فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۱۱٬۴۳۴ مورد.
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۴
9-36
حوزههای تخصصی:
یعتقد الفیلسوف المعاصر باول غرایس أنّ أربعه أصول هامّه تقع تحت طبقات الحوار هی: الکمیّه، الکیفیه، العلاقه و أسلوب التعبیر. تضمّن مراقبه هذه الأصول تکوین العلاقه المتقابله و تؤدّی إلی النجاح و الإستکشاف فی الکلام. یطرح أصل التعاون من وجهه نظر غرایس من خلال الحوار، فنستطیع أن نستخدمه فی تحالیلنا لمحاورات القصه. إخترنا لدراسه هذه النظریه روایه اللصّ و الکلاب لنجیب محفوظ. لأنّه یعتبر الکاتب الممیّز بکتابه القصص باللغه العربیه. أنّ نجیب محفوظ دائماً یختار الأسلوب الکلامی و أسلوب الکلمه المنطوقه الممیّزه لشخصیات قصصه الذین یستطیعون أن یخبّؤوا نیّاتهم الباطنیه بکیاسه خلف العبارات التی یلفظونها. یستهدف هذا المقال بتحلیل أنواع الحوار الموجود بین شخصیات هذه الروایه و تحاول أن تدرس مقدار النسبه المخالفه من الأصول الأربعه لبطل القصه الذی أکّد علیها غرایس لکی تبیّن أی أصل من هذه الأصول الأربعه التی قد نقضت کثیراً حسب الترتیب من قِبل بطل الروایه.
The Role of Contextualized Explicit Grammar Teaching on Iranian Learners’ Accuracy in Writing in Online vs. In-person Classes(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
13 - 26
حوزههای تخصصی:
Recent research has highlighted the fact that explicit focus on language forms including explicit grammar instruction is likely to direct learners’ attention to pertinent grammatical structures and can result in their grammar structure noticing and acquisition. This study examined contextualized the explicit grammar teaching method in school. In this research 160 learners and eight teachers took part. The study was carried out in two different contexts (online and in-person). There were four experimental groups (n=80), and four control groups (n=80). The contextualized explicit grammar teaching method was employed as the treatment for the experimental groups. Contextualized grammar practices were provided using different images, videos, and copies. Explicit grammar exercises were also available at the conclusion of every instructional session. The control groups did not receive the treatment but received implicit grammar instruction instead. A quasi-experimental and a qualitative method were employed. A pre-test, three post-tests, and an unstructured interview were conducted. The data analysis was carried out using SPSS 24 software. The increased performance of the experimental groups on the post-test revealed the effectiveness of the treatment. The unstructured interview uncovered the observed differences between the teachers in teaching contextualized explicit grammar in online versus in-person classes. It was argued that the improvement in learners’ grammar learning in the experimental groups stemmed from the utility of explicit contextualized grammar instruction for empowering them to notice the functions of the examined structures and to relate them to their background knowledge. The findings of this study can aid teachers in choosing a suitable instructional approach that can assist learners’ accuracy in writing.
بشارت به عذاب الیم: نقدی پسامدرنیستی بر رمان ملکوت بهرام صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۶۶
151 - 195
حوزههای تخصصی:
نخستین فصل از رمانِ ملکوت اثر بهرام صادقی، با کتیبه ای آغاز می شود که آیه ای است از قرآن: «فَبَشِّر هُم بِعذاب الیم» [آن ها را به عذابی دردناک بشارت بده] (انشقاق: 24). می دانیم که از واژه «بشارت» در زبان عربی برای بیان اخبار شادی بخش و خجسته استفاده می شود، اما در این آیه از واژه «بشارت» برای بیان اخبار دردناک و عذاب آور استفاده شده است! در اینجا با آرایه ای ادبی سروکار داریم که اصطلاحاً آن را «استعاره تَهکّمیه» یا استعاره تمسخرآمیز می نامند، و رمان ملکوت را می توان شکل گسترش یافته همین استعاره دانست که تمثیل وار و با استفاده از برخی تمهیدات رایج در آثار پسامدرن تکرار و تکرار می شود. ما در این مقاله می کوشیم تا با استفاده از رویکرد نقدیِ پسامدرنیستی، این رمان را نقد کنیم و به تکنیک ها و ویژگی های خاص آثار پسامدرن در آن بپردازیم. در اینجا ابتدا رمان ملکوت را معرفی می کنیم و خلاصه ای از آن را به دست می دهیم، سپس درباره پسامدرنیسم در آثار ادبی بحث می کنیم و تکنیک های ادبی آثار پسامدرن (فراداستان، بینامتنیت، ازهم گسیختگی، طنز سیاه، تقلید ادبی، اعوجاج زمانی، کمینه گرایی، و نیز گروتسک) را معرفی می کنیم، و سرانجام در بخش پایانی مقاله از چگونگی استفاده از آن تکنیک ها در ملکوت سخن می گوییم.
شگردهای بلاغیِ زیدری نسوی در پرداخت بن مایه (موتیف) مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نفثه المصدور از آثار فنی و بدیع سده هفتم هجری است که صاحب آن با چیرگی هرچه زیباتر و تأثیرگذارتر بر زبان توانسته است مصیبت های پیش آمده را به خوبی منعکس کند. در این اثر در کنار ظرافت های بیانی، زبانی، بلاغی و نکات تاریخی فراوان، آنچه که آشکار و ملموس است، بن مایه مرگ و تباهی است. بن مایه ای که بر تمام اثر سایه انداخته و لحن و بیان غمگنانه و دردآلودی به اثر بخشیده است. در این مقاله تلاش کرده ایم تا با رویکردی توصیفی- تحلیلی بن مایه (موتیف) مرگ را که حاصل جبرِ جنگ و پدیده شومِ قتل و غارت گری است، تبیین کنیم و نشان دهیم که مرگ و مرگ اندیشی در نفثه المصدور، مرگ اندیشی منفعلانه است و حاصلِ جهان بینی و مرگ آگاهی فلسفی نویسنده نیست؛ دیگر آنکه قصد داریم در این اثر تمام مصادیق بن مایه مرگ را که یکی از دست آویزهای محمد زیدری برای ادبیت متن است، آشکار کنیم. بر این اساس باید گفت که صاحب متن نفثه المصدور از شگردهای مختلف بلاغی چون استعاره و انواع آن، تشبیه به شیوه های مختلف، کنایه ها به انحاء گوناگون، تکلم به زبان قرآن، استفاده از ابیات عربی و ... در راستای پرداختِ بن مایه مرگ بهره برده است.
Persian Lexicography in Anatolia (Asia Minor)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۷)
37 - 50
حوزههای تخصصی:
Persian lexicography in Anatolia or Asia Minor is a part of prominent linguistic activities that began in the sixth and seventh lunar centuries. According to historical documents, during the Ottoman period, the Persian language was profoundly noticed by Turkish people. It was considered one of the three languages (alsane-ye salase) of the world of science (Turkish-Persian-Arabic) in that territory. The evidence of this claim is the large number of literary and educational works written in Persian in that territory. Among these works, dictionaries form a large group of works aimed at teaching the Persian language. Therefore, studying these dictionaries can help linguists find out language learning facts and know the status of the Persian language among the people of this land. In this article, the dictionaries containing the Persian words, either as the source or as the target language were looked for and reviewed. Most of the approximately 150 dictionaries gathered were in the form of manuscripts kept in Turkish and Iranian libraries. Out of this number, about 89% of the works were original contexts, and the rest were documents of previous studies. The results of this research have been presented statistically both in terms of the content regarding the language, form (prose or verse), purpose, and the subject and historical development. According to the findings, most dictionaries belong to the period of pre-Tanzimat, and the number of prose Persian-Turkish dictionaries was the maximum compared to other forms of dictionaries. Also, the maximum number of verse-formed dictionaries, mostly known as Tuhfe, was written during this period.
بررسی و تکمیل نظریه ارکان عروضی خانلری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۶ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۴۹)
1 - 14
حوزههای تخصصی:
ارکان عروضی جایگاهی خاص در دانش عروض دارند و از همین رو عروضیان همواره به تقطیع و نام گذاری آنها توجه ویژه ای نشان داده اند. پرویز ناتل خانلری یکی از نخستین کسانی است که در عروض جدید فارسی به مبحث ارکان پرداخت. خانلری ده رکن را که شامل چهار رکن دو هجایی و شش رکن سه هجایی است برای توصیف وزن شعر فارسی مطرح کرد. باوجود نوآوری فروان در این رهیافت جدید عروضی، برخی ضعف های آن سبب شد تا عروضیان اقبالی به آن نشان ندهند. در این تحقیق شیوه رکن بندی خانلری با رویکردی انتقادی ارزیابی و سعی شد از یک سو نقاط قدرت و ضعف آن مشخص شود و از سوی دیگر با اصلاح ضعف ها و تکمیل نظریه، بر کارایی این شیوه افزوده شود. نتیجه این تحقیق نشان می دهد که شیوه رکن بندی خانلری با تکمیل و اصلاح، توانایی توصیف وزن شعر فارسی را دارد و می تواند با فرارفتن از نگاه مرسوم و شکستن هنجارهای ذهنی، درکی متفاوت از ماهیت اوزان عروضی ایجاد کند و در آسان سازی آموزش عروض و ژرفادادن به آن مفید باشد. در این مقاله برای نخستین بار ارکان خانلری در عمل به کارگرفته شد و این موارد برای تکمیل نظریه خانلری پیشنهاد شد: منظم کردن تقطیع براساس تکرار و تناوب و پرهیز از اوزان مختلف الارکان؛ نشان دادن تکرارها و تناوب های بزرگ تر از سه هجا؛ اضافه کردن یک رکن به شش رکن سه هجایی خانلری و بهره گیری از رکن ناقص یک هجایی و تبیین نام گذاری ارکان ناقص.
النقد الاجتماعی لشخصیه المرأه فی روایه "الحفیده الأمریکیه" لإنعام کجه جی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۴
79-97
حوزههای تخصصی:
علم الاجتماع هو أحد فروع العلوم الاجتماعیه الذی یدرس الظواهر الاجتماعیه المتطوره فی المجتمع باستخدام المنهج العلمی. یُفهم مفهوم الشخصیه، کما هو الحال مع مفهوم الإنسان فی الأدب، بطرق متعدده. نموذجنا المفاهیمی للشخصیه قائم على المنظور الاجتماعی. یترکز هذا المقال على نقد اجتماعی لروایه معاصره بعنوان "الحفیده الأمریکیه" للکاتبه إنعام کجه جی. فی هذا البحث، وباستخدام نموذج الشخصیه الاجتماعیه، تم تحلیل ومناقشه الشخصیه النسائیه الرئیسیه فی الروایه. تُسلط الدراسه الضوء على القضایا الاجتماعیه والثقافیه مثل السیاسه، وانقسام هویه الإنسان الحدیث، والتحولات التاریخیه والاجتماعیه، بالإضافه إلى عوامل الانحطاط والأضرار الاجتماعیه مثل التقلید غیر المدقق والانحراف عن القیم والمبادئ الأخلاقیه وغیرها. تکمن أهمیه هذا البحث فی دراسه وتحلیل شخصیه المرأه الرئیسیه فی الروایه وکذلک فی علم اجتماع الشخصیه النسائیه فیها. وتخلص الدراسه إلى أن النساء استطعن التعبیر عن کفاءاتهن وقدراتهن بوضوح فی المجالات الاجتماعیه، وأظهرن حضورا ومشارکه فعاله إلى جانب الرجال فی کافه المجالات والمشاهد.
تجلی اصالت هایدگری در تحلیل بصری شعر «تنها صداست که می ماند» اثر فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
271 - 294
حوزههای تخصصی:
اشعار فروغ فرخزاد عمدتاً از منظر زندگی نامه ای یا فمینیستی مورد بررسی قرار گرفته و اغلب محتوای زبانی یا معنایی آنها تحلیل شده است. این مقاله با مطالعه عناصر بصری شعر «تنها صداست که می ماند» از فرخزاد ، سعی دارد نشان دهد چگونه زیبایی شناسی شاعر با درهم شکستن مرز واقعیت و فراواقعیت، می تواند انسان را در پرتو وضعیت هستی گرایانه (اگزیستانسیال) خود آشکار سازد. دراین راستا، پرسونای شعر به ارائه معادل تصویری برای مفاهیم هایدگری همچون «ترس آگاهی اگزیستانسیال»، «فناپذیری»، «هستی -به- سوی- مرگ»، «ندای وجدان» و «شدن» می پردازد که نقشی کلیدی در دغدغه اصلی این مطالعه، یعنی اصالت، دارند. درواقع، فرخزاد با القای معانی چندگانه به تصاویر عینی شعر، آنها را به سوی انتزاع سوق داده، دنیای شاعرانه را مملو از حس ترس آگاهی و اضطراب می نماید. این ناتوانی کلمات در برپایی معنا، پرسونای شعر فرخزاد را از هرگونه هویت ثابت محروم ساخته، او را به سوی بازتعریف «بودنِ» خود به عنوان «شدن» سوق می دهد. به علاوه، ظهور تصاویر انتزاعی نور و صدا این امر را برای پرسونا ممکن می سازد تا از دنیای غیر اصیل «همگنان» فراتر رفته، به حالت ناپایدار اصالت دست یابد.
تحلیل گفت وگو: تداعی ، تاویل و دلالت واکاوی بخشی از پاره گفتار رمان شازده احتجاب
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
51 - 68
حوزههای تخصصی:
تحلیل گفت وگو به عنوان یکی از زیرمجموعه های تحلیل گفتمان، دربردارنده نکات و جزئیاتی است که در واکاوی متون بسیار راه گشا است. در گفت وگوها، رابطه طرفین گفت وگو و طرح مسئله به صورتی است که شخصیت ها بیشتر خود را نمایندگی می کنند و صورتبندی آن به شیوه ای است که جهانبینی، منظر و رویکرد شخصیت ها و بسیاری از ویژگی های دیگر به صورت نسبتاً بی واسطه نمایان می شود. در این پژوهش که بخشی از گفت وگوی پایانی متن انتخاب شده است، به شیوه تحلیلی - توصیفی، مؤلفه هایی چون شیوه تعامل طرفین گفت وگو، آغاز و پایان گفت وگو، نوبت گیری، بازخورد و اصلاح در گفت وگوها و مواردی از این دست بررسی شده و لایه های پیدا و پنهان گفت وگو را با توجه به این موارد تحلیل کرده است. از آن جا که واژه ها و متون در بافت-های متفاوت مجموعه ای از معانی و تعابیر را به همراه دارند، به جنبه های دیگری از دلالت و معنا دست یافته است که در نگاه اول برای مخاطب صورتی آشکار ندارد. بر این اساس، در این پژوهش نسبت ها در طرفین گفت-وگو، شیوه بکارگیری و گزینش واژگان و تعامل شخصیت ها با توجه به جایگاه و سطح اجتماعی آن ها از لحاظ گفتمانی بررسی و خوانشی دلالت مند از متن ارائه شده است. نتیجه این که لایه های دیگری از متن با توجه به بافت و معنا آشکار شده و اهمیت نقش و جایگاه طرفین در مدیریت گفت وگو و کنش های متقابل، بررسی شده است.
درباره واژه سنتور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در کتاب های مرجع و پژوهش های معاصران «سنتور» غالباً سازی ایرانی و کهن معرفی شده و برای اثبات این مدعا شاهدها و تصویرهایی از آن آورده اند. در نوشته پیش رو، با بررسی این شاهدها و همچنین اسناد و منابع دیگر، درستی و نادرستی این مدعا را بررسی کرده ایم و کوشیده ایم با جست وجو و پژوهش در اسناد و شاهدهای متقن، علاوه بر نتیجه گیری درباره این مدعا، حدود تاریخی قدمت سنتور در متن های فارسی را تخمین بزنیم.
تقسیم بندی نادرست صنایع بدیعی به لفظی و معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های دستوری و بلاغی سال ۱۴بهار و تابستان ۱۴۰۳شماره ۲۵
189 - 205
حوزههای تخصصی:
«بدیع» به عنوان یکی از سه فن علوم بلاغت، سالیان درازی است که به عنوان علم و فنّی مستقل شناخته شده است. با توجه به اینکه ذات ادبیات زایا و خلاقانه است و به موازات هنر و خلاقیت شاعر، صنایع و آرایه های جدید خلق می شود، شاید بتوان گفت در برخی از موارد، بدیع (علم شناخت محسنات شعری) همگام با شعر، رشد نکرده است. آموختن و آموزش آن نیز گاهی خالی از اشکال نیست. آسیب شناسی و بیان نقاط ضعف و تلاش برای رفع آنها ضرورتی اجتناب-ناپذیر است. در این مقاله به روش تحلیلی – توصیفی به بیان یکی از کاستی های این علم یعنی تقسیم بندی نادرست بدیع، به «لفظی» و «معنوی» پرداخته شده است؛ به نظر می رسد، برخلاف نظر اغلب قریب به اتفاق مؤلفان کتب بدیعی، تعریف و تفاوت این دو شاخه، منطقی و علمی نیست؛ زیرا، گاهی با صنایعی مواجه هستیم که هم زمان لفظ و معنا در آن نقش دارند و گاهی نیز از صنایعی نام برده شده است که ارزش بدیعی آن در گروی آهنگ لفظ و معنا نیست بلکه ظاهر چشم نواز آن بیش از هر چیز، باعث التذاذ ادبی و هنری شده است.
بلاغت وقوعی (مطالعل موردی: سبک شناسی بلاغی شعر محتشم کاشانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مکتب های شعر پارسی که ظاهراً با تعریف جدید و اروپایی آن نیز تا حدی همخوانی دارد، مکتب وقوع است. واسوخت هم نوعی از وقوع گویی است که به عقیده پژوهندگان، محتشم کاشانی این سبک را ابداع کرده و به اوج رسانیده است. تأملی گذرا در مطالعاتی که در زمینه شعر مکتب وقوع و واسوخت انجام شده، نشان می دهد که غالب آن ها به «عدم بهره گیری شاعران این مکتب از شگردهای بلاغی» اتفاق نظر دارند. بر اساس این پژوهش ها، زبان شعر وقوعی عاری و خالی از شگردهای ادبی است. پرسش این پژوهش این است که آیا به راستی شعر مکتب وقوع، خاصه شعر محتشم، شعری ساده، بی پیرایه و خالی از صناعات ادبی و اغراق های شاعرانه است؟ برای تبیین صحّت یا عدم راستی ادعاهای کلی گویانه، نیاز به یک کار آماری با معیار دقیق است. این جستار که با شیوه کمّی آماری و با رویکردی سبک شناختی نوشته شده است، با بررسی چند هنرسازه ادبی در مقداری مشخص از شعر محتشم و مقایسه آن با مقیاس شاعران برجسته سبک های عراقی و هندی نشان می دهد که نه تنها شعر محتشم خالی و عاری از شگردهای بلاغی نیست، بلکه شمار و بسامد صناعات شعر او گاه بیشتر از میزان شاعران سبک های عراقی و هندی است. هم چنین بر مبنای داده ها و نتایج این جستار بایسته است که با تشکیک در قول معروف و نقیضِ فرضِ رایج، با بازبینی آثار شاعران وقوعی و انجام پژوهش هایی دقیق و آماری، بلاغت راستین شعر آنان را معین کرد.
درباره بیتی منسوب به لبیبی در فرهنگ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بیشترِ فرهنگ های کهن فارسی شاهدهای شعری بسیاری همراه با نام سرایندگان آن ها در ذیل واژه ها و ترکیب ها آمده است. این سنّت ارزشمند، افزون بر ارزش های لغوی، گاه سبب شده بیت هایی از دیوان های بربادرفته شاعران کهن فارسی از دستبرد حوادث و فتنه های روزگار در امان مانَد و مانند گنجینه ای ارزشمند به دست ما برسد. لبیبی از شاعرانی است که در فرهنگ ها شاهدهای پُرشماری از شعرهای وی آورده شده است. در این پژوهش ضبط بیتی از او در فرهنگ ها را بررسی کرده ایم و کوشیده ایم بر پایه قرینه های درون متنی و برون متنی، پیشنهاد تازه ای برای تصحیح آن مطرح کنیم.
تحلیل مفاهیم مرگ خواهی در نمایشنامه های «دست بالای دست» از غلامحسین ساعدی و «شب بخیر مادر» از مارشا نورمن: یک مطالعه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
171 - 187
حوزههای تخصصی:
اندیشه مرگ خواهی در دنیای مدرن از نحله ها ی فکری است که رویکرد فرد در مواجهه با جهان اطراف را به چالش می کشد و می تواند بر نحوه زندگی فرد و اطرافیانش تأثیر بگذارند. نویسندگانی چون مارشا نورمن و غلامحسین ساعدی در آثارشان مانند نمایشنامه های شب بخیر مادر و دست بالای دست، به بررسی رویارویی آگاهانه شخصیت ها با مرگ پرداخته اند. شخصیت هایی مرگ خواه و درمقابل، شخصیت هایی بازدارنده. تحلیل تضاد معنایی فوق در قالب گفتمان روایی در این دو نمایشنامه هدفی است که این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی بدان پرداخته است. با بررسی تطبیقی انگاره مرگ خواهی به عنوان محور اصلی این دو نمایشنامه و مطالعه مضمون در اجزای هر روایت مانند شخصیت ها، پیرنگ، زمان و مکان و غیره به بررسی و مقایسه آنها پرداخته ایم تا بدین پرسش پاسخ دهیم که دو نویسنده از دو خاستگاه فرهنگی-زبانی متفاوت چطور به مضمون مرگ خواهی در آثارشان پرداخته اند و با چه تفاوت هایی روایت داستانی شان را شکل داده اند. نتایج حاصل از این پژوهش بیان می دارد که در هر دو اثر بحران های روانی و انزوای فردی شخصیت اصلی به همراه مشکلات خانوادگی از علل وجود مرگ خواهی در آنها بوده است. در این میان نورمن با استفاده از تداوم زمانی-مکانی و تک شخصیت مقابلِ شخصیت مرگ خواه بیش از ساعدی به واکاوی علل مرگ خواهی پرداخته و ازاین رو توانسته شخصیت پردازی روایت خویش و همچنین اجزای روایی نمایشنامه را در راستای مضمون آن قرار دهد. حال آنکه ساعدی با روایتی مینیمال بیشتر بر تأثیرگذاری محیط بر فرد نظر داشته و با استفاده از موقعیت های روایی به بسط مضمون فوق نپرداخته است.
نقد و بررسی تأملات آشوری درباره شعر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۹)
189 - 214
حوزههای تخصصی:
داریوش آشوری از متفکران معاصر ایرانی است که در زمینه ماهیت و مختصات «شعر» تأملات قابل توجهی دارد و پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی، می کوشد تا به بررسی و نقد آرای او در این زمینه بپردازد. دستاوردهای این جستار نشان می دهد که آشوری با زمینه فلسفی و زبان شناختی که دارد، رویکردی پدیدارشناسانه به شعر و مفردات آن اتخاذ می کند. در تلقی او ، شعر حادثه ای است که در جهان روی می دهد و هرآنچه در جهان روی می دهد، در زبان بازتاب می یابد. در نظر او، مهم ترین مایه شعر، تجربه شاعرانه از هستی است. او اگرچه «حس»، «عاطفه» و «خیال» را از مایه های ذاتی شعر برمی شمارد و موسیقی زبان را بخشی جدایی ناپذیر از شعر می داند، اما عقیده دارد که تعریف شعر و زیبایی شناسی خوانندگان در هر دوره ای با دوره های پیشین متفاوت است و شعریّت شعر زمانی تأیید می شود که سراینده و خوانندگان آن به چنین دریافت و درکی رسیده باشند. آشوری بر درهم آمیختگی جدایی ناپذیر صورت و معنا در شعر، تصریح می ورزد و در میان انواع شعر فارسی، غزل عاشقانه عارفانه و شعر رندانه را نزدیکتر از همه گونه های شعری به شعر ناب می یابد، جایی که خصلت ابزاری زبان رنگ می بازد و شاعر عمیق ترین جلوه های عاطفه و احساس خود را به نمایش می گذارد. آشوری با طرح دوباره نزاع میان فلسفه و شعر، شعر و شاعر را بر فراز تقابل های دوگانه می بیند که فلسفه و فیلسوف در تنگنای آن محصورند. او تلاش می کند شاعر را تا مقام متفکر برکشد و برخلاف زییایی شناسی جدید، حقیقت را صرفاً محدود به ساحت علم و دانش نکند و شعر و شاعری را ساحتی برای بازنمایی حقیقت و طرح پرسش از اصلِ وجود و هستی معرفی نماید. آشوری زمانه حاضر را زمانه زایش و رویش شعر و شاعر اصیل نمی داند.
ویژگی های اسلوب تزریق در شعر فوقی یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۶۸
185 - 223
حوزههای تخصصی:
طرز «تزریق» یکی از زیر سبک های شعری در دوره رواج سبک هندی است. از آن جا که حتی در آن دوره نیز این شیوه چندان فراگیر نشد، ابیات اندکی از شاعران تزریق گو به ما رسیده و اطلاعات مختصری درباره شعر تزریق در تذکره ها موجود است؛ بنابراین صرفاً با اتکا به مطالب مندرج در تذکره ها نمی توان به درستی چیستی تزریق و مبانی آن را تشخیص داد. در دوران معاصر نیز با وجود آنکه چند مقاله درباره تزریق نوشته شده است، به دلیل آنکه غالب پژوهشگران بدون توجه لازم به بستر تاریخی، اجتماعی و ادبی تزریق گویی را صرفاً با اتکا به رویکردهای جدید علوم ادبی بررسی کرده اند ابهام ها و پرسش های پیشین کمابیش به قوت خود باقی است. ما در این پژوهش برآنیم تا با روشی توصیفی تحلیلی مبانی تزریق گویی را با اتکا بر زمینه تاریخی، به خصوص با بررسی خود متون تزریقی و نظر خود تزریق گویان درباره شعر تزریق دریابیم. جهت نیل به این مقصود نسخه خطی اُطوزنامه سروده ملافوقی یزدی را که پرحجم ترین و بهترین منبع موجود در این زمینه است برگزیده ایم. فوقی در مقدمه اطوزنامه اذعان داشته تمامی اشعار و عبارات اثر خود را به طرز تزریق سروده و درباره علت تزریق گویی خود توضیحاتی داده است که براساس آن ها دست کم می توان مبانی تزریق گویی را براساس کامل ترین مجموعه موجود شعر تزریق بررسی و تبیین کرد.
ارزیابی و نقد جامعه شناسانه بازنمایی هویت زنانه در رمان های محمد حجازی (هما، زیبا، پریچهر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۲
41-2
حوزههای تخصصی:
ضمن آنکه کیفیت زندگی زنان و مقام و منزلت آنان می تواند یکی از نشانه ها و ضوابط برجسته ویژگی هایِ فرهنگی و تمدنی آن جامعه باشد، در بیشتر جوامع و به خصوص جوامع مردسالار، شاهد نوعی برزخی، بلاتکلیفی و «جاماندگیِ» زنان بین برخوداری از فرصت های عینی و مواجهه با محدودیت های انگاره ای و ایماژی هستیم. از آن جایی که ژانر رمان یکی از مهم ترین خاستگاه هایی است که به صورت غیر مستقیم نمود و نمادهای این وضعیت را بازتاب می دهد، مطالعه حاضر با منظری جامعه شناختی و با استفاده از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی، نحوه بازنمایی زنان و پیش فرض های غالب اما ضمنی را در رمان های منتخب دوره پهلوی اول (سه گانه محمد حجازی) واکاوی می کند. تحلیل داده ها به شیوه تماتیک، واحد تحلیل «جمله» و تطبیق و بهره گیری از پیشینه تحقیق، شیوه اعتباریابی پژوهش حاضر بوده است. نتایج این مطالعه نشان داد که زنان داستان های حجازی حولِ دالِ برتر و سه گانه دین سنت مدرنیته، در دسته بندی هایِ دوگانه و سه گانه، بازنمایی می شوند و برخلاف انگاره ذهنیِ ِ رایجِ «زنِ تحت ستم»، از کلی گویی و انتسابِ فقط یک صفت، نقش، کارویژه و روایت واحد برای همه زنان، صرف نظر شده است. براین اساس ما در متون شاهد نوعی پای بندی به الگوهایِ گفتمانیِ هم این و هم آن گرا، فازی گونه و میانه رو مابین دین و تجدد، اُبژگی و سوژگی هستیم که گاهی نیز به «تخاصم گفتمانی» منجر شده است.
کاربست الگوی خوانش نشانه شناسانه ی مایکل ریفاتر در تفسیر غزل «اگر آن تُرک شیرازی...» با تمرکز بر معنای عبارت «میِ باقی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۶)
51 - 80
حوزههای تخصصی:
در تاریخ ادب فارسی کمتر شاعری را همچون حافظ می توان یافت که جزئیات اشعارش تابه این اندازه اهمیت داشته باشد. در طول تاریخ سنّت شرح نویسی بر اشعار این شاعر بسیاری از نکات و ملاحظات واژگانی، نحوی، ادبی و فکری محل بحث صاحب نظران بوده و هر شارحی به فراخور میزان فهم و درک خود در مسیر حل دشواری های دیوان شعر او گام برداشته است؛ البته نباید از این واقعیت غافل بود که دراین میان برخی از مفاهیم، عبارات و واژگان هستند که فهم دقیق آن ها نقش بسزایی در درک ظرایف شعر حافظ دارد. یکی از این موارد مهم عبارت «می باقی» در غزل سوم دیوان مطابق ترتیب الفبایی است. بررسی تفاسیر ارائه شده نشان می دهد که بیشتر شارحان برای این عبارت معنای «باقی مانده ی مِی» را پیشنهاد داده اند؛ معنایی که گرچه خللی در دریافت بیت ایجاد نمی کند؛ اما به نظر می رسد با حال وهوای کلی غزل هم خوانی ندارد؛ ازهمین رو تلاش شد تا در این مقاله که به روش تحلیلی-توصیفی نوشته شده است، با استفاده از الگوی پیشنهادی مایکل ریفاتر برای خوانش نشانه شناسانه ی شعر، غزل موردنظر بازخوانی شود تا ازاین طریق ضمن استخراج گرانی گاه معنایی غزل، معنایی مستند به شواهد متنی برای عبارت «مِی باقی» ارائه شود. براین اساس کلیت غزل به پنج بخش مجزا تقسیم شد و پس از بررسی انباشت ها و تقابل های دوگانه، مفهوم «برتری نقد، ماندگار و حقیقی بر نسیه، ناماندگار و غیرحقیقی»، به عنوان ماتریس یا محور معنایی منتشر در سطح غزل شناسایی شد. مفهومی که بازخوانی عبارت موردبحث و بیت محل واقع شدنش براساس آن نشان می دهد که معنی «مِی ماندگار» در نقطه ی مقابل «مِی فرّار» می تواند معتبرترین معنا برای عبارت «می باقی» باشد؛ معنایی که با کلیت غزل نیز همخوان است.
کارکرد صنعت هجو در دستگاه اندیشگی خاقانی و مجیرالدین بیلقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۵۷)
1 - 24
حوزههای تخصصی:
در پژوهش پیش رو به کارکردهای صنعت هجو و ذکر دلایل مختلف آن در اشعار خاقانی و مجیر بیلقانی پرداخته و شگردهای هنری، بلاغی و ادبی را در هجویات آنان تحلیل و بررسی کرده ایم و به شیوه ی منبع پژوهی پس از تدوین یافته ها به تحلیل داده ها پرداخته ایم. زبان خاقانی و مجیرالدین در هجویات زبانی عفیف و دور از ابتذال است. هجویات آنان بیشتر بیان اوصاف اخلاقی و جسمانی موردهجو است و اغلب خصم را ازنظر خصوصیات خَلقی و خُلقی به حیوانات تشبیه کرده اند. هر دو شاعر با بهره گیری از مضامین بکر و تازه که حکایت از نازک خیالی های آنان دارد و پیش گرفتن راه های خاص در تشبیه و درهم تنیدگی آن با سایر تناسب های لفظی و معنوی ، به صورت غیرمستقیم بدخواهان و رقیبان خود را با تهورّ و جرئتی که رنگ گستاخی دارد، مورد سخت ترین هجویه ها قرار داده اند. هدف از هجو برای دو شاعر به سبب انگیزه ی روانی ، حس انتقام گیری، فخر، غرور، تکبر، بدبینی، میدان تنگ رقابت و تشفی خاطر بوده؛ امّا این انگیزه ها در اشعار هجوی خاقانی به خاطر روحیه ی حساس، زودرنج و شرایط خانوادگی شاعر بارزتر و قوی تر از اشعار هجوی مجیرالدین است. ازنظر معنایی هجویات آنان بازنمود اوضاع فرهنگی مردم و اخلاق حاکم بر جامعه است؛ پس هجویات آنان علاوه بر شگردهای هنری و بلاغی ازلحاظ معنایی درخور توجه است.
ادبیات جهان؛ از معیارهای جهانشمول تا کثرت گرایی فرهنگی (نمونه موردی: شعر نو کردی)
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳
29 - 64
حوزههای تخصصی:
شعر کردی همگام با گسترش نوگرایی در سطح جهان و منطقه خاورمیانه، در رابطه ای پیچیده و چندسویه با زمینه ها و میراث ادبی و فرهنگی خود و دیگران، همچنین در پیوند با فرم ها و سبک های جدید جهانی، به سمت نوگرایی سوق یافته است. ظهور نظام جهانی و فرایندهای اقتصادی و سیاسی همبسته آن، جغرافیایی فرهنگی و نظامی از بایگانی را برای مشروعیت بخشیدن به آثار مرجع پدید آورده است. ادبیات جهان همچنانکه دربرگیرنده فرایندهای هژمونیک زبان ها و فرهنگ های اروپایی است، حاوی ضدجریان هایی است که مقیاس های اروپامحور آثار مرجع و مرجح ادبیات جهان را به چالش کشیده و با بهره گیری از تکینگی و خاص بودگی بیان و محتوای خود، به جایگاهی فراتر از سطح محلی دست یافته اند. رویکرد مرکزگرا و سلسله مراتبی که حاوی گرایش اروپامحور و معیارهای انحصارطلبانه است روند نوگرایی در ادبیات و زبان های مختلف را بر اساس مدل مرکز-پیرامونی و خطی تبیین می کند. پرسش اساسی این پژوهش این است که چه رویکردهای آلترناتیوی، فرایند های نوگرایی در شعر کردی و نسبت آن با امواج نوگرایی در جهان و منطقه را فراتر از مدل های خطی و واکنشی تبیین کرده و توجیه های نظری و روش شناختی این گونه تبیین ها در شناخت پویایی و ویژگی های تقلیل ناپذیر شعر کُردی چیست؟ این پژوهش در جریان واکاوی فرایندهای نوگرایی در شعر کُردی، به پیچیدگی ها و چندساحتی بودن این روند پرداخته و در مقابله با رویکردهای تک خطی و اروپامحورانه بر خوانش های مرکززدوده و چندجانبه نگر تأکید کرده است. این پژوهش در چهارچوب نظریه های مرتبط با جامعه شناسی ادبیات، ایده های مارشال برمن، پاسکال کازانووا، گایاتری اسپیواک، دیوید دمراش و رویکردهای مربوط به ادبیات جهان، نقدهای پسااستعماری و انتقادی به تحلیل روند تکوین نوگرایی شعر کردی پرداخته و با روشی تحلیلی-توصیفی در بررسی متون موجود، به این نتیجه رسیده است که با توجه به استقلال نسبی و تکین بودگی وضعیت ادبیات و شعر نو کردی، فرایند نوگرایی آن دارای روندی درون برون زا، چندساحتی، غیرخطی و مرکززدوده است.