فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۴۱ تا ۱۶۰ مورد از کل ۱۰٬۹۸۴ مورد.
منبع:
مدیریت بازرگانی دوره ۱۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
201 - 233
حوزههای تخصصی:
هدف: با نقش روزافزون رسانه های اجتماعی در رشد دیجیتال مارکتینگ، به عنوان یکی از روندهای بازاریابی بسیار مهم و پیش بینی ناپذیر امروزه، پلتفرم های خاصی مانند فیسبوک و اینستاگرام به ابزارهای ضروری در حوزه تبلیغات و بازاریابی تبدیل شده اند. این نشان می دهد که اینستاگرام از نظر پلتفرم های رسانه های اجتماعیِ پیشرو که توسط متخصصان بازاریابی و صاحبان برند استفاده می شود، پس از فیسبوک در رتبه دوم قرار دارد. حجم گسترده محتوای تبلیغاتی و بازاریابی تولید شده در شبکه های اجتماعی، باعث شده است که صاحبان کسب وکارها، این محتوا را به گونه ای تهیه کنند که برای مخاطبان هدف جالب توجه باشند و به این طریق میزان مشارکت را در صفحات کسب وکار خود افزایش دهند. از سوی دیگر، با توجه به افزایش چشمگیر تعداد دنبال کنندگان شبکه اجتماعی اینستاگرام طی سال های گذشته و همچنین، علاقه کاربران به دنبال کردن کسب وکارها در این پلتفرم، اهمیت مضاعف این شبکه برای متخصصان حوزه بازاریابی پوشیده نیست. با توجه به آنچه بیان شد، هدف این مطالعه بررسی تأثیر ویژگی های محتوای منتشرشده بر مشارکت مشتری در شبکه اجتماعی اینستاگرام است.
روش: با توجه به حجم عظیم محتوای تولید شده در شبکه های اجتماعی، یکی از روش های عالی برای تجزیه وتحلیل و شناسایی الگوهای موجود در این شبکه ها، تکنیک های داده کاوی است. بدین منظور، ویژگی های بصری و متنی ۴۹۰ محتوای منتشرشده در صفحات تجاری فراورده های آرایشی و بهداشتی، از برندهای سینره، لایسل، شون و بایودرما، گردآوری شد. سپس با استفاده از نرم افزار داده کاوی کلمنتاین و سه روش قوانین انجمنی، مدل اپریوری و درخت تصمیم، ویژگی های مؤثر بر رفتارهای مشارکت مشتریان از منظر لایک ها، کامنت ها و مکالمه ها شناسایی و چگونگی تأثیرگذاری آن ها ارزیابی شد.
یافته ها: نتایج این پژوهش بیانگر آن است که ویژگی های بصری و متنی تعبیه شده در محتوای پیام های منتشر شده، بر رفتارهای مشارکت مشتریان تأثیر می گذارد. بر اساس این یافته ها استفاده از ویژگی های متنی ترغیب کننده، مانند مناسبت های رسمی و واقعیت های شایان توجه و همچنین، ویژگی های متنی آگاه ساز، مانند قیمت و مخاطبان هدف، بر میزان مشارکت مشتریان با صفحات کسب وکارها تأثیر می گذارد. افزون بر این، ویژگی های بصری آگاه ساز، مانند مرکزیت برند و مرکزیت محصول، در بازه های مقداری مشخصی، بر رفتار مشارکت مشتریان تأثیرگذار است.
نتیجه گیری: پژوهش های پیشین در شبکه اینستاگرام، به طور عمده روی لایک ها و کامنت ها، به عنوان رفتارهای مشارکت مشتریان تأکید کرده اند. پژوهش حاضر علاوه بر بررسی این دو رفتار، گفت وگوهای صورت گرفته در کامنت ها (مکالمه ها) را نیز ارزیابی کرده است. افزون بر این، پژوهش حاضر با در نظر گرفتن همه جنبه های محتواهای منتشر شده و معرفی ۱۳ ویژگی متنی و ۲ ویژگی بصری، درک عمیق تری از ویژگی های محتواهای تأثیرگذار بر رفتارهای مشارکت مشتریان فراهم می آورد و شکاف موجود مبنی بر چگونگی تولید محتوا به منظور افزایش مشارکت مشتریان را پُر می کند. نتایج این پژوهش به مدیران کسب وکارها و برندها، به ویژه در حوزه فراورده های آرایشی و بهداشتی کمک می کند تا استراتژی مشارکت مشتری کارآمد و مؤثری را در شبکه های اجتماعی بصری در پیش گیرند.
بازآفرینی برند، تجربه مشتری و تأثیر آن ها بر کیفیت خدمات و وفاداری مشتری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات بازاریابی نوین سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۶)
121 - 144
حوزههای تخصصی:
تغییرات سریع و مداوم در محیط کسب وکار، بازآفرینی برند را به عنوان ابزاری استراتژیک در حوزه مدیریت برند با هدف ایجاد نگرش مطلوب تر در ذهن مصرف کننده،کسب هویت و تصویر جدید از برند تبدیل کرده است؛ براین اساس، پژوهش حاضر با هدف مطالعه تأثیر بازآفرینی برند و مدیریت تجربه مشتری بر وفاداری مشتری با در نظر گرفتن متغیر میانجی کیفیت خدمات انجام شده است. تحقیق حاضر به لحاظ هدف، در زمره تحقیقات کاربردی با رویکرد کمّی و به لحاظ شیوه اجرای تحقیق، در زمره تحقیقات توصیفی_پیمایشی و از حیث زمانی از نوع تحقیقات مقطعی به شمار می آید. جامعه آماری پژوهش حاضر، کلیه مشتریان بانک سامان مستقر در شهر تهران هستند که در سال های اخیر از بازآفرینی هویت برند استفاده کرده اند. داده ها با استفاده از روش میدانی پرسش نامه از ۳۸۴ مشتری جمع آوری شده است. برای آزمون فرضیات از حداقل مجذورات جزئی و نرم افزار Smart PLS استفاده شد. یافته ها حاکی ازآن است که بازآفرینی برند و مدیریت تجربه مشتری بر کیفیت خدمات و وفاداری مشتری تأثیر مستقیم و معنادار دارد و تأثیر کیفیت خدمات بر وفاداری مشتری در بانک سامان نیز معنادار است. همچنین میانجی گری کیفیت خدمات در رابطه بین بازآفرینی برند و مدیریت تجربه مشتری و وفاداری مشتری به شکل معناداری تأیید شد. ایجاد هویتی مشخص برای برند، ساختن ارزش، تفاوت قابل تشخیص با رقبا و افزایش ارتباطات و بهبود تجربه مشتری اهمیت ویژه ای در ماندگاری یک برند در چرخه رقابت و اذهان مشتریان در فرایند بازآفرینی برند خواهد داشت.
پیش بینی زمان انتظار سفارشات قطعات خودرو در زنجیره تأمین با استفاده از یادگیری ماشین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی عوامل موثر در پیش بینی زمان انتظار و ایجاد مدل پیش بینانه زمان انتظار سفارشات کانبان به جهت بهبود پایداری و تاب آوری در زنجیره تامین ناب می باشد. برای دستیابی به این هدف، مطالعه از روش داده کاوی پیروی می کند، مجموعه داده ها شامل 103023 مشاهده، ازسیستم کانبان واکسترانت زنجیره تامین با رعایت الزامات شاخص های کیفیت دیتاست در بازه 6/1402 تا 11/ 1402 استخراج شده است. ابتدا شاخص های موثر بر زمان انتظار سفارشات استخراج شده است و به جهت بهبود عملکرد و دقت پیش بینی، از فرآیندکاوی جهت شناسایی متغیرهای پرتکرار و تاثیرگذار در واریانت های اصلی و سپس در مرحله برازش مدل، از رویکرد تحلیل گام به گام تلفیقی جهت انتخاب ویژگی ها و از تنظیم پارامتر رویکردهای رگرسیونی ناپارامتریک استفاده شده است. مدل پیش بینانه با استفاده از مدل های رگرسیونی خطی چندمتغیره، چندمتغیره دارای انحنا، لاسو، الاستیک نت، درخت تصمیم تقویتی، جنگل تصادفی بوت استرپ، k- نزدیک ترین همسایه، شبکه عصبی تقویتی برازش داده شده است. عملکرد مدل های رگرسیونی برازش شده با استفاده از شاخص های ارزیابی R^2 ، RASE و اعتبارسنجی نتایج و مدل تایید شده است. نتایج نشان داد که عوامل لجستیکی در زمان انتظار سفارشات موثر بوده و الگوریتم شبکه عصبی تقویت شده بهترین مدل در پیش بینی زمان انتظار سفارشات با دقت 96 درصد و با خطا 84/5 است. سپس قابلیت پیش بینی مدل برای دیتاهای جدید در سیستم صدور سفارشات کانبان به کار گرفته شده است، نتایج و بهبودهای حاصل از بهره گیری قابلیت های داده کاوی در سیستم کانبان همگی بیان گر تاثیر معنی دار ترکیب ابزار ناب و یادگیری ماشین به جهت توانمندسازی و تاب آوری زنجیره تامین ناب می باشد.
ارائه مدل حسابرسی پایداری در صنعت خرده فروشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت بازرگانی دوره ۱۷ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
633 - 668
حوزههای تخصصی:
هدف: حسابرسی پایداری فرایندی است نظام مند و مستقل برای ارزیابی عملکرد یک سازمان در حوزه های مختلف پایداری، از جمله محیط زیست، اجتماع و اقتصاد. هدف از این نوع حسابرسی، شناسایی قوت ها و ضعف های سازمان در این زمینه ها، ارائه راه کارهایی برای بهبود عملکرد و اطمینان از انطباق با الزامات قانونی و استانداردهای بین المللی است. هدف از اجرای این پژوهش کیفی، ارائه مدل حسابرسی پایداری در صنعت خرده فروشی است.
روش: در این پژوهش از روش داده بنیاد چندگانه کرانهلم و گولد کوهل استفاده شده است. مشارکت کنندگان این پژوهش متخصصان و خبرگان حسابرسی و حسابداری دانشگاهی و شرکت های خرده فروشی در بخش خصوصی بودند که از طریق روش نمونه گیری نظری تعیین شدند. برای شناسایی مقوله های مدل حسابرسی پایداری در صنعت خرده فروشی، از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد و بر این اساس با ۲۵ نفر از خبرگان حسابرسی و حسابداری مصاحبه های عمیق انجام و اطلاعات مورد نیاز جمع آوری شد.
یافته ها: در این پژوهش در مرحله کدگذاری استقرایی ۵ مقوله (مقوله محوری، بسترهای حمایتی فردی و سازمانی، زمینه های اقتصادی و اجتماعی، موانع فردی و شغلی و سازمانی، نتایج و پیامدهای فردی و سازمانی) و ۲۵ مفهوم استخراج شد. سپس پالایش مفهومی، کدگذاری الگویی (ارائه مدل)، انطباق نظری مدل، اعتبارسنجی تجربی و ارزیابی انسجام نظری مدل و غنی سازی نظریه تشریح شدند.
نتیجه گیری: یکی از دلایل اصلی ضرورت حسابرسی پایداری برای شرکت ها، این است که می تواند ضمن کمک به شناسایی ناکارآمدی ها در عملیات شرکت، صرفه جویی مالی ایجاد کند. حسابرسی پایداری می تواند فرصت هایی را برای ذخیره انرژی، کاهش ضایعات یا ذخیره آب شناسایی کند. شرکت ها با پیاده سازی تغییرات در جهت کاهش اثر زیست محیطی خود، می توانند در صورتحساب ها صرفه جویی کنند و هزینه های عملیاتی عمومی را کاهش دهند. همچنین، حسابرسی پایداری می تواند به شرکت ها در حفظ مجوز اجتماعی فعالیت کمک کند. مصر ف کنندگان به طور روزافزون از آثار تصمیم های خرید خود بر محیط زیست و اجتماع آگاه می شوند. شرکت ها با بهبود رویه های پایداری خود، می توانند اعتبارشان را ارتقا دهند و برای مشتریان، کارکنان و دیگر ذی نفعان اعتماد ایجاد کنند.
The Role of Phased Retirement in Transferring Knowledge to Younger Generations in Iran’s Heritage Tourism Sector(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The transmission of cultural knowledge plays a pivotal role in preserving cultural identity and promoting the sustainable development of heritage tourism. However, this form of knowledge is primarily tacit and transferred informally across generations, which makes its preservation increasingly challenging, particularly in light of the sudden retirement of experienced experts and the consequent loss of invaluable expertise. This study examines phased retirement as an innovative managerial strategy to facilitate cultural knowledge transfer. Grounded in Nonaka and Takeuchi’s SECI model, which conceptualises knowledge transfer through the stages of socialisation, externalisation, combination, and internalisation, the research employed a descriptive-analytical design using document analysis, field investigations, and a researcher-designed questionnaire. A total of 220 tourism industry professionals participated, and data were analysed with SPSS and Smart PLS, employing AVE, Fornell-Larcker, factor loadings, Cronbach’s alpha, and structural equation modelling. The findings reveal that phased retirement enhances cultural knowledge transfer by fostering intergenerational interaction, facilitating documentation, and strengthening the competencies of younger employees. The study recommends that tourism managers and policymakers adopt phased retirement strategies to improve cultural sustainability and enhance the quality of heritage tourism services.
تأثیر کار گروهی بر روند بین المللی شدن شرکت: نقش میانجیگری بازاریابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت بازرگانی دوره ۱۷ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
46 - 68
حوزههای تخصصی:
هدف: در دنیای امروز، تغییرات مداوم در محیط کار و فعالیت های روزمره، نیاز به تبادل ایده ها و یادگیری مستمر را افزایش می دهد. به همین دلیل، از دیدگاه متخصصان، کار گروهی، به عنوان راه کاری کلیدی برای مقابله با این تغییرات مکرر شناخته می شود. در این راستا، غفلت از بازاریابی می تواند پیامدهای جدی ای برای شرکت ها به همراه داشته باشد. بدون حمایت از کارکنان خلاق و بدون توجه به استراتژی های بازاریابی، فعالیت مؤثر در محیط پویا دشوار خواهد بود و این امر می تواند به کاهش توان رقابتی شرکت ها منجر شود. بنابراین، هدف این پژوهش بررسی نقش کار گروهی بر روند بین المللی شدن شرکت های دانش بنیان با نقش میانجیگری بازاریابی است.روش: این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی است و با رویکرد روش تحقیق کمّی اجرا شده است. جامعه آماری این پژوهش، کارکنان ۸۵ شرکت دانش بنیان فعال در حوزه فناوری اطلاعات است که در بازه زمانی ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۲، بیش از ۱۰ درصد از صادرات کشور را به خود اختصاص داده اند. تعداد کل این کارکنان، به طور تقریبی ۳۴۵ نفر برآورد شده است. با استفاده از فرمول کوکران، حجم نمونه مورد نیاز برای این پژوهش ۱۸۲ نفر تعیین شد. برای جمع آوری داده ها، از پرسش نامه استاندارد ۲۲ گویه ای با مقیاس پنج تایی لیکرت استفاده شد. در نهایت، داده های جمع آوری شده با بهره گیری از نرم افزار اسمارت پی ال اس ۳ تحلیل شدند.یافته ها: در دنیای رقابتی امروز، توجه به بازاریابی به عنوان یک عامل کلیدی برای کسب مزیت رقابتی در سازمان ها اهمیت ویژه ای یافته است. یافته های این تحقیق نشان می دهد که تعهد عاطفی، ایجاد جوّ نوآورانه و اشتراک گذاری دانش با نقش میانجیگری بازاریابی، بر فرایند بین المللی شدن شرکت ها تأثیر مثبت و معناداری دارد. در شرکت های دانش بنیان، اهمیت بازاریابی به وضوح نمایان است؛ زیرا این کشور با چالش های جدی، از جمله تحریم ها و مشکلات اقتصادی دست وپنجه نرم می کند. بنابراین، مدیران باید به بازاریابی توجه ویژه ای داشته باشند. زمانی که کارکنان احساس کنند که مدیران با صداقت و شفافیت عمل می کنند، ایده های خلاقانه و نوآورانه خود را به شکل پیشنهادهای سازنده درحوزه بازاریابی ارائه خواهند داد. از این رو، توسعه ایده های جدید و منحصربه فرد در حوزه بازاریابی، می تواند به شرکت های دانش بنیان کمک کند تا در محیط رقابتی بین المللی پایدار بمانند. این شرکت ها باید از کارکنان خود حمایت کنند و پیشنهادهای مؤثر و سریعی برای بهبود به مدیران خود ارائه دهند تا بتوانند با چالش های اساسی صنعت مقابله کنند.نتیجه گیری: نتایج نشان داد که کار گروهی کارکنان، برای بقا و موفقیت شرکت ها در بخش بین الملل نقش مهمی دارد. در واقع، دانشی که شرکت ها از شرکت های دیگر به ویژه در زمان بین المللی شدن کسب می کنند، می تواند رقابت پذیری آن ها را در بازار جهانی افزایش دهد. همچنین کار گروهی به عنوان عامل اصلی یادگیری و نوآوری و بازاریابی، بین المللی شدن شرکت های دانش بنیان را تسهیل می کند. عملکرد در سطح تیم، به اعضا کمک می کند تا بهتر بتوانند چگونگی کار در کنار یکدیگر و به اشتراک گذاری دانش برای دستیابی به سطوح بالای بهره وری و اثربخشی را درک کنند و در بین المللی شدن شرکت های دانش بنیان موفق باشند.
مدل علی روابط بین نگرش به خرید آنلاین و تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی، بر خرید وسایل کمک آموزشی مدارس از اینستاگرام (رفتار) با نقش واسطه ای قصد خرید آنلاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت تبلیغات و فروش دوره ۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۲۱)
341 - 352
حوزههای تخصصی:
هدف: شبکه های اجتماعی نقش موثری در رفتار خرید مصرف کنندگان دارند لذا هدف از این پژوهش ارائه مدل علی روابط بین نگرش به خرید آنلاین و تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی، بر خرید وسایل کمک آموزشی مدارس از اینستاگرام(رفتار) با نقش واسطه ای قصد خرید آنلاین می باشد. روش: این تحقیق از نوع توصیفی-همبستگی و جامعه آماری آن شامل ۱۰۰۰ نفر از فالوورهای صفحه اینستاگرامی در حوزه فروش وسایل کمک آموزشی مدارس است که از این تعداد، نمونه ای به حجم ۲۷۸ نفر به روش در دسترس انتخاب شدند. داده ها از طریق پرسشنامه های استاندارد تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی آکوستو و تورز (2018)، نگرش به خرید آنلاین کلین (۱۹۸۲)، قصد خرید آنلاین بِک و کینگ (2011)، رفتار مصرف کننده(خرید آنلاین) آجزن و فیشبین (۲۰۰۳) گردآوری شد سپس داده ها به روش آماری تحلیل مسیر و با استفاده از نرم افزار SPSS و LISREL تجزیه و تحلیل گردید.یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که نگرش به خرید آنلاین تأثیر معناداری بر خرید وسایل کمک آموزشی مدارس از اینستاگرام (۱۶/0 = ß) و نیز بر قصد خرید آنلاین (۱۸/0 = ß)دارد.همچنین، بین تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی و خرید وسایل کمک آموزشی مدارس از اینستاگرام (۲۴/۰= ß)و قصد خرید آنلاین (۲۳/۰= ß) رابطه ای معنادار وجود دارد. در نهایت اثر مستقیم قصد خرید آنلاین بر رفتار مصرف کننده (۱۹/۰= ß)نیز معنادار گزارش شد.نتیجه گیری: این پژوهش بیانگر آن است که کسب وکارها اینترنتی می توانند با بهبود نگرش نسبت به خرید آنلاین و بهره گیری از تبلیغات دهان به دهان الکترونیکی، قصد خرید آنلاین و در نهایت رفتار خرید مشتریان را افزایش دهند.
بررسی الگوی مصرف رسانه های نوین در بین مصرف کنندگان ایرانی با رویکرد پدیدارشناسی تفسیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت بازرگانی دوره ۱۷ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
335 - 358
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف شناسایی الگوی مصرف رسانه های نوین در بین مصرف کنندگان ایرانی با به کارگیری چارچوب مفهومی نظریه استفاده و خشنودی، به روش پدیدارشناسی تفسیری (IPA) انجام شده است.
روش: این پژوهش کیفی و مبتنی بر پارادایم تفسیری است. روش آن توصیفی تحلیلی است و به لحاظ جهت گیری، کاربردی است. روش گردآوری اطلاعات، مصاحبه های نیمه ساختاریافته بوده است. به منظور تحلیل داده ها، پس از کدگذاری مصاحبه ها، تحلیل پدیدارشناسی تفسیری، بر اساس مفروضات نظریه استفاده و خشنودی انجام و مضامین اصلی و فرعی، برای شناسایی الگوی مصرف رسانه های نوین استخراج شد.
یافته ها: با بررسی تجربه زیسته مشارکت کنندگان پژوهش، ۶ مضمون اصلی و ۸ مضمون فرعی شناسایی شد. مضامین اصلی و فرعی شناسایی شده، در دو دسته محوری وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﮐﺎرﺑﺮ و وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ابزار مصرف رسانه طبقه بندی شدند. مضامین اصلی و فرعی شناسایی شده از الگوی مصرف رسانه های نوین در بین مصرف کنندگان ایرانی، حاکی از آن است که این الگوی شخصی سازی شده (خودمختار، مبتنی بر ترجیحات و علایق فردی)، فست فودی (ساندویچ شده، مختصر) تقویت کننده شبکه ارتباطی افراد (گسترش دهنده معاشرت و ارتباطات مجازی، تسهیل کننده ارتباطات)، مبتنی بر صفحه نمایش (عمدتاً از طریق ابزارهای هوشمند)، همه جا حاضر (شناور، سیار) و اپلیکیشن محور (در انحصار اپلیکیشن ها) است.
نتیجه گیری: به منظور رسیدن به شناخت همه جانبه از چیستی و چگونگی و استخراج الگوی مصرف رسانه های نوین در بین مصرف کنندگان ایرانی، در این پژوهش به بررسی تجربه زیسته افراد از مصرف رسانه ای روزمره و درک معنایی آن ها از مصرف کنندگان ایرانی پرداخته شد. با نگاهی به الگوی استخراج شده در این پژوهش، به نظر می رسد که رﺳﺎﻧﻪﻫﺎی ﻧﻮﯾﻦ تحت تأثیر عمیق فناوری های دیجیتال، زیست اجتماعی جدیدی را پیش روی مصرف کنندگان قرار داده اند که در آن، مصرف رسانه به عنوان یک پدیده چندبعدی، پویا، تمام وقت و شناور با عوامل مختلفی همچون ویژگی های فردی، موقعیتی و مرتبط با ابزارهای مصرف رسانه درهم تنیده است. روند تغییرات الگوی مصرف رسانه، بر افزایش حق انتخاب کاربران/ مصرف کنندگان رسانه دلالت دارد که این، خود اصلی ترین فرض نظریه استفاده و خشنودی را که فعال بودن مصرف کننده در انتخاب رسانه، براساس نیازهای فردی است، تأیید می کند. ﻋﺮﺻﻪﻫﺎی ﺟﺪﯾﺪ تجربه زﯾﺴﺘﻪ ﻣﺼﺮف رسانه، نشان دهنده تأثیر ﻋﻤﯿﻖ ﻓﻨﺎوری ﺑﺮ وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ادراﮐﯽ و رﻓﺘﺎری ﮐﺎرﺑﺮان/ ﻣﺼﺮفﮐﻨﻨﺪﮔﺎن اﺳﺖ؛ از این رو بررسی این تغییرات بسیار اهمیت دارد و می تواند به شناخت بهتر بنگاه ها و سازمان رسانه ای از مصرف کنندگان و کمک به آن ها در بازنگری در استراتژی های بازاریابی شان منجر شود. در این پژوهش تلاش شد تا معنای مصرف رسانه نوین در بین کاربران ایرانی، از طریق پدیدارشناسی تفسیری درک و تبیین شود. بر این اساس، به عنوان ادامه پژوهش حاضر، پیشنهاد می شود که پژوهشی با هدف ارائه یک تیپ (گونه) شناسی از انواع مصرف رسانه های نوین، در جهت شناخت سبک های مختلف مصرف رسانه در بین مصرف کنندگان ایرانی طراحی شود. چنین پژوهشی می تواند به عنوان یک ابزار پیش بینی کننده، در حوزه مطالعه رفتار مصرف رسانه، در شناخت بهتر چیستی و چگونگی مصرف رسانه در جامعه ایرانی مفید باشد.
اثر شخصیت پویا و رفتارهای والدینی مرتبط با شغل بر مشکلات تصمیم گیری شغلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های کارآفرینی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
59 - 76
حوزههای تخصصی:
مقدمه: شرایط غیرقابل پیش بینی و متلاطم بازار کار و افزایش نرخ بیکاری، دانشجویان را تحت فشار زیادی از نظر تصمیم گیری شغلی قرار داده است. بهترین عامل برای مقابله با این مشکلات، تکیه بر منابع شخصی است؛ بنابراین، هدف این پژوهش بررسی تأثیر شخصیت فعال و رفتارهای مرتبط با شغل والدین بر مشکلات تصمیم گیری شغلی با نقش های میانجی خودکارآمدی تصمیم گیری شغلی و انطباق پذیری شغلی بود. شناخت جامع این عوامل، زمینه را برای طراحی و توسعه راهکارهای مؤثر به منظور تسهیل فرآیند تصمیم گیری شغلی دانشجویان فراهم می سازد. چنین راهکارهایی نه تنها انتخاب های آگاهانه تر را ممکن می کنند، بلکه با ارائه ابزارها و بینش لازم، بستری برای دستیابی به موفقیت های حرفه ای با اعتمادبه نفس بالاتر ایجاد می نمایند.
روش شناسی: این پژوهش با رویکرد کمّی و بر اساس طرح توصیفی-همبستگی انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان مقاطع مختلف دانشگاه یزد در سال تحصیلی ۱۴۰۲–۱۴۰۳ بودند که از میان آن ها، تعداد ۳۶۰ نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. در نهایت، تعداد ۳۱۰ پرسشنامه تکمیل شده جمع آوری گردید. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه ای استاندارد مبتنی بر مقیاس پنج درجه ای لیکرت بود. جهت سنجش روایی، از روایی محتوا و روایی واگرا استفاده شد و پایایی نیز با محاسبه ضریب آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی مورد بررسی قرار گرفت که همگی در حد مطلوب تأیید شدند. تجزیه وتحلیل داده ها در دو بخش آمار توصیفی و استنباطی و با استفاده از نرم افزارهای SPSS و AMOS انجام پذیرفت.
یافته ها: نتایج نشان داد که خودکارآمدی تصمیم گیری شغلی و انطباق پذیری شغلی به طور معناداری، مشکلات تصمیم گیری شغلی را پیش بینی می کنند. براساس نتایج پژوهش هیچ ارتباطی بین رفتارهای مرتبط با شغل والدین و شخصیت فعال با مشکلات تصمیم گیری شغلی و رفتارهای مرتبط با شغل والدین با انطباق پذیری شغلی پیدا نشد. علاوه براین، نتایج نشان داد که بین شخصیت فعال با انطباق پذیری شغلی؛ شخصیت فعال و رفتارهای مرتبط با شغل والدین با خودکارآمدی تصمیم گیری شغلی همبستگی معناداری وجود دارد.
نتیجه گیری/ دستاوردها: این مطالعه نشان می دهد که شخصیت فعال و حمایت والدین دو عامل کلیدی در بهبود خودکارآمدی و تصمیم گیری شغلی دانشجویان هستند. افراد با شخصیت فعال، در مواجهه با چالش های شغلی مقاومت و سازگاری بیشتری نشان می دهند. از سوی دیگر، حمایت والدین بر سازگاری شغلی و انگیزه درونی افراد تأثیر مستقیم دارد و آن ها را برای تصمیم گیری های بهتر و پاسخگویی به چالش های شغلی آماده می کند. در نتیجه، تقویت این عوامل منجر به کاهش مشکلات در فرآیند انتخاب شغل می شود.
Enhancing Tourist Experience and Cultural Intelligence: The Mediating Role of Mobile Applications in Intercultural Interactions(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This study investigates the mediating role of mobile application satisfaction in the relationship between positive intercultural encounters, cultural intelligence, and tourist experience. It addresses a critical gap in understanding how digital tools facilitate meaningful cross-cultural engagement within tourism contexts. This applied, descriptive-analytical research was conducted among 371 tourists visiting Yazd Province, selected through simple random sampling. Validity was confirmed through convergent and discriminant validity assessments, and reliability was established via Cronbach's alpha and composite reliability. Multivariate normality was confirmed. Subsequently, the hypothesized relationships were examined using SEM in Amos24, employing the robust Maximum Likelihood (MLR) estimation method to ensure robust parameter estimates. Results indicate that while the direct effects between intercultural encounters and cultural intelligence and tourist experience were nonsignificant, significant indirect effects emerged through mobile app satisfaction. Intercultural encounters positively predicted app satisfaction, which in turn enhanced cultural intelligence and tourist experience. Bootstrapping confirmed significant mediation for cultural intelligence and tourist experience. Mobile applications serve as pivotal conduits for transforming intercultural interactions into enhanced cultural competence and enriched travel experiences. These findings underscore the importance of digital infrastructure in modern tourism management and offer practical implications for experience design.
بررسی رفتار مصرف کنندگان نسبت به مسئولیت ناپذیری اجتماعی شرکتی برندهای اصیل با در نظر گرفتن تعدیلگری قوم گرایی مصرف کننده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئولیت ناپذیری اجتماعی شرکتی رفتار غیراخلاقی یا غیرقانونی برندها است که باعث می شود مصرف کننده آسیب ببیند.این رفتارهای آسیب زننده باعث از دست رفتن منابع مالی و شهرت برند می شود.هدف اصلی این تحقیق بررسی تأثیر اصالت برند در هنگام وقوع مسئولیت ناپذیری اجتماعی و نقش قوم گرایی مصرف کننده به عنوان تعدیل گر در این تأثیر است.در این ارزیابی،بخشش برند به عنوان مهم ترین رفتار مصرف کننده و میانجی ایفای نقش می کند.تحقیق به صورت یک آزمایش بر اساس دو سناریو آزمایش(برند اصیل) و کنترل(برند غیر اصیل) طراحی شده است و اطلاعات از طریق پرسشنامه به روش غیر احتمالی از طریق مردم تهران جمع آوری شده است.درمجموع 193 پاسخ معتبر جمع آوری شد.برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار اس پی اس اس و افزونه پراسس ماکرو استفاده شده است.نتایج به دست آمده نشان دادند که در هنگام وقوع مسئولیت ناپذیری اجتماعی برند اصیل در مقایسه با برند غیر اصیل،باعث افزایش بخشش برند و کاهش تبلیغات توصیه ای منفی و اجتناب از برند می شود و بخشش برند به عنوان میانجی رابطه میان اصالت برند(برند اصیل در مقابل غیر اصیل) و تبلیغات توصیه ای منفی و اجتناب از برند،ایفای نقش می کند.همچنین قوم گرایی مصرف کننده رابطه میان اصالت برند و بخشش برند را به صورت مثبت تعدیل می کند.
تحلیل مؤلفه های مؤثر بر شایستگی منابع انسانی در صنعت 5.0(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه بازرگانی سال ۲۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱۱۴
117 - 156
حوزههای تخصصی:
با توجه به تحولات سریع فناوری و تغییرات ساختاری در صنعت 5 (نسل پنجم تحولات صنعتی یا انقلاب صنعتی پنجم)، شایستگی منابع انسانی به عنوان عاملی حیاتی در موفقیت سازمان ها شناخته می شود. این تحقیق باهدف تحلیل مؤلفه های مؤثر بر شایستگی منابع انسانی در صنعت 5، با رویکرد تحلیل مضمون و کدگذاری متون حاصل از مصاحبه با خبرگان، به تحلیل این مؤلفه ها پرداخت. درمجموع 182 کد شناسایی شد که طی 66 مقوله فرعی و 11 مقوله اصلی شامل شایستگی های فردی، حرفه ای، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، عمومی، روانشناسی، راهبردی، اجتماعی، مدیریتی و سازمانی طبقه بندی گردید. این مؤلفه ها در سه دسته الزامات کلیدی شایستگی منابع انسانی در صنعت 5؛ شامل انسان محوری، پایداری و تاب آوری، طبقه بندی شدند. انسان محوری، به سازمان ها این امکان را می دهد که بر نیازها و خواسته های کارکنان تمرکز و با ایجاد محیطی حمایتی و انگیزشی، به افزایش رضایت شغلی و بهره وری آنان کمک کند. پایداری، به عنوان یک مؤلفه دیگر، سازمان ها را ملزم می کند تا به مسئولیت های خود توجه کنند. این موضوع به بهبود تصویر عمومی سازمان و جذب و نگهداری استعدادها می انجامد. تاب آوری نیز این امکان را می دهد که در برابر تغییرات و چالش های غیرمترقبه مقاوم تر شوند. برای غربال گری این مقوله ها از رویکرد دلفی فازی استفاده شد. این رویکرد در شرایطی که نیاز به جمع آوری نظرات تخصصی و ایجاد توافق در مورد موضوعات پیچیده وجود دارد، مؤثر است. نتایج نشان می دهد که توجه به این مؤلفه ها می تواند به بهبود عملکرد کارکنان و افزایش بهره وری سازمان ها بیانجامد. لذا سازمان ها باید به طور مداوم شایستگی های منابع انسانی خود را ارزیابی و به روز کنند تا بتوانند در این فضای رقابتی موفق شوند.
تحلیل یادگیری زدایی مدیران در مهارت افزایی در عصر تحول دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در جهان پر شتاب و تحول آفرین کنونی، همه شواهد حکایت از محوری بودن نقش انسان در عبور از مشکلات، گشایش تنگناها، ایجاد تکنولوژی پیشرفته و تولید فناوری های گوناگون دارد. در این عرصه مدیران سنگ زیر بنای هر سازمانی هستند و سازمان در صورت مدیریت صحیح و برخوداری از مدیران بامهارت می تواند به توانمندی و توسعه برسد. لذا در این مقاله ،سعی شده است یادگیری زدایی مدیران در مهارت افزایی در عصر دیجیتال مورد بررسی قرار گیرد. پژوهش حاضر از جمله پژوهش های jترکیبی می باشد، که داده های از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته با نخبگان، که به روش گلوله برفی انتخاب شده بودند، گردآوری شدند. بمنظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل مضمون بهره گرفته شد، در نهایت 59 مضون پایه، 11مضمون سازمان دهنده و 3 مضمون عالی بدست آمد. مضمون های بدست آمده با روش توافق جمعی و آزمون دوجمله ای مورد ارزیابی و تأیید قرار گرفتند. نتایج نشان داد که سه عامل کلیدی درک دیجیتالی شدن)داشتن چشم انداز دیجیتال، تفکر انتقادی و انعطاف پذیری شناختی)، بستر سازی دیجیتال(باز تعریف وظایف و مسئولیت ها، سازگاری و انطباق پذیری، سواد دیجیتال، ذهنیت دیجیتال) و تغییرات پیشرو(هوش عاطفی- اجتماعی ،شبکه سازی، تفکر انعکاسی) از مهارت های اساسی مدیران برای موفقیت سفر دیجیتال سازمان ها می باشد.
مدل ایجاد نگرش کارآفرینانه دانشجویان گردشگری (مورد مطالعه؛ دانشجویان گردشگری دانشگاه های استان یزد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات مدیریت گردشگری سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۶۹
343 - 374
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش طراحی مدلی برای ایجاد نگرش کارافرینانه در دانشجویان گردشگری دانشگاه های یزد است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت و روش توصیفی- همبستگی بوده است. جامعه آماری این پژوهش در دو گروه شامل خبرگان گردشگری و دانشجویان گردشگری دانشگاه های استان یزد می باشند. با استفاده از رویکرد مدل سازی ساختاری تفسیری با مشارکت تعداد 14 نفر از خبرگان گردشگری، پرسشنامه مقایسات زوجی میان عوامل شناسایی شده تکمیل گردید. سپس از رویکرد مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار Smart PLS کمک گرفته شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که فرصت بازار بر محیط کسب و کار مساعد تأثیر مثبت دارد. همچنین محیط کسب و کار مساعد بر حمایت دولتی، توانایی سازماندهی و و مدیریت و فرهنگ کارآفرینی تأثیر مثبت و معناداری دارد. و در نهایت عوامل تجربه و دانش، روحیه کارآفرینی و همکاری و شبکه سازی بر قدرت خلاقیت و نوآوری تاثیرگذار بودند.
ارایه یک الگوی جدید برای ارزیابی اکوسیستم صادراتی محصولات دانش بنیان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر توسعه اقتصاد دانش محور، موجب تولید انبوه محصولات دانش بنیان شده است، که در مواردی بیش از نیاز داخل بوده و بازار صادراتی آن از اهمیت ویژه ای برخودار شده است. تمرکز بر کیفیت و افزایش صادرات این محصولات، توجه را به موضوع اکوسیستم صادراتی و ارزیابی آن جلب کرده است. با وجود اهمیت این موضوع، نبود یک الگوی ارزیابی، خلاء پژوهش های علمی در این زمینه را نمایان ساخته است. این پژوهش با هدف ارائه الگویی جدید برای ارزیابی اکوسیستم صادراتی محصولات دانش بنیان انجام گردید. این تحقیق از نوع اکتشافی و از نظر هدف، کاربردی توسعه ای و برحسب گردآوری داده ها، پژوهشی کیفی است که از نظریه داده بنیاد سیستماتیک برای تحلیل داده ها استفاده می شود. گردآوری داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختار یافته با 15 نفر از خبرگان انجام گرفت. در این پژوهش 3667 مقوله شناسایی شد که از این تعداد 83 مقوله فرعی، 13مقوله محوری و 5 مقوله انتخابی در چارچوب مدل پارادایمی و پدیده محوری انتخاب شد، که چارچوبی را فراهم می کند تا بر اساس آن سیاستگذاران حوزه دانش بنیان بتوانند پتانسیل لازم را برای بهسازی و نوسازی این اکوسیستم به منظور تکامل پذیری آن به دست آورند. علاوه بر این، نتایج این مطالعه اکوسیستم صادراتی را قادر می سازد تا با استفاده از الگوی ارزیابی ارائه شده چارچوب اجرایی مناسب تری را برای صادرات محصولات دانش بنیان طراحی نمایند.
تبیین مدل مقصد هوشمند گردشگری (مطالعه موردی: شرکت های گردشگری شهر تهران)
حوزههای تخصصی:
تحولات فناوری در سال های اخیر، صنعت گردشگری را به شدت تحت تأثیر قرار داده است و استفاده از فناوری های هوشمند در بین ذی نفعان گردشگری گسترش یافته است. در مقصدهای گردشگری هوشمند از فناوری اطلاعات و ارتباطات برای بهبود تجربیات بازدیدکنندگان و ارتقای عملکرد سازمانی استفاده می شود. توسعه یک اکوسیستم هوشمند نیازمند مشارکت و احساس تعهد تمام ذی نفعان است. این مقاله عوامل موثر بر پذیرش مدل مقصد هوشمند توسط شرکت های گردشگری باتوجه به رویکردی اکوسیستمی را موردبررسی قرار می دهد. طبق مطالعات مختلف، شرکت های گردشگری، ذی نفعان کلیدی توسعه و اجرای مدل مقصد هوشمند در یک منطقه هستند. این مطالعه براساس چارچوب فناوری، سازمان، محیط و مدل پذیرش فناوری، پیشنهاد می نماید که حمایت از توسعه پروژه مقصد هوشمند در منطقه موردمطالعه و انگیزه پیوستن به آن تحت تأثیر عوامل تکنولوژیکی، سازمانی و محیطی می باشد. تحقیق حاضر باتوجه به هدف از نوع کاربردی بوده و باتوجه روش از نوع توصیفی- پیمایشی و به صورت کمی می باشد. جامعه آماری این مطالعه کارکنان و مدیران کسب و کارهای گردشگری شهر تهران است که تعداد 200 نفر به عنوان نمونه و به روش دردسترس انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از روش پرسشنامه استفاده شد. این پژوهش شامل هفت متغیر مزایای خاص، فشار رقابتی، حمایت از پروژه مقصد، تعهد به توسعه محلی، قصد پذیرش، سودمندی ادراک شده و سهولت ادراک شده می باشد. در نهایت به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از معادلات ساختاری و نرم افزار 3 Smart-PLS استفاده شده است. نتایج نشان می دهند که قصد پیوستن به پروژه مقصد هوشمند، تحت تأثیر سودمندی ادراک شده و سهولت پذیرش است؛ در حالی که حمایت عمومی برای توسعه پروژه هوشمند تحت تأثیر تعهد به توسعه محلی است. در نهایت، سودمندی ادارک شده از مدل مقصد هوشمند، تحت تأثیر عوامل تکنولوژیکی (سهولت ادراک شده در پذیرش و مزایای خاص) و محیطی (فشار رقابتی) قرار دارد. این تحقیق به درک چگونگی اتخاذ مدل های مقصد هوشمند توسط شرکت های گردشگری کمک می کند و بر نقش آن ها به عنوان سهامداران کلیدی در توسعه منطقه ای تأکید می نماید
مفهوم پردازی بهبود رفتار کارآفرینانه دانشجویان دانشگاه رازی با تأکید بر توسعه آموزش کارآفرینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های کارآفرینی دوره ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
37 - 52
حوزههای تخصصی:
مقدمه: رفتار کارآفرینانه یکی از عوامل مهم در دستیابی به توسعه پایدار اقتصادی و اجتماعی است که می تواند با ایجاد شغل، تقویت نوآوری و بهبود سطح اقتصادی جامعه، تأثیر قابل توجهی بر پیشرفت کشورها داشته باشد. در این میان، آموزش کارآفرینی یکی از ابزارهای مؤثر برای ایجاد و تقویت این رفتار است. این نوع آموزش می تواند با تأثیرگذاری بر نگرش افراد، افزایش مهارت های عملی و ایجاد انگیزه، نقش مهمی در شکل گیری رفتارهای کارآفرینانه ایفا کند. بااین حال، علی رغم تأکیدات نظری بر اهمیت آموزش کارآفرینی، در عمل، شکاف هایی در تدوین مدل های جامع و کاربردی برای ارتقای رفتار کارآفرینانه دانشجویان مشاهده می شود. بر این اساس هدف پژوهش حاضر ارائه مدلی جامع برای بهبود رفتار کارآفرینانه دانشجویان دانشگاه رازی با تأکید بر توسعه آموزش کارآفرینی است.
روش شناسی: این پژوهش با رویکرد آمیخته (کیفی-کمی) انجام شد. در مرحله کیفی، مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 15 نفر از اساتید دانشگاه رازی انجام شد. این مصاحبه ها با روش تحلیل محتوای کیفی بررسی و کدگذاری شدند. فرایند مصاحبه تا زمان اشباع نظری ادامه یافت. در مرحله کمی، پرسشنامه ای بر اساس یافته های کیفی طراحی و بین 374 دانشجو توزیع گردید. نمونه ها به روش تصادفی ساده و با استفاده از فرمول کوکران انتخاب شدند. داده های جمع آوری شده با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار AMOS تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج تحلیل کیفی نشان داد که ده عامل اصلی بر رفتار کارآفرینانه تأثیرگذار هستند: 1) بهبود زیرساخت های آموزشی و ارتباطی، 2) آموزش خصوصیات روان شناختی، 3) بهره گیری از تجارب، 4) تغییر نگرش نسبت به رفتار کارآفرینانه، 5) آموزش مهارت ها، 6) آموزش بهبود رفتاری، 7) الگوسازی، 8) بهبود قصد کارآفرینانه، 9) راهبردهای آموزشی و 10) انگیزه دهی به دانشجویان. تحلیل کمی نیز نشان داد که این عوامل با ضرایب بار عاملی معنادار (بین 53/0 تا 82/0) در مدل نهایی تأثیرگذار هستند. در این میان، تغییر نگرش نسبت به رفتار کارآفرینانه (بار عاملی 82/0)، بهبود قصد کارآفرینانه (76/0) و آموزش مهارت ها (69/0) بیشترین تأثیر را داشتند.
نتیجه گیری/ دستاوردها: پژوهش حاضر با هدف ارائه مدلی جامع برای بهبود رفتار کارآفرینانه دانشجویان دانشگاه رازی انجام شد و نتایج نشان داد که آموزش کارآفرینی از طریق عوامل مختلفی در شکل گیری و تقویت رفتارهای کارآفرینانه نقش ایفا می کند. از منظر نظری، این پژوهش مدلی مفهومی برای بهبود رفتار کارآفرینانه دانشجویان ارائه می دهد که می تواند به عنوان یک چارچوب مرجع در مطالعات آتی برای توسعه رفتارهای کارآفرینانه مورد استفاده قرار گیرد. از نظر عملی، یافته های این پژوهش می تواند به سیاست گذاران و دانشگاه ها در طراحی برنامه های آموزشی کارآفرینی کمک کند. در این راستا پیشنهاد می شود دانشگاه ها با تقویت زیرساخت های آموزشی و ارتباطی، ایجاد فرصت های تعامل با کارآفرینان موفق و ارائه دوره های عملی و مهارت محور، به ارتقای رفتار کارآفرینانه در دانشجویان بپردازند. همچنین، مدیران آموزشی باید استراتژی هایی را اتخاذ کنند که انگیزه دانشجویان را برای ورود به حوزه کارآفرینی افزایش دهند و آنان را به سوی انتخاب این مسیر شغلی هدایت کنند.
تحلیل بازار B2B در صنعت نفت و گاز ایران: یک مطالعه توصیفی- تحلیلی
حوزههای تخصصی:
این مطالعه تحلیلی، ارزیابی جامعی از بازار کسب وکار به کسب وکار (B2B) در صنعت نفت و گاز ایران ارائه می دهد و از رویکردی توصیفی-تحلیلی بهره می برد. تحقیق حاضر بررسی می کند که شرکت های صنعتی چگونه تحقیقات بازار را انجام می دهند و استراتژی های بازاریابی چه تأثیری بر عملکرد آن ها دارند. اطلاعات با استفاده از نظرسنجی میان مدیران بازاریابی صنعت جمع آوری شد و داده ها با بهره گیری از نرم افزار SPSS و آزمون های توصیفی و استنباطی تحلیل گردید. نتایج، عواملی کلیدی در موفقیت بازاریابی B2B را برجسته می سازند، از جمله کیفیت رابطه، قیمت گذاری، کیفیت محصول/خدمت و نوآوری. همچنین نشان داده شد که افزایش فعالیت های تحقیق بازار و تمرکز بر مشتری مداری با رضایت و وفاداری بیشتر مشتریان همبستگی دارد. یافته ها بر لزوم طراحی استراتژی های بازاریابی یکپارچه در صنعت نفت و گاز ایران تأکید می کنند، به ویژه با در نظر گرفتن چالش هایی همچون تحریم ها و محدود بودن پایگاه مشتریان. این مقاله توصیه هایی کاربردی برای مدیران بازاریابی صنعتی ارائه می دهد، شامل تقویت ارتباطات، برندسازی راهبردی و بهره برداری فعال از اطلاعات بازار برای دستیابی به مزیت رقابتی. مقاله با پیشنهادهای مدیریتی و جهت گیری هایی برای تحقیقات آتی در حوزه بازاریابی صنعتی در بخش انرژی به پایان می رسد.
شناسایی عوامل کلیدی مؤثر بر شکست کارآفرینان سریالی هیبریدی در صنعت نشر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های کارآفرینی دوره ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
1 - 20
حوزههای تخصصی:
مقدمه: این مطالعه با هدف شناسایی عوامل حیاتی مؤثر بر شکست کارآفرینان سریالی هیبریدی در صنعت نشر انجام شده است. درک این عوامل بسیار مهم است؛ زیرا افراد را قادر می سازد از اشتباهات گذشته درس بگیرند، استراتژی های خود را اصلاح و ساختارهای تجاری بهبود یافته ای را پیاده سازی کنند. شناسایی زودهنگام عوامل شکست بالقوه می تواند برنامه ریزی کسب وکار را بهبود بخشد و از هدر رفتن سرمایه جلوگیری کند. با توجه به ماهیت پویای صنعت نشر و چالش های منحصربه فردی که کارآفرینان سریالی هیبریدی با آن مواجه هستند، این پژوهش به دنبال ارائه تحلیل جامعی است که می تواند توسط کارآفرینان فعلی و مشتاق در این زمینه مورد استفاده قرار گیرد. روش شناسی: این پژوهش با رویکردی کاربردی و استقرایی- قیاسی و با استفاده از روش آمیخته متوالی، به انجام رسیده است. داده ها از طریق مصاحبه ها با 15 کارآفرین سریالی هیبریدی که به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و همگی تجارب متنوعی در صنعت نشر داشته اند، جمع آوری و برای تحلیل آن ها از روش تحلیل مضمون، بهره گرفته شد؛ چراکه بینش های کیفی، درکی غنی از چالش های پیشروی این کارآفرینان را فراهم می کند. پس از آن، داده های کیفی با استفاده از روش بهترین- بدترین برای تعیین و اولویت بندی عوامل کلیدی مؤثر بر شکست، تحلیل کمی شدند. یافته ها: این مطالعه 22 عامل مهم را شناسایی کرد که در شکست کارآفرینان سریالی هیبریدی نقش دارند. در میان این عوامل، چندین عامل حیاتی تر بودند. تداوم مشکلات مالی به عنوان یک موضوع غالب برجسته شد که اغلب ناشی از مسائل اقتصادی کلان و یا هزینه های عملیاتی بالای صنعت نشر است. عامل اصلی دیگر، عدم آشنایی با چارچوب های راه اندازی کسب وکار بود که مانع از مدیریت و رشد مؤثر کسب وکار می شد. علاوه بر این، عدم تناسب بین درآمد و هزینه ها که نشان دهنده یک ناهماهنگی اساسی در برنامه ریزی مالی است، جزو عوامل کلیدی شکست محسوب می شود. همچنین فقدان تجربه و دانش در زمینه های خاص مرتبط با صنعت نشر، این چالش ها را تشدید می کند و کارآفرینان را برای حرکت در چشم اندازهای پیچیده با مخاطره روبرو می کند. در مقابل، عواملی مانند ترس از شکست، تغییر در مسیر زندگی و شکست همکاران، اهمیت کمتری داشتند. نتیجه گیری/ دستاوردها: تداوم نوسانات مالی، به عنوان تأثیرگذارترین عامل در شکست کسب وکارهای صنعت نشر مشخص گردید. این یافته بر اهمیت برنامه ریزی و مدیریت مالی قوی برای کارآفرینان سریالی هیبریدی تأکید می کند. برای کاهش این خطرات، ضروری است که کارآفرینان این درک را در فرآیندهای برنامه ریزی استراتژیک خود بگنجانند و اطمینان حاصل کنند که برای مقابله با بی ثباتی مالی آماده هستند. علاوه بر این، نیاز اساسی به نهادهای دولتی برای توسعه برنامه های حمایتی جامع وجود دارد که می تواند به جلوگیری از بحران ها و حفظ ثبات بخش نشر کمک کند. این موضوع ممکن است شامل برنامه های کمک مالی، ابتکارات آموزشی برای بهبود دانش خاص صنعت و چارچوب هایی برای حمایت از مدل های کسب وکار نوآورانه باشد. با پرداختن به این عوامل کلیدی، هم کارآفرینان و هم سیاست گذاران می توانند در جهت تقویت صنعت نشر تاب آورتر و پر رونق تر، همکاری کنند.
کاربرد مفاهیم تحلیل چرخه حیات مشتری در بازاریابی گردشگری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف : طبق مفهوم چرخه عمر مشتری، مشتریان در رابطه با شرک ها سه مرحله جذب، حفظ و توسعه را طی می کنند و شرکت ها باید استراتژی هایی برای هریک از این مراحل تدوین کنند. توسعه مشتری در حوزه گردشگری، بیان گر کسب درآمد بیشتر از محل بسط مدت و هزینه سفر توسط گردشگر است. هدف این پژوهش، بررسی تأثیر متغیرهای جنسیت، سن، وضعیت تأهل، تحصیلات، تعداد دفعات سفر، نحوه ترتیب دهی سفر، همراهان سفر، مکان اقامت و دین، بر بسط مدت و هزینه سفر گردشگران ورودی به ایران است. روش شناسی : مطالعه حاضر پژوهشی توصیفی کاربردی است. داده ها با استفاده از پرسش نامه آن لاین به زبان های فارسی، انگلیسی و عربی از 321 گردشگر خارجی در سفر به ایران جمع آوری و با استفاده از آزمون کای دو و آزمون دقیق فیشر در نرم افزار SPSS تحلیل شده است. یافته ها : نتایج تحقیق نشان دادبین متغیرهای سن، تعداد دفعات سفر، نحوه ترتیب دهی سفر و مکان اقامت و بسط مدت سفر و متغیرهای دین، تعداد دفعات سفر و مکان اقامت و بسط هزینه سفر رابطه معنی داری وجود دارد. نتیجه گیری و پیشنهادات : بازاریابان مقصد و مدیران مقاصد گردشگری می توانند با شناسایی و هدف گیری گردشگرانی که احتمال بسط سفر در آن ها بیشتر است و تحریک انگیزه هایی برای افزایش احتمال بسط سفر، درآمد کلی حاصل از گردشگری را افزایش دهند. نوآوری و اصالت : عمده مطالعات حوزه بازاریابی گردشگری، به ویژه در ایران، بر جذب و حفظ گردشگر متمرکز شده و مطالعات محدودی به توسعه مدت و هزینه سفر پرداخته اند. همچنین در پژوهش حاضر برای اولین بار تأثیر دین بر بسط مدت و هزینه سفر بررسی شده است.