فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
منبع:
پژوهش های روان شناسی اجتماعی دوره ۱۵ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۵۸
189 - 202
حوزههای تخصصی:
مقدمه: یکی از مهم ترین مسائل دوران دانشجویی، رابطه عاشقانه با جنس مخالف است. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای تنظیم رفتاری هیجان در رابطه تکانشگری و اعتیاد به عشق در دانشجویان انجام شد.
روش: روش این پژوهش، توصیفی-همبستگی و از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. نمونه آماری پژوهش حاضر شامل 360 دانشجوی کارشناسی دختر و پسر دانشگاه گیلان در سال تحصیلی 1403 بود که به صورت در دسترس از میان دانشجویان در سال تحصیلی 403-1402 انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس های اعتیاد به عشق پی بادی (2005)، تکانشگری بارت (2004)، تنظیم رفتاری هیجان کرایج و گارنفسکی (2019) جمع آوری شد. برای تحلیل داده ها از روش های ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر استفاده شد.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که مدل نهایی پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است )05/0 RMSEA=و 001/0< (P. همه ضرایب مسیر به جز مسیر تنظیم هیجان سازگار به تکانشگری و تنظیم هیجان ناسازگار به اعتیاد به عشق معنادار بود ) 001/0>(P. نتایج نشان داد تنظیم ناسازگارانه هیجان در رابطه ی تکانشگری و اعتیاد به عشق در دانشجویان نقش میانجی دارد ) 001/0>(P، ولی اثر غیر مستقیم تنظیم تکانشگری با میانجی گری تنظیم سازگارانه هیجان بر اعتیاد به عشق دانشجویان معنی دار نبود ) 05/0<(P.
نتیجه گیری: در این راستا می توان نتیجه گرفت تنظیم ناسازگار هیجان از طریق ایجاد چرخه های معیوب در روابط به عنوان یک متغیر میانجی عمل کرده و تکانشگری به واسطه ی تنظیم هیجان ناسازگار در اعتیاد به عشق دانشجویان نقش مهمی دارد.
اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان (EFT) بر نارضایتی از تصویر بدنی، تنظیم شناختی هیجان و تکانشگری در زنان مبتلا به اختلال پرخوری عصبی: یک مطالعه ی آزمایشی تک آزمودنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی بالینی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۵)
1 - 19
حوزههای تخصصی:
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان در کاهش نارضایتی از تصویر بدنی، بهبود تنظیم شناختی هیجان و کاهش تکانشگری در زنان مبتلا به پرخوری عصبی بود. روش: در این پژوهش، طرح آزمایشی تک آزمودنی که شامل چهار شرکت کننده زن با سنین ۲۵ تا ۲۸ سال مبتلا به پرخوری عصبی بودند، به کار گرفته شد. هر شرکت کننده در طول سه ماه، ۸ جلسه درمان متمرکز بر هیجان را گذراند. ارزیابی ها در سه مرحله (خط پایه، در حین درمان و در پیگیری) با استفاده از ابزارهای استاندارد از جمه مقیاس پرخوری (گورمالی و همکاران، 1982)، پرسشنامه انعطاف پذیری تصویر ذهنی (ساندز و همکاران، 2013)، پرسشنامه تنظیم هیجانی شناختی (گارنفسکی و همکاران، 2006) و مقیاس تکانشگری بارت (پاتون و همکاران، 1995) انجام شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های ترسیم دیداری، شاخص تغییرپایا، درصد بهبودی و درصد دادههای ناهمپوش استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که درمان متمرکز بر هیجان به طور معناداری پرخوری، نارضایتی از تصویر بدنی را کاهش داده، تنظیم هیجانی شناختی را بهبود بخشیده و تکانشگری را در زنان مبتلا به پرخوری عصبی کاهش داده است، و اثرات درمانی در مرحله پیگیری نیز حفظ شده است. نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد که درمان متمرکز بر هیجان به طور مؤثری نارضایتی از تصویر بدنی، تنظیم هیجانی شناختی و تکانشگری را در زنان مبتلا به پرخوری عصبی بهبود می بخشد. این مطالعه پتانسیل EFT را به عنوان یک رویکرد درمانی ارزشمند برای این جمعیت برجسته می کند و نیاز به تحقیقات بیشتر با نمونه های بزرگتر برای تأیید این نتایج اولیه را مطرح می سازد.
آسیب شناسی تأمین نیازهای معنوی همسران در چارچوب سلامت معنوی قرآن بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف : نیازهای معنوی از جمله نیازهایی هستند که در منظومه سلامت معنوی خانواده جایگاه ویژه ای دارند، به ویژه آنکه به تازگی سازمان جهانی بهداشت، بُعد معنوی را در کنار ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی سلامت قرار داده است که این امر نشان از تأثیر انکارناپذیر نیازهای معنوی در چارچوب بخشی به سلامت معنوی می باشد. تشکیل خانواده از دیدگاه اسلام می تواند فضای مناسبی را برای تأمین نیازهای معنوی همسران فراهم کند. بااین وجود، بیشتر همسران نسبت به نیازهای معنوی خود آگاهی لازم نداشته، و درنتیجه انگیزه و برنامه ای هدفمند برای تحقق آنها را هم ندارند. برخی مطالعات داخلی ثابت می کنند عدم تأمین نیازهای معنوی همسران زمینه آسیب به امنیت روانی آنان را فراهم می کند و خانواده از کارکرد حقیقی خود دور می شود. با این وصف، تاکنون پژوهشی به شناسایی نیازهای معنوی و مکانیسم اثرگذاری آنها بر سلامت معنوی خانواده و ثبات آن نپرداخته است. سلامت معنوی قرآن بنیاد، رویکردی نوین در مطالعات سلامت معنوی است که با ابتناء بر آیات قرآن در قالب مصادیقی مانند تزکیه، حیات طیبه، تقوا و سلام تجلی یافته است و گستره آن تا عالم آخرت و عوالم غیب و شهود و نیز روح، عقل، قلب و سرّ انسان را دربرمی گیرد. یکی از الزامات تحقق این رویکرد، توجه به تأمین نیازهای معنوی همسران و آسیب شناسی موانع پیش روی آن است. هدف از این پژوهش، بررسی آسیب شناسانه تأمین نیازهای معنوی همسران در بستر رویکرد سلامت معنوی قرآن بنیاد است. روش: پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، ترکیبی از روش پژوهش مروری و تحلیلی و از جهت شیوه گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای صورت گرفت. پژوهش مروری نوعی از تحقیقات است که هدف آن، مطالعه مستقل و روشمند پیشینه پژوهش برای اکتشاف، توصیف، تلفیق، تبیین و یا نقد الگوها، روابط و روند های قابل مشاهده در پیکره دانش می باشد که با انجام پژوهش ها و منابع مرتبه اول، به راحتی امکان بررسی آن وجود ندارد. ابتدا با مرور پیشینه پژوهش های داخلی انجام شده در این زمینه، عوامل مؤثر بر تأمین نیازهای معنوی همسران استخراج و دسته بندی شد و در مرحله بعد، شواهد و مصادیق قرآنی مرتبط با هر یک از عوامل، ارائه و آسیب شناسی شدند. نتایج: بررسی پیشینه مرتبط و آیات قرآنی متناظر به دسته بندی سه گانه از عوامل مؤثر بر تأمین نیازهای معنوی همسران انجامید که عدم تأمین هر یک می تواند آسیبی در حوزه سلامت معنوی همسران به شمار رود و خانواده را دچار بی ثباتی کند. این عوامل عبارت اند از: کاستی های اعتقادی، کاستی های حوزه اخلاق و ارزش ها، و کاستی ها در زمینه فرهنگ و مناسبات اجتماعی. ضعف بینشی همسران از راه مکانیسم تأثیرگزاری بر سه حوزه مبدأ ادراک شده، معادباوری، و ضعف ادراک خود و دیگران به عدم تأمین نیاز اعتقادی همسران می انجامد. قرآن کریم همواره می کوشد تصاویری از رحمت، حکمت و عدالت الهی را در ذهن انسان ها تقویت کند. با شکل گیری این تصور در ذهن، دلهره و نگرانی از انسان زدوده می شود و انسان با مجهز شدن به امیدواری، به کار و کوشش بیشتر در زندگی تشویق می شود. همچنین آیات قرآن با اصلاح باورهای یقینی درباره معناداری مرگ، زندگی پس از مرگ و رسیدگی به اعمال انسان در حیاتی دیگر می توانند زمینه تعادل و اعتلای معنوی فرد را فراهم کنند. در حوزه ارزش ها، کاستی های اخلاقی، عیب جویی متقابل، ناآگاهی از حق و یاری گری معنوی و ضعف پنداره های ذهنی از ارزش های جنسیتی به عنوان موانعی در برابر تحقق نیازهای معنوی همسران و درنتیجه سلامت معنوی خانواده دانسته می شوند. ضعف تربیت دینی فراگیر (رسمی و غیررسمی)، عدم اشاعه فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر، ضعف حیثیت اجتماعی، عدم تنظیم سطح عواطف و احساسات درون خانوادگی و ضعف ارتباط معنوی نیایش محور، آسیب های اجتماعی فرهنگی هستند که موجب بروز کشمکش های معنوی در همسران می شوند و برآورده شدن نیازهای معنوی همسران را با اختلال یا توقف روبه رو می کنند. قرآن کریم با بیان نمونه هایی از استکبار انسان بر وی زمین و فریب شیطان و ایجاد حسد در دل مومنان، تاکید می کند نعمت های مادی دنیا زودگذر و فانی هستند و به جای تمرکز همسران بر مواهب ناچیز دنیوی و افتادن در دام مقایسه های بی جا، باید به رزق خداوند چشم دوخت که برای انسان بسیار بهتر و پاینده تر است. عیب جویی، ناسپساسی، خشم و قهر، بدبینی و تهمت از جلمه کاستی های اخلاقی هستند که موجب عدم تأمین نیازهای معنوی یکدیگر و درنتیجه بی ثباتی خانواده می شوند. معارف قرآن کریم با توصیف همسران به عنوان لباس برای یکدیگر، ضمن فراهم کردن زمینه برای بخشش و ایجاد فضای صمیمی، از بروز بسیاری آسیب های اخلاقی دیگر در محیط خانه جلوگیری می کنند. همسران با بهره گیری از ارتباط معنوی مبتنی بر نیایش و دعا، می توانند در یاری دیکدیگر برای اشاعه دین الهی سهیم باشند و با رغبت به فرزندآوری، از یک سو دین الهی را گشترش دهند و از سویی دیگر حیثیت اجتماعی خویش را بهبود بخشند. بحث و نتیجه گیری : یافته های نظری این پژوهش با برخی یافته های مبتنی بر کارآزمایی بالینی بعد از مداخله معنوی همسویی دارند. پژوهش های اخیر در این زمینه مؤید اهمیت آموزش معنویت به زوجین و اثرات مثبت آن بر سلامت معنوی و ثبات زندگی زناشویی بوده اند. این تحقیقات حاکی از آن هستند که آموزش معنویت و توجه به نیازهای معنوی در زندگی زناشویی نه تنها بر سلامت روانی و روحی زوجین تأثیرگذار است، بلکه نقش مؤثری در تثبیت و تقویت بنیاد خانواده نیز ایفا می کند. این تحقیقات همچنین نشان می دهند که توجه به معنویت می تواند از عوامل اصلی در کاهش مشکلات روان شناختی مانند اضطراب و افسردگی در زوجین باشد. به طور خاص، مطالعات نشان داده اند مداخلات معنوی و تمرکز بر ارزش های مشترک مذهبی و معنوی، باعث افزایش همدلی، درک و حمایت متقابل بین همسران می شود که از عوامل مهم در پایداری رابطه زناشویی هستند. بخش مهمی از ثبات خانواده منوط به تلاش برای جلوگیری از بازگشت آسیب هایی است که در حوزه نیازهای معنوی همسران، سلامت معنوی خانواده را با اختلال روبه رو می سازد. با توجه به اینکه پیشگیری همواره مقدم بر درمان است، برنامه های پیشگیرانه و مراقبتی سلامت معنوی خانواده باید از سال ها قبل از تشکیل خانواده با جدیت پیگیری شوند؛ چنانچه آمادگی های لازم در جوانان برای تشکیل خانواده و سپس فرزندآوری تأمین شود، اما از مسئله مهم معنویت و توانمندی معنوی غفلت شود، منظومه سلامت انسان، ناقص و حرکت خانواده در مسیر هدایت الهی با اختلال روبه رو خواهد شد. تعارض منافع: نویسندگان اعلام می کنند که هیچ گونه تضاد منافعی مرتبط با تحقیق حاضر ندارند.
Effectiveness of Bowen Intergenerational Family Therapy on Marital Conflicts and Interpersonal Forgiveness(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The objective of this study was to evaluate the effectiveness of Bowen intergenerational family therapy on reducing marital conflicts and enhancing interpersonal forgiveness. Methodology: This research employed a quasi-experimental design with pre-test, post-test, and follow-up phases, incorporating a control group. The statistical population consisted of families who visited the counseling and psychology center in District 1 of Karaj in 2023. Eight families were selected through convenience and voluntary sampling and were randomly assigned to experimental and control groups, each comprising four families. Data were collected using the Differentiation of Self Inventory, the Forgiveness Questionnaire, and the Marital Conflict Questionnaire. The intervention, based on Bowen intergenerational therapy, was conducted over eight weekly group sessions, each lasting 90 minutes. Data analysis involved univariate and multivariate covariance analyses using SPSS software. Findings: The findings revealed that Bowen intergenerational therapy significantly impacted both marital conflicts and interpersonal forgiveness. Specifically, the experimental group showed a marked decrease in marital conflict scores from 154.1 (SD = 11.3) in the pre-test to 139.4 (SD = 10.9) in the post-test, which remained stable at 139.2 (SD = 10.3) in the follow-up phase. Similarly, interpersonal forgiveness scores increased from 78.4 (SD = 5.7) in the pre-test to 114.2 (SD = 9.9) in the post-test and remained at 111.1 (SD = 8.9) during the follow-up phase. These changes were statistically significant compared to the control group, which showed no significant changes. Conclusion: The study concludes that Bowen intergenerational family therapy is effective in reducing marital conflicts and enhancing interpersonal forgiveness. The findings align with previous research, underscoring the therapy's potential to address relational issues and improve emotional regulation within families.
بررسی رابطه ی بین درگیری عاطفی و انتقاد در خانواده با کیفیت خواب در پرستاران بیمارستان امام علی شهر زاهدان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
روان پژوهی و مطالعات علوم رفتاری سال ۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
32 - 41
حوزههای تخصصی:
پرستاران منابع حیاتی برای خدمات پزشکی باکیفیت هستند و شناسایی مشکلات آنان و یافتن راه هایی برای تضمین اشتغال مستمر آن ها ضروری است. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ی بین درگیری عاطفی و انتقاد در خانواده با کیفیت خواب در پرستاران بیمارستان امام علی شهر زاهدان انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی پرستاران بیمارستان امام علی زاهدان (به استثنای بخش های فوریتی) در سال 1402 می باشد که تعداد 100 نفر از این جامعه آماری به صورت در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه درگیری عاطفی و انتقاد در خانواده شیلدس و همکاران (1994) و پرسشنامه کیفیت خواب پیترز بورگ (1980) می باشد. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون گام به گام استفاده شد. نتایج نشان داد بین مقیاس های درگیری عاطفی و انتقاد در خانواده با کیفیت خواب رابطه منفی و معناداری وجود دارد (01/0>p)، زیرمقیاس های انتقاد در خانواده و درگیری عاطفی توانستند به ترتیب به میزان 5/39 و 3/4 درصد واریانس را برای کیفیت خواب پرستاران تبیین کنند (01/0>p). بنابراین با توجه به شرایط محل کار پرستاران و استرس های ناشی از مراقبت از بیماران، مدیریت روابط بهینه در خانواده و مدیریت خواب نقش بسزایی را ایفا می کند.
رابطه سرمایه روان شناختی با شادکامی با نقش واسطه ای عملکرد خانواده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: شادکامی یکی از متغیرهای برگرفته از روان شناسی مثبت نگر است که نقش موثری در بهبود بسیاری از ویژگی های روان شناختی دارد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه سرمایه روان شناختی با شادکامی با نقش واسطه ای عملکرد خانواده انجام شد. روش و مواد: مطالعه حاضر توصیفی- تحلیلی از نوع مقطعی بود. جامعه پژوهش همه پرستاران متأهل بیمارستان های شهر کرمانشاه در سال 1399 بودند. حجم نمونه 75 نفر در نظر گرفته شد که این تعداد با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای این مطالعه شامل پرسشنامه های سرمایه روان شناختی (لوتانز و همکاران، 2007)، شادکامی آکسفورد (آرگایل و لو، 1990) و سنجش عملکرد خانواده مک مستر (اپستاین و همکاران، 1983) بودند. داده های پژوهش حاضر با روش های ضرایب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه با مدل همزمان در نرم افزار SPSS-22 تحلیل شدند. یافته ها: یافته های این پژوهش نشان داد که سرمایه روان شناختی شامل امیدواری، تاب آوری، خوش بینی و خودکارآمدی با شادکامی و عملکرد خانواده در پرستاران رابطه مثبت و معنادار داشتند (05/0P<). همچنین، سرمایه روان شناختی نقش موثری در پیش بینی شادکامی و عملکرد خانواده در پرستاران نداشت (05/0P>)، اما توانست نقش موثری در پیش بینی ترکیب شادکامی و عملکرد خانواده آنان داشته باشد (001/0P<). نتیجه گیری: با توجه به نتایج این پژوهش، ارتقای سرمایه روان شناختی از طریق کارگاه های آموزشی نقش موثری در بهبود ترکیب شادکامی و عملکرد خانواده در پرستاران دارد.
مقایسه اثربخشی درمان مثبت نگر و مدل الگوی توانمند سازی خانواده مبتنی بر شفقت به خود بر خود مراقبتی و هموگلوبین گلیکوزیله در بیماران زن مبتلا به دیابت نوع دو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی درمان مثبت نگر و مدل الگوی توانمند سازی خانواده مبتنی بر شفقت به خود بر خودمراقبتی و هموگلوبین گلیکوزیله در بیماران زن مبتلا به دیابت نوع دو بود. روش شناسی: در یک مطالعه نیمه آزمایشی با گروه کنترل و پیش آزمون و پس آزمون، 45زن مبتلا به دیابت نوع دو که از خرداد تا تیر ماه 1403 مراجعه کننده به بخش غدد بیمارستان شهید دکتر لبافی نژاد شهر تهران بودند با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. سپس آزمودنیها به طور تصادفی و از طریق نرم افزار اکسل آفیس در دو گروه آزمایش(گروه آزمایش اول تحت درمان درمان مثبت نگر (n=15)؛ گروه آزمایش دوم تحت درمان مدل الگوی توانمند سازی خانواده مبتنی بر شفقت به خود (n=15) و یک گروه کنترل (n=15) تحت درمان های روتین بیمارستان قرار گرفتند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه ی مقیاس خودمراقبتی دیابت و هموگلوبین گلیکوزیله در سه مرحله خط پایه، پس از مداخله و پیگیری سه ماهه جمع آوری شدند. داده ها در نرم افزار آماری SPSS نسخه 21 وارد و با استفاده از روش تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که در مرحله پیش آزمون بین سه گروه تفاوت معنی داری وجود نداشت که حاکی از همگن بودن سه گروه و مقایسه پس آزمون ها در سه گروه حاکی از وجود تفاوت معنی دار است که این مساله نشان دهنده اثربخشی گروه درمان مثبت نگر و گروه توانمندسازی خانواده مبتنی بر شفقت بوده است. همچنین مقایسه پیگیری در سه گروه آزمایش نیز حاکی از وجود تفاوت معنی دار است که این مساله نشان دهنده پایداری اثربخشی در دو گروه آزمایش می باشد. جهت بررسی اثربخشی درمان مثبت نگر بر ابعاد خودمراقبتی و هموگلوبین گیلکوزیله از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر چند متغیری استفاده شد (001/0 < P). همچنین مشخص شد که بین دو گروه آزمایش در مرحله پس آزمون و پیگیری نیز تفاوت معنی داری وجود دارد و مقایسه میانگین ها حاکی از اثربخشی گروه توانمندسازی خانواده مبتنی بر شفقت به خود در برابر درمان مثبت نگر بود. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که مدل الگوی توانمند سازی خانواده مبتنی بر شفقت به خود می تواند در بهبود خود مراقبتی و هموگلوبین گلیکوزیله در زنان مبتلا به دیابت نوع II موثر باشد.
بررسی تفاوت های سنی و جنس مولفه به روز رسانی کارکردهای اجرایی در بزرگسالان
حوزههای تخصصی:
مقدمه: کارکردهای اجرایی به عنوان مکانیسم تنظیم فرایندهای شناختی تعریف شده که خاص انسان هستند. یکی از مولفه های این کارکردها به روزرسانی است که به عنوان فرایند جایگزین کردن اطلاعات نامرتبط با اطلاعات جدید به منظور به روز نگه داشتن اطلاعات حافظه کاری، تعریف می شود. هدف: عوامل موثر برکارکردهای اجرایی، پژوهش های زیادی را به خود اختصاص داده اند. با این حال، تاکنون مطالعه ای عملکرد گروه های سنی مختلف زنان و مردان را بررسی نکرده است. بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تفاوت های سن و جنس در مولفه به روزرسانی طراحی شد. روش: این پژوهش از نظر ماهیت، کاربردی، از نظر روش پژوهش، توصیفی - پیمایشی و روش اجرا، به صورت فردی بود. جامعه آماری، افراد ساکن استان کرمان از سنین 16 تا 59 سال در سال 1401 بود. تعداد 479 نفر (51% خانم) با استفاده از روش نمونه گیری سهمیه ای انتخاب و در ده گروه سنی طبقه بندی شدند. ابزار پژوهش نسخه رایانه ای مولفه به روزرسانی از مجموعه تکالیف کارکردهای اجرایی بنیادی و روش تحلیل داده ها، تحلیل واریانس یک راهه بود. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس یک راهه برای تفاوت میانگین گره های سنی مولفه به روزرسانی نشان داد که تفاوت بین نمرات گروه های سنی ده گانه هر سه تکلیف در سطح 0001/0 P< معنادار است. همچنین، نتایج تحلیل واریانس یک راهه برای تفاوت میانگین جنس نشان داد که بین عملکرد زنان و مردان در این مولفه تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه گیری: عملکرد نوجوانان در مولفه به روزرسانی کارکردهای اجرایی رو به افزایش است به صورتی که در افراد 20 تا 24 سال به بیشترین حد خود می رسد و سپس با افت ملایمی تا انتهای میانسالی همراه است. پیشنهاد می شود پژوهش های آینده جهت بالا بردن دقت نتایج مطالعات طولی را شامل شوند.
Investigating the Effect of Narcissistic Tendencies on Marital Relationship Stability and the Mediating Role of Emotional Maturity in Couples(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to investigate the effect of narcissistic tendencies on marital relationship stability and examine the mediating role of emotional maturity in couples. Methods and Materials: This study employed a descriptive-correlational design and was conducted among married couples residing in Chaharmahal and Bakhtiari Province, Iran. A total of 384 couples were selected using multistage cluster sampling. Inclusion criteria included at least two years of marital experience and no history of severe psychological disorders. Data were collected using three standardized instruments: the Marital Instability Index (MII), the Narcissistic Personality Inventory (NPI), and the Emotional Maturity Scale (EMS). The psychometric properties of these tools were confirmed through Cronbach’s alpha and split-half reliability. Data were analyzed using descriptive statistics, Pearson correlation, and structural equation modeling (SEM) via SPSS and AMOS software. Bootstrapping was also employed to test the mediating effect. Findings: The results revealed that narcissistic tendencies were significantly and negatively associated with marital relationship stability (β = -0.32, p < .001). Emotional maturity was found to have a significant positive effect on marital stability (β = 0.43, p < .001) and a significant negative relationship with narcissistic tendencies (β = -0.38, p < .001). Importantly, emotional maturity partially mediated the relationship between narcissistic tendencies and marital stability (indirect effect β = -0.16, p < .01), and the total effect of narcissism on marital instability was substantial (β = -0.48, p < .001). The proposed model demonstrated a good fit to the data with acceptable fit indices. Conclusion: The findings suggest that narcissistic traits undermine marital stability directly and indirectly by reducing emotional maturity. Emotional maturity serves as a protective factor that enhances relational resilience. These results highlight the importance of addressing emotional development and personality traits in marital counseling and relationship education.
رابطه سبک های دلبستگی و کیفیت خواب با واسطه گری عدم تحمل بلاتکلیفی در زنان متاهل دارای افکار خودکشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سبک های دلبستگی و کیفیت خواب زنان متاهل دارای افکار خودکشی با واسطه گری عدم تحمل بلاتکلیفی انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی _همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه پژوهش شامل تمام زنان متاهل شهر شیراز در سال 1402 بود که در مقیاس افکار خودکشی بک (BSSI) نمره بیش از 5 به دست آوردند، از بین آن ها به صورت در دسترس 250 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه سبک دلبستگی بزرگسال RAAS)) کولینز و رید (1989)، مقیاس افکار خودکشی (BSSI) بک) 1989)، مقیاس عدم تحمل بلاتکلیفی (IUS) فریستون(1996) و پرسشنامه کیفیت خواب (PSQI) پیترزبورگ (1993) بود. mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')">[aS1] روش تحلیل این پژوهش، تحلیل مسیر بود. یافته ها نشان داد که مدل پژوهش از برازش قابل قبولی برخوردار بود. بررسی اثرات مستقیم نشان داد که تاثیر هر سه سبک دلبستگی اضظرابی/دوسوگرا،ایمن و اجتنابی و عدم تحمل بلاتکلیفی بر کیفیت خواب تایید شد (001/0>p). بررسی اثرات غیرمستقیم نشان داد عدم تحمل بلاتکلیفی نقش میانجی بین سبک های دلبستگی ایمن، اجتنابی و اضطرابی/دوسوگرا با کیفیت خواب داشت (05/0>p). mouseout="msoCommentHide('_com_2')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_2','_com_2')">[ao2] این نتایج نشان می دهد که عدم تحمل بلاتکلیفی نقش میانجی معناداری در رابطه سبک های دلبستگی وکیفیت خواب زنان متاهل دارای افکار خودکشی دارد. mouseout="msoCommentHide('_com_1')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_1','_com_1')"> [aS1]سال ساخت درج شود mouseout="msoCommentHide('_com_2')" onmouseover="msoCommentShow('_anchor_2','_com_2')"> [ao2] نتیجه گیری نوشته شود
نقش الگوهای ارتباطی خانواده و سبک های فرزندپروری در پیش بینی خودکشی با میانجی گری افسردگی در زنان قربانی خشونت خانگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های نوین روانشناختی سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۷
102 - 114
حوزههای تخصصی:
خانواده یک کانون فرهنگی- اجتماعی مهم به شمار می آید و نقش مهمی در پیشگیری از مسائل آسیب زای افراد در آینده دارد. پژوهش حاضر با هدف تحلیل رابطه ساختاری گرایش به خودکشی، الگوهای ارتباطی خانواده و سبک های فرزندپروری با میانجی گری افسردگی در زنان قربانی خشونت خانگی انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی- همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل ۲۳۷ نفر از زنان قربانی خشونت خانگی که به ۳ مرکز بهزیستی، اورژانس اجتماعی و اورژانس اجتماعی صدرا در استان فارس مراجعه کرده بودند که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به پرسشنامه سبک های فرزندپروری (PSI)، الگوی های ارتباطی خانواده تجدید نظر شده (RFCP)، افکار خودکشی بک (BSSI) و افسردگی بک نسخه دوم (BDI-II) پاسخ دادند. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار SPSS-22 و AMOS-22 مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت. طبق نتایج الگوی ارتباطی همنوایی، سبک های فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه از طریق افزایش افسردگی منجر به افزایش گرایش به خودکشی، و الگوی ارتباطی گفت وشنود، سبک فرزندپروری مقتدرانه از طریق کاهش افسردگی منجر به کاهش گرایش به خودکشی می شود. به نظر می رسد تعامل و روش های تربیت ناسازگاری که والدین برای فرزندانشان در نظر می گیرند اثرات مخربی را بر رفتار، انتظارات و افزایش ریسک گرایش به خودکشی در آینده می گذارد.
برنامه آموزشی کارکردهای اجرایی برای دانش آموزان: طراحی و بررسی اثربخشی مقدماتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
217 - 236
حوزههای تخصصی:
هدف: تقویت کارکرد های اجرایی یکی از اهداف آموزشی رویکرد های مختلف آموزشی و درمانی است. پژوهش حاضر به طراحی برنامه آموزش کارکرد های اجرایی و بررسی اثربخشی آن در دانش آموزان می پردازد. روش: بسته آموزشی برای تقویت راهبرد های اجرایی نوجوانان با استفاده از روش نقشه نگاری مداخله، طراحی و به صورت پایلوت اجرا شد. طرح پژوهش حاضر پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل مقطع متوسطه اول شهر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، تعداد ۳۲ نفر از آن ها انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار داده شدند. بسته آموزشی به مدت ۱۰ جلسه ی یک ساعته برای گروه آزمایش اجرا شد. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند. تمامی شرکت کنندگان در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون با آزمون های فراخنای ارقام، ردیابی، توجه پایدار و کشیش و آدمخوار مورد ارزیابی قرار گرفتند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها، میزان تغییرات نمره های دو گروه از پیش آزمون تا پس آزمون، محاسبه و با استفاده از آزمون تی مستقل مقایسه شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که برنامه آموزشی راهبرد های شناختی تأثیر معناداری در بهبود توجه پایدار و حل مسأله در دانش آموزان با تحول طبیعی داشته است (۰۵/۰ > p) اما این معناداری در آزمون های فراخنای ارقام و ردیابی دیده نشد (۰۵/۰ < p). نتیجه گیری: می تواند مورد توجه قرار گیرد و مطالعات گسترده تری برای تعمیم نتایح پیشنهاد می شود.. برنامه آموزشی تقویت راهبرد های اجرایی می تواند موجب بهبود کارکرد های شناختی پایه و سطح عالی، از جمله کارکرد های توجهی و برنامه ریزی در دانش آموزان شود.
The Influence of Socio-Demographic Factors on Quality of Life, Emotional Intelligence, and Organizational Commitment in Transmittal Company Employees
حوزههای تخصصی:
The purpose of this study was to assess how socio-demographic factors affect quality of life, emotional intelligence, and organizational commitment among employees of transmittal companies in Sistan and Baluchestan Province, Iran. The sample included 268 employees from the Sistan and Baluchestan Transmittal Company who were selected through a convenience sampling method. The Quality of Life Scale created by Dueby et al. (1988), Singh's Emotional Intelligence Scale (2004), and the Organizational Commitment Scale by Khan and Mishra (2002) were employed for gathering data. The results from one way ANOVA indicated that individuals aged 31-40 years and those aged 41 years and older exhibited notably higher average mean scores for quality of life in comparison to the 22-30 years age group. However, people between 22 and 30 demonstrated notably higher average scores in emotional intelligence compared to those in the 31-40 age group and individuals aged 41 and older. The results of the independent t-test revealed that male employees achieved significantly greater average scores on quality of life compared to their female counterparts. The results from the one-way ANOVA indicated a notable difference in quality of life scores; employees with 11-20 years and those with 21 or more years of experience showed significantly higher average mean scores in quality of life compared to employees with less than 10 years of experience.
مدل ساختاری سبک های دلبستگی و مشکلات بین فردی زوجین در حال طلاق با نقش واسطه ای ذهنی سازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۶)
۱۸۲-۱۷۵
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای ذهنی سازی در رابطه بین سبک های دلبستگی با مشکلات بین فردی زوجین در حال طلاق انجام شد. پژوهش حاضر توصیفی_همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد در حال طلاق مراکز مشاوره شهر کرمان در سال 1401 و 1402 بودند. به روش نمونه گیری در دسترس، نمونه ای به تعداد 270 نفر انتخاب و در مطالعه شرکت کردند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه مشکلات بین فردی (IPQ، بارخام و همکاران، 1996)، پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان (RAAS، کولینز، 1996) و پرسشنامه ذهنی سازی (MQ، فوناگی و همکاران، 1998) بودند. داده ها با استفاده از روش تحلیل معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شدند. نتایج تحلیل معادلات ساختاری حاکی از برازش مناسب مدل بود. یافته ها نشان داد که سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی به صورت مستقیم قادر به پیش بینی مشکلات بین فردی بودند (۰01/۰p‹). همچنین سبک های دلبستگی به صورت غیر مستقیم از طریق ذهنی سازی توانستند مشکلات بین فردی زوجین را پیش بینی کنند (۰01/۰p‹). این نتایج نشان می دهد که سبک های دلبستگی با توجه به نقش مهم ذهنی سازی می توانند تبیین کننده مشکلات بین فردی زوجین باشند و لزوم توجه به این عوامل در تعامل با یکدیگر در برنامه های کاهش مشکلات بین فردی زوجین ضروری است.
روابط ساختاری دلبستگی به والدین با همدلی سرد در افراد دارای نشانه های اختلال شخصیت مرزی با میانجیگری نظریه ذهن شناختی-عاطفی
حوزههای تخصصی:
مقدمه: اختلال شخصیت یک الگوی پایدار از تجربه رفتار شخصی است که آشکارا با انتظارات اجتماعی و فرهنگی مغایرت دارد و در طول زمان باعث درماندگی فرد می شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط ساختاری دلبستگی به والدین با همدلی سرد در افراد دارای نشانه های اختلال شخصیت مرزی با میانجی گری نظریه ذهن شناختی-عاطفی صورت گرفته است. روش: تحقیق حاضر از نوع مطالعات کاربردی با ماهیت توصیفی-همبستگی است. جامعه آماری کلیه دانشجویان دارای نشانه های اختلال شخصیت مرزی (سال 1403-1402) دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز بودند که با استفاده از جدول کرجسی و مورگان از بین آن ها 303 دانشجو با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند ملاک مدار انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از چهار پرسشنامه مقیاس دلبستگی بزرگسال (AAI)، مقیاس همدلی بهر (EQ)، آزمون تشخیص لغزش (FPT) و فرم بزرگسالان آزمون چشم ها (ET-R) و به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از مدلسازی معادلات ساختاری با کمترین مربعات جزئی در نرم افزار Smart PLS-3 استفاده شد. یافته ها: نتایج تحقیق نشان داد که دلبستگی به والدین بر همدلی سرد افراد دارای نشانه های اختلال شخصیت مرزی تاثیر مستقیم ندارد؛ ولی بر نظریه ی ذهن شناختی و عاطفی این افراد تاثیر مستقیم دارد. همچنین نتایج نشان داد که دلبستگی به والدین با میانجی گری نظریه ذهن شناختی و عاطفی بر همدلی سرد افراد دارای نشانه های اختلال شخصیت مرزی تاثیر غیر مستقیم دارد. نتیجه گیری: دلبستگی زیاد به والدین می تواند موجب فقدان رشد توانایی ذهنی سازی و همدلی در روابط بین فردی در بیماران اختلال شخصیت مرزی همراه باشد.
رابطه ویژگی های شخصیت و میل به مشارکت: نقش تعدیل کننده جو مشارکتی کلاس درس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (مرداد) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۹
۲۵۹-۲۴۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: رابطه بین ویژگی های شخصیتی و تمایل به مشارکت در محیط های یادگیری، جنبه ای مهم برای درک چگونگی تعامل دانش آموزان با محیط های آموزشی است. ویژگی های شخصیتی نقش مهمی در شکل دادن به الگوهای مشارکت دانش آموزان ایفا می کند. با درک پویایی بین ویژگی های شخصیتی، میل به مشارکت، و فضای ارتباطی کلاس درس معلمان می توانند محیط های حمایتی ایجاد کنند که ارتباط را تشویق می کند و در نتیجه اثرات منفی برخی از ویژگی های شخصیتی را کاهش دهد. نقش ویژه جو مشارکتی کلاس درس در تعدیل رابطه بین ویژگی های شخصیتی و میل به مشارکت هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته است. هدف: هدف این پژوهش بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و میل به مشارکت با نقش تعدیل کننده جو مشارکتی کلاس درس بود. روش: طرح پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه پژوهش حاضر شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه نهم شهرستان سمنان در سال تحصیلی 1402-1401 بودند. نمونه ای به حجم 300 دانش آموز دختر با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شد. شرکت کنندگان مقیاس کوتاه شده بین المللی سؤال های شخصیت مدل پنج عاملی (دانلان و همکاران، 2006)، پرسشنامه میل به مشارکت (کائو و فیلیپ، 2006) و پرسشنامه جو مشارکتی (دوایر و همکاران، 2004) را تکمیل کردند. داده ها با مدل رگرسیون چندگانه تحلیل شدند. و برای بررسی نقش تعدیل کننده جو مشارکتی از تکنیک معرفی شده توسط آیکن و وست (1991) استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد برونگرایی، وظیفه شناسی و توافق پذیری سهم معناداری در پیش بینی میل به مشارکت در بحث کلاس داشتند. برونگرایی (19/1 =B)، وظیفه شناسی (54/0 =B)، توافق پذیری (40/0 =B) و جومشارکتی (06/0 =B) میل به مشارکت را پیش بینی کردند. جو مشارکت رابطه معنادار با میل به مشارکت داشت، اما نقش تعدیل کننده آن معنادار نشد (05/0 <p). نتیجه گیری: مشارکت در کلاس درس به ویژگی های شخصیتی دانش آموزان و جو حاکم بر کلاس درس بستگی دارد، اما در دختران نباید انتظار داشت برآیند این عوامل اثر افزوده داشته باشد. بر اساس یافته های این پژوهش توجه به ویژگی های شخصیتی دانش آموزان در بهبود ارتباط معلمان و دانش آموزان و افزایش مشارکت دانش آموزان در کلاس درس مؤثر است.
اثربخشی پروتکل فراتشخیصی بر نظم جوئی هیجان بین فردی و مشکلات بین فردی نوجوانان مبتلا به همبودی اضطراب و افسردگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ پاییز (مهر) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۱
۱۳۱-۱۱۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: اختلالات اضطرابی و افسردگی به عنوان یکی از چالش برانگیزترین مسائل سلامت روان نوجوانان است که ارتباط متقابل و دو سویه ای با عوامل فراتشخیصی از قبیل تنظیم هیجانی و مشکلات بین فردی دارد. درمان فراتشخیصی از جمله درمان های نوظهوری است که با هدف غلبه بر محدودیت های درمان های سنتی و تحت پوشش قرار دادن این عوامل فراتشخیصی طراحی شده است. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان فراتشخیصی بر تنظیم هیجان بین فردی و مشکلات بین فردی نوجوانان مبتلا به همبودی اختلالات اضطرابی و افسردگی انجام شد. روش: جهت اجرای پژوهش از طرح نیمه تجربی به روش مورد منفرد استفاده شد. جامعه آماری شامل نوجوانان مبتلا به اختلالات اضطرابی و افسردگی مراجعه کننده به مراکز خدمات روان شناختی آموزش و پرورش شهر اصفهان در سال 1403 بود که از میان آنان 3 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و به شیوه جلسات فردی و هفتگی 45 دقیقه ای مورد مداخله درمان فراتشخیصی (بارلو و همکاران، 2011) قرار گرفتند و در مراحل خط پایه، جلسات سوم و ششم با استفاده از مقیاس های مشکلات بین فردی و تنظیم هیجان بین فردی مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تحلیل داده ها و ارزیابی کارایی درمان، از روش های ترسیم دیداری یا تحلیل نمودار گرافیکی، شاخص تغییر پایا، معناداری بالینی و درصد بهبودی استفاده شد. یافته ها: با توجه به نتایج و بر اساس مقادیر شاخص تغییر پایا (96/1RCI≥.)، اثربخشی درمان فراتشخیصی برای ابعاد مشکلات بین فردی شامل دشواری در گشودگی، حمایت و مشارکت، درنظرگرفتن دیگران، وابستگی و همچنین متغیر تنظیم هیجان بین فردی برای هر سه آزمودنی به لحاظ آماری معنی دار بود، اما از نظر بالینی برای هیچ یک از آزمودنی ها معنی دار نبود. همچنین اثربخشی درمان فرا تشخیصی در مؤلفه های در نظرگرفتن دیگران (آزمودنی اول) و وابستگی (آزمودنی سوم) از نظر بالینی نیز معنی دار بود. با این حال، در مؤلفه مشکل در صراحت و مردم آمیزی، مداخله برای هیچ یک از آزمودنی ها معنی دار نبود. نتیجه گیری: با توجه به نتایج به دست آمده می توان از درمان فراتشخیصی به عنوان یک گزینه درمان مناسب در کنار سایر مداخلات موجود، جهت بهبود تنظیم هیجان بین فردی و مشکلات بین فردی نوجوانان مبتلا به همبودی اضطراب و افسردگی استفاده کرد.
Earthquake disaster-related emotional distress and coping mechanisms in high-rise residents in bangkok: A transactional model perspective(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Background: Bangkok's urban landscape features approximately 6,000 high-rise towers housing millions of residents in what was historically considered a seismically stable region. However, the March 28, 2025 magnitude-7.7 Myanmar earthquake triggered widespread psychological distress among Bangkok's vertical communities despite causing minimal structural damage. While existing disaster psychology research demonstrates that individual appraisal processes and coping resources influence distress outcomes, high-density vertical urban environments remain largely unexplored in disaster literature, particularly within Asian megacities where socioeconomic inequities may compound vulnerabilities. Aims: This study aimed to quantify earthquake-related emotional distress changes, evaluate the effectiveness of different coping strategies, examine socioeconomic and disability-related moderators, and test Transactional Model of Stress and Coping pathways among Bangkok's high-rise population. Methods: A cross-sectional web-based survey was conducted two weeks post-earthquake using multistage stratified probability sampling. From 120 randomly selected buildings across Bangkok's districts, 5,200 households received survey invitations, yielding 2,104 completed responses (40.5% response rate). Participants were adults residing at least six months in buildings exceeding eight floors. Validated Thai-adapted instruments included the Kessler-6 for psychological distress, Insomnia Severity Index, and custom scales measuring emergency preparedness, social support-seeking, and self-care behaviors. Statistical analyses employed paired t-tests, ANOVA, MANOVA, and bootstrap mediation procedures with effect size reporting. Results: Clinically significant insomnia prevalence increased from 27.4% to 61.8% post-earthquake. Emergency preparedness behaviors were associated with lower anxiety levels, while social support-seeking correlated with reduced insomnia severity. Significant disparities emerged across housing tenure, income levels, and disability status, with renters demonstrating lower preparedness rates than homeowners (54.6% versus 71.9%). Mediation analyses revealed that preparedness and support-seeking behaviors collectively explained 37.7% of the association between perceived seismic threat and psychological distress outcomes. Conclusion: Perceived earthquake threat, rather than actual structural damage, emerged as the primary driver of psychological distress in Bangkok's high-rise communities. While emergency preparedness and social support provided substantial protective effects against anxiety and insomnia, these resources were inequitably distributed across socioeconomic groups. These findings highlight the critical need for inclusive disaster preparedness policies that address structural barriers affecting vulnerable populations in rapidly urbanizing megacities facing emerging seismic risks.
Effectiveness of Schema Therapy and Compassion-Focused Therapy on Emotional Self-Awareness, Hostile Attribution, and Critical Thinking in Adolescents with Binge Eating Disorder(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This study compares the effectiveness of schema therapy and compassion-focused therapy on emotional self-awareness, hostile attribution, and critical thinking in adolescents with binge eating disorder. The aim of this research was to evaluate the impact of these two therapies on improving the cognitive and emotional aspects of individuals. The research method was a semi-experimental study with a pretest-posttest and control group. The statistical population consists of adolescents with binge eating disorder in Azarshahr. The samples that were selected as available were randomly divided into two therapy groups (n=15). The first group received schema therapy, while the second group received compassion-focused therapy. To collect data, the Hostile Attribution Questionnaire (Arntz et al., 2003), the Self-Reflection and Insight Scale (Grant et al., 2002), and the Critical Thinking Questionnaire (Ricketts, 2003) were used. The results indicated that both therapies had a significant effect on increasing emotional self-awareness and reducing hostile attribution and critical thinking. However, compassion-focused therapy demonstrated a greater impact on reducing hostile attribution and improving critical thinking. The findings suggested that both approaches can be effective interventions for treating binge eating disorder in adolescents, with compassion-focused therapy being more effective in some aspects.
نقش میانجی اعتیاد به اینستاگرام در رابطه بین ترس از دست دادن و فرسودگی تحصیلی در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۱۰۸)
۱۴۲-۱۳۳
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور تعیین نقش میانجی اعتیاد به اینستاگرام در رابطه بین ترس از دست دادن و فرسودگی تحصیلی در دانشجویان انجام شد. روش این پژوهش، توصیفی-همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود که در جامعه آماری دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان در سال 1402 انجام شد. 260 نفر از این جامعه به شیوه نمونه گیری دردسترس در این مطالعه به عنوان نمونه انتخاب شدند و به مقیاس اعتیاد به اینستاگرام (IAS، کرکابرون و گریفیث، 2018)، مقیاس ترس از دست دادن (FoMoS؛ وگمانن و همکاران، 2017) و پرسشنامه ی فرسودگی تحصیلی مسلش- فرم دانشجویان (MBI-SS؛ شوفلی و همکاران، 2002) پاسخ دادند. تحلیل داده ها به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد. نتایج نشان داد مدل پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار است. همچنین ترس از دست دادن بر فرسودگی تحصیلی و اعتیاد به اینستاگرام اثر مستقیم داشت و اعتیاد به اینستاگرام بر فرسودگی تحصیلی اثر مستقیم داشت (05/0>P). علاوه براین، نتایج آزمون بوت استرپ نشان داد که اعتیاد به اینستاگرام در رابطه بین ترس از دست دادن و فرسودگی تحصیلی نقش میانجی داشت (05/0>P). از نتایج این مطالعه این گونه استنباط می شود که ترس از دست دادن یک عامل ناسازگار است که می تواند به صورت مستقیم و با ایجاد اعتیاد به اینستاگرام، موجب افزایش فرسودگی تحصیلی در دانشجویان شود.