فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۰۱ تا ۵۲۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نوموفوبیا به عنوان ترس و اضطراب از نداشتن دسترسی به تلفن همراه شناخته می شود و در دنیای امروز، به ویژه در میان دانشجویان، یک مشکل رو به رشد است. هدف: پژوهش حاضر باهدف تعیین نقش واسطه ای باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری انجام شد. روش: در قالب یک طرح توصیفی – همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری، تعداد 358 نفر (322 زن، 36 مرد) از دانشجویان پرستاری دانشگاه های شهر تهران در سال تحصیلی 1402 - 1403 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های نوموفوبیا، سبک های دلبستگی کولینز و رید و پرسشنامه باورهای وسواسی به شکل آنلاین پاسخ دادند و همچنین ابزار های مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزار های 27SPSS و 24AMOS بود. یافته ها: نتایج مطالعه نشان داد سبک های دلبستگی ناایمن با باورهای وسواسی ناکارآمد (P<0.001، β=0.581) و با میزان نوموفوبیا (P<0.001، β=0.39) رابطه مستقیم و معناداری داشت. و باورهای وسواسی ناکارآمد با میزان نوموفوبیا نیز رابطه مستقیم و معناداری داشت (P<0.001، β=0.27). علاوه براین، متغیر باورهای وسواسی ناکارآمد در رابطه بین سبک های دلبستگی و نوموفوبیا در دانشجویان پرستاری نقش واسطه ای داشت (P<0.01، β=0.157). نتیجه گیری: باتوجه به نتایج حاصل از این پژوهش، در محیط های درمانی با مداخله برروی سبک های دلبستگی ناایمن و باورهای وسواسی ناکارآمد می توان میزان نوموفوبیا را در دانشجویان پرستاری بهبود بخشید که این بهبود یافتگی میتواند موجب ارتقای پیشرفت تحصیلی و بهبود کیفیت خدمات درمانی ارائه شده توسط این گروه بشود
تبیین قلدری نوجوانان بر اساس بدرفتاری والدین و پیوند با والدین: نقش میانجی گر حمایت اجتماعی ادراک شده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی بالینی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
77 - 94
حوزههای تخصصی:
زمینه: شواهد پژوهشی حاکی از آن است که قلدری در بین نوجوانان به امری شایع و فراگیر تبدیل شده است و عوامل متعددی را به عنوان پیش بینی کننده های این امر عنوان می کنند. به نظر می رسد پیوند با والدین، بدرفتاری والدین و حمایت هایی که نوجوانان می توانند اخذ کنند، نقش مهمی در این پدیده دارد. ازاین رو پرداختن به این متغیرها در قالب یک مدل بر روی نوجوانان نیاز به بررسی بیشتر دارد. هدف از پژوهش حاضر تبیین قُلدری در نوجوانان بر اساس پیوند با والدین و بدرفتاری والدین با نقش میانجی گر حمایت اجتماعی ادراک شده بود. روش: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی به روش تحلیل مسیر بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه نوجوانان 14 تا 17 ساله شهر گناباد در سال 1403-1404 بود که از بین آن ها تعداد 287 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند و به پرسشنامه های قلدری ایلی نویز اسپلاگه و هولت (2001)، حمایت اجتماعی زیمت و همکاران (1988)، پیوند با والدین پارکر و همکاران (1979) و بدرفتاری والدین فیدل (1989) پاسخ دادند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های همبستگی پیرسون و تحلیل مسیر به کمک نرم افزارهای SPSS V24 و AMOS V24 استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد متغیرهای بدرفتاری والدین (0/240 =b)، پیوند با والدین (0/240- =b) و حمایت اجتماعی ادراک شده (0/428- =b) اثر مستقیم و معنی داری بر قلدری در نوجوانان دارند (0/01 >P). همچنین نتایج نشان داد بدرفتاری والدین (0/216=b) و پیوند با والدین (0/159- =b) با میانجی گری حمایت اجتماعی اثر غیرمستقیم، منفی و معنی داری (0/01>P) بر قلدری در نوجوانان دارند. نتیجه گیری: در نهایت می توان گفت مدل ساختاری تبیین قُلدری در نوجوانان بر اساس پیوند با والدین و بدرفتاری والدین با نقش میانجی گر حمایت اجتماعی ادراک شده از شاخص های برازش مطلوبی برخوردار بود و ازاین رو استفاده از این مدل می تواند به معلمان، مدیران، روانشناسان، مشاوران خانواده و متخصصان تعلیم و تربیت در ارتقای پیوند با والدین و حمایت اجتماعی و کاهش بدرفتاری والدین و قلدری در نوجوانان کمک نماید.
واکاوی چگونگی «حصول یادگیری حین تدریس برای معلمان» بر اساس تجارب زیستۀ معلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر واکاوی چگونگی حصول یادگیری حین تدریس برای معلمان بر اساس تجارب زیسته خود معلمان در مقطع ابتدایی بود. برای دستیابی به این هدف، از پارادایم انتقادی و رویکرد کیفی با راهبُرد پدیدارشناسی توصیفی بهره برده شد. میدان پژوهش، شامل معلمان مقطع ابتدایی زن و مرد در شهر سنندج در سال تحصلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳ بود که از روش نمونه گیری دردسترس با ابزار مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته محقق ساخته به جمع آوری اطلاعات تا رسیدن به درجه اشباع با ۱۵ نفر، استفاده شد. برای تجزیه داده ها، از کدگذاری باز و محوری استفاده شد. یافته ها در ۲ تم اصلی، الف: چگونگی حصول «یادگیری حین تدریس برای معلمان» ب: مزایا و معایب حصول «یادگیری حین تدریس برای معلمان» می باشد که حاوی: ۱. چگونگی حصول «یادگیری حین تدریس برای معلمان»:تدریس، یک روش یادگیری، توجه بیشتر به جزئیات موضوع، تکرار و تمرین هنگام تدریس، استفاده از مثال های مختلف برای تدریس، توضیح و تفسیر مفاهیم و واژگان مربوط به موضوع، جستجو در منابع معتبر، نوآوری و خلاقیت در تدریس. ۲. «چگونگی به تسلط رسیدن در یک موضوع در هنگام تدریس همان موضوع»: همکاری با کسانی که بر موضوع مسلط هستند، مطالعه و بررسی منابع متعدد و معتبر، تدریس راهی جهت مسلط شدن بر موضوع. ۳. «چگونگی پی بردن به اشکالات مدرس در حوزه موضوع تدریس شده»: پاسخ به سؤالات پیش آمده برای خود مدرس، پاسخ به سؤالات فراگیران، گفتگو با افراد متخصص، مطالعه منابع مختلف و معتبر، استفاده از ابزارهای آموزشی. ۴. " نتیجه استفاده از تدریس یک موضوع برای یادگیری همان موضوع ": ارتقا دانش، مهارت و فهم بیشتر نسبت به موضوع، توجه بیشتر به جزئیات و روابط بین موضوع های مختلف، سؤالات فراگیران عاملی جهت درک بیشتر، تدریس، فرایندی جهت تثبیت بهتر و یادگیری ماندگارتر. بر اساس یافته ها می توان بیان نمود که یادگیری حین تدریس، یکی از روش های یادگیری فعال است که نوعی بارش مغزی خلاقانه محسوب شده که می تواند علاوه بر یادگیری خود معلم از خودش، باعث تعمیق یافته ها، کشف قسمتی از ذهنیت خود او شود.
تأثیر برنامه خواندن مبتنی بر حافظه کاری واجی بر آگاهی واج شناختی کودکان نارساخوان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
103 - 126
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش، ارزیابی و تعیین اثربخشی یک برنامه بهبود خواندن مبتنی بر مدل حافظه کاری (حلقه آوایی) برای افزایش آگاهی واج شناختی در کودکان مبتلا به نارساخوانی بود. روش: این پژوهش به صورت نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان نارساخوان پایه اول تا سوم ابتدایی مراجعه کننده به مراکز اختلالات یادگیری آموزش و پرورش شهرستان اصفهان در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ است که پس از غربالگری و حذف آزمودنی های نامناسب، تعداد نمونه ها به 40 دانش آموز نارساخوان (پایه های اول تا سوم) کاهش یافت که به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و آزمایش (هر کدام 20 نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش طی ۸ جلسه برنامه بهبود خواندن را دریافت کردند، در حالی که گروه کنترل بدون مداخله ماندند. ابزارهای پژوهش شامل آزمون تشخیصی اختلال خواندن (کرمی، ۱۳۹۹)، آزمون هوش ریون (1938)، و آزمون آگاهی واج شناختی (سلیمانی و همکاران، ۱۳۸۴) بودند. اندازه گیری ها در هر دو گروه قبل از مداخله، بلافاصله پس از آن و شش ماه بعد (دوره پیگیری) انجام شد. یافته ها:تحلیل آماری با استفاده از روش تحلیل کوواریانس نشان داد که نمرات گروه آزمایش در متغیر آگاهی واج شناختی به طور معناداری افزایش یافته است (p < 0.05). در گروه کنترل چنین بهبودی مشاهده نشد. نتیجه گیری: برنامه بهبود خواندن مبتنی بر مدل حافظه کاری در بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان مبتلا به نارساخوانی مؤثر
اثربخشی مداخله گروهی روابط ابژه کوتاه مدت بر خودآگاهی، اضطراب اجتماعی و آلکسی تایمیا در بیماران مبتلا به آسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: آسم یک بیماری مزمن با ابعاد جسمی و روان شناختی است که بر کیفیت زندگی بیماران تأثیر می گذارد . این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مداخله گروهی روابط ابژه کوتاه مدت بر خودآگاهی، اضطراب اجتماعی و آلکسی تایمیا در بیماران مبتلا به آسم انجام شد. روش : روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل و پیگیری بود. جامعه آماری، شامل کلیه بیماران مبتلا به آسم، بستری در بیمارستان های شهر تهران در سال 1402 بوند. تعداد 40 بیمار به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) گمارده شدند. در طول مطالعه، چهار نفر (دو نفر از گروه آزمایش و دو نفر از گروه کنترل) از ادامه همکاری انصراف دادند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس خودآگاهی فنیگستین (1975)، پرسشنامه اضطراب اجتماعی کانور و مقیاس آلکسی تایمیا تورنتو بود. گروه آزمایش مداخله گروه درمانی روابط ابژه کوتاه مدت را طی 16 جلسه 45 دقیقه ای در مدت چهار ماه دریافت کرد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS تحلیل شدند . یافته ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد، درمان گروهی روابط ابژه موجب افزایش معنادار خودآگاهی (P<0.001) ، و کاهش آلکسی تایمیا (P<0.001) و اضطراب اجتماعی (P<0.05) تا مرحله پیگیری شد . نتیجه: با توجه به یافته های به دست آمده می توان نتیجه گرفت که درمان گروهی روابط ابژه کوتاه مدت روشی مؤثر برای بهبود مشکلات روان شناختی در بیماران مبتلا به آسم بوده و به طور غیرمستقیم در بهبود مشکلات جسمانی این بیماران نیز نقش دارد.
اثربخشی آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی بر رفتارهای پرخطر جنسی و خودکارآمدی عمومی زنان آسیب دیده اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: افزایش رفتارهای ناسالم و پرخطر در میان زنان آسیب دیده اجتماعی و کمبود آموزش های لازم در این زمینه، موضوعی نگران کننده است که نیاز به توجه فوری دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی روش آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی بر رفتارهای پرخطر جنسی و خودکارآمدی عمومی زنان آسیب دیده اجتماعی بود.
روش: طرح کلی پژوهش حاضر با روش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری آن کلیه زنان خدمت گیرنده در مرکز حمایت و توانمندسازی زنان آسیب دیده اجتماعی (راه نوین) شهرستان آمل در سال 1401 درنظر گرفته شد که از بین جامعه آماری 30 نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در پژوهش پرسش نامه رفتارهای پرخطر جنسی زارعی و همکاران (1389) و مقیاس خودکارآمدی عمومی شرر و همکاران (1982) به عنوان پیش آزمون اجرا و مداخله آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی به مدت 8 جلسه 120 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش قرار گرفت و پس از اتمام برنامه آموزش، پس آزمون اجرا شد. داده ها با نرم افزار SPSS و تحلیل کوواریانس چندمتغیره تجزیه وتحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد، مداخله آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی در کاهش رفتارهای پر خطر جنسی و افزایش خودکارآمدی عمومی در زنان آسیب دیده مؤثر بوده است و بیشترین اثر این مداخله بر متغیر خودکارآمدی عمومی بود (01/0>p).
نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که آگاه سازی مبتنی بر ارتقاء مهارت خودمراقبتی منجر به کاهش رفتارهای پرخطر جنسی و افزایش خودکارآمدی زنان آسیب دیده اجتماعی می شود. این مداخله می تواند به عنوان یک ابزار مؤثر و کاربردی در بهبود سلامت روانی و جسمانی این گروه مورد توجه قرار گیرد.
The Relationship between Optimism and Mindfulness with Cognitive Performance in Elderly Adults
حوزههای تخصصی:
Objective : Aging and the onset of old age are accompanied by inevitable changes in cognitive function. Therefore, considering the aging population and the importance of cognitive functions during this sensitive period, identifying factors affecting cognitive function to enhance their cognitive abilities deserves attention. The present study aimed to investigate the relationship between optimism and mindfulness with cognitive function in the elderly. Methods : The present research employed a descriptive and correlational design. The statistical population of the study included all elderly adults residing in nursing homes in Guilan Province during the year 2020-2021. The study sample consisted of 160 elderly adults who were selected from nursing homes residents using purposive sampling. The research instruments included the Revised Life Orientation Test (LOT-R) for optimism, the Five-Factor Mindfulness Questionnaire (FFMQ) for mindfulness, and the Cognitive Performance Evaluation Questionnaire (CPEQ) for cognitive function. Data were analyzed using Pearson's correlation coefficient and multiple regression analysis (simultaneous method) at a significance level of 0.05. Results : The results showed a significant positive relationship between optimism and mindfulness with cognitive function, meaning that the more optimistic and mindful elderly adults were, the better their cognitive function. Furthermore, 34% of the variance in cognitive function was explained by optimism and mindfulness. Conclusion : Therefore, based on the findings of the present study, it can be concluded that optimism and mindfulness are important variables in predicting cognitive function (p < 0.05).
اثربخشی روان درمانی تحلیل تابعی بر اضطراب قلب و علائم معده ای- روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه – بیمارستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی نظامی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
11 - 28
حوزههای تخصصی:
مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان درمانی تحلیل تابعی بر اضطراب قلب و علائم معده ای – روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان انجام شد. این پژوهش به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه آزمایش و گواه انجام شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه جانبازان بنیاد شهید و امور ایثارگران شهر اراک؛ با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان جهت دریافت خدمات پزشکی در سال 1403 تشکیل دادند. در پژوهش حاضر 30 نفر با استفاده از روش غیرتصادفیِ هدفمند انتخاب و سپس به روش تصادفی 15 نفر در گروه آزمایش و گروه گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش در 12 جلسه 60 دقیقه ای با روش روان درمانی تحلیل تابعی تحت درمان قرار گرفته، در حالی که گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. در این پژوهش از پرسش نامه شاخص پزشکی سلامت کرنل و پرسش نامه استاندارد اضطراب قلب استفاده شد. نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش و گواه تفاوت معنی داری وجود دارد و روان درمانی تحلیل تابعی به طور معنی داری موجب بهبود اضطراب قلب، علائم معده ای – روده ای شده است (P<0/01). بر اساس یافته های پژوهش حاضر، روان درمانی تحلیل تابعی، بر بهبود اضطراب قلب و علائم معده ای – روده ای جانبازان با سابقه مراجعه مکرر به درمانگاه - بیمارستان مؤثر می باشد.
مقایسه ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی، سازگاری اجتماعی و کیفیت دوستی در دانش آموزان تیزهوش و عادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روان شناسی اجتماعی دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
105 - 120
حوزههای تخصصی:
مقدمه: در جوامع امروزی، تفاوت های فردی در میان دانش آموزان تیزهوش و عادی به موضوعی مهم در زمینه های آموزشی و روان شناختی تبدیل شده است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی، سازگاری اجتماعی و کیفیت دوستی در دانش آموزان تیزهوش و عادی انجام شد. روش: روش پژوهش ، توصیفی و از نوع علی – مقایسه ای بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر خوی در سال تحصیلی 1403- 1402 به تعداد 5936 دانش آموز بود که از این تعداد 5543 نفر دانش آموز عادی و 393 نفر دانش آموز تیزهوش می باشد. تعداد نمونه آماری پژوهش با استفاده از فرمول کوکران برای دانش آموزان عادی 360 نفر با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای و برای دانش آموزان تیزهوش 195 نفر با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه نیازهای بنیادین روان شناختی (لی گاردیا و همکاران، 2000)، پرسشنامه کیفیت دوستی (حجازی و ظهره وند، 1380) و پرسشنامه سازگاری فردی – اجتماعی کالیفرنیا (کلارک و همکاران، 1953) بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین میانگین ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی، سازگاری اجتماعی و کیفیت دوستی دانش آموزان تیزهوش و دانش آموزان عادی تفاوت معناداری وجود دارد (001/0P<). به این صورت که نمرات ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی، سازگاری اجتماعی و کیفیت دوستی دانش آموزان تیزهوش بیشتر از دانش آموزان عادی بود. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش لزوم توجه به ارضای نیازهای بنیادین روان شناختی، سازگاری اجتماعی و کیفیت دوستی دانش آموزان را از طرف خانواده، برنام ه ریزان آم وزش و پرورش، روان شناسان و مشاوران مدرسه و معلمان مورد تأکید قرار می دهد.
The effectiveness of therapy based on acceptance and commitment to internalized shame, anxiety sensitivity, and ataxia in infertile women(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The purpose of this study was to determine the effectiveness of treatment based on acceptance and commitment on internalized shame, anxiety sensitivity, and alexia in infertile women. Methods: The present research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with a control group. The statistical population included all the infertile women of Ali Ibn Abi Talib Hospital in Zahedan city in 2022. The sample size was 40 infertile women who were selected through available sampling. They were randomly assigned to two experimental and control groups (20 experimental subjects and 20 control subjects). The participants in the experimental group received 8 sessions of acceptance and commitment-based treatment, each lasting 60 minutes, while the control group did not receive any intervention. To collect data from the questionnaire, Taylor and Cox's (1998) anxiety sensitivity, Rajabi and Abbasi's internalized shame questionnaire (2013), and Toronto Besharat's personality disorder questionnaire (2007) were used. The covariance analysis method was used to analyze the data. Results: The results showed that the treatment based on acceptance and commitment led to a significant decrease in internal shame, anxiety sensitivity, and dyslexia in infertile women in the experimental group compared to the control group. Conclusion: Also, the results of the covariance analysis showed that it is possible to benefit from treatment based on acceptance and commitment to reduce internalized shame, anxiety sensitivity, and dyslexia in infertile women.
مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان در بیماران مبتلا به ام اس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: پیروی از درمان پایین در بیماران مبتلا به ام اس، پیامدهای درمانی ضعیف و هزینه های مراقبتی بیشتر را در پی دارد. پژوهش ها نشان داده اند که هر دو شیوه طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان موثراست، اما در زمینه کاربرد این درمان ها و مقایسه آن ها در پیروی از درمان در جامعه مورد پژوهش، شکاف پژوهشی وجود دارد. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر پیروی از درمان در بیماران مبتلا به ام اس انجام شد. روش: روش پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه همراه با پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به ام اس بود که در نیمه دوم سال 1399 جهت دریافت خدمات به انجمن ام اس ایران در شهر تهران مراجعه کردند. روش نمونه گیری از نوع هدفمند و شامل 60 نفر (شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) بود. ابزارهای پژوهش شامل؛ آزمون پیروی از درمان در بیماری های مزمن (سیدفاطمی و همکاران، 1397)، خلاصه جلسات طرحواره درمانی (یانگ و همکاران، 2006) و خلاصه جلسات درمان درمان هیجان مدار (گرینبرگ و گلدمن، (2019) بود. هر دو درمان به مدت 60 دقیقه در هر جلسه ارایه شد و داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس آمیخته و نسخه 26 برنامه SPSS تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار بر نمرات پیروی از درمان، در پس آزمون اثر معنی دار داشتند. پیگیری سه ماهه هم پایداری این اثر را نشان داد. مداخله آزمایشی منجر به تغییر در گروه آزمایش شده است و نمرات پیروی از درمان اقزایش یافته است (01/0 p<). همچنین میانگین پیروی از درمان در گروه طرحواره درمانی از گروه درمان هیجان مدار بیشتر بود. نتیجه گیری: با دو شیوه طرحواره درمانی و درمان هیجان مدار، می توان پیروی از درمان را در در بیماران مبتلا به ام اس بهبود داد. یافته های مذکور می تواند در انتخاب نوع درمان در این بیماران، یاریگر درمانگران باشد.
پیش بینی مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی بر اساس ابعاد پنج گانه شخصیت با نقش میانجی خودپنداره در دانش آموزان دختر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (فروردین) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۵
۱۷۶-۱۵۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: توانایی حل مسئله یکی از اهداف والا در نظام های آموزشی است. از طرفی پرورش روحیه کمک طلبی در ابعاد مختلف در اسناد بالا دستی نظام آموزش و پرورش مورد تأکید قرار گرفته است. با بررسی ادبیات این حوزه کمتر مطالعه ای را می توان یافت که زمینه را برای ارائه مدلی برای مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی براساس ابعاد پنج گانه شخصیت با در نظر گرفتن نقش خودپنداره فراهم ساخته باشد. هدف: هدف مطالعه حاضر، ارائه مدلی برای پیش بینی مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی دانش آموزان دختر براساس ابعاد پنج گانه شخصیت با میانجی گری خودپنداره بود. روش: طرح پژوهش توصیفی همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری مطالعه شامل تمامی دانش آموزان دختر متوسطه اول شهر تهران به تعداد 98237 نفر در سال تحصیلی 1402-1401 بود. مطابق با جدول مورگان 538 نفر به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای (به نسبت پایه تحصیلی دانش آموزان) به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های شخصیت نئو (کاستا و مک کری، 1986)، حل مسئله (هپنر، 2012)، کمک طلبی تحصیلی (ریان و پنتریچ، 2007) و مقیاس خودپنداره (راجرز، 1975) استفاده شده است. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزارهای Spss25، و Amos24 انجام شد. یافته ها: نتایج مدل یابی معادلات ساختاری حاکی از برازش مناسب مدل بود. یافته ها نشان داد که میان ابعاد پنج گانه شخصیت (روان رنجوری، برون گرایی، گشودگی در برابر تجربه، سازگاری و توافق، وظیفه شناسی) و مهارت حل مسئله و کمک طلبی تحصیلی دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد، به طوری که ابعاد پنج گانه شخصیت به صورت همزمان 285/0 از واریانس مهارت حل مسئله دانش آموزان و 38/0 از کمک طلبی را تبیین می کنند (05/0 >P). همچنین نقش میانجی خودپنداره
Constructing Parenthood After Infertility: A Narrative Study of Adoptive Parents(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to explore how adoptive parents construct their identities and meaning of parenthood following experiences of infertility. Methods: This qualitative research employed a narrative methodology to investigate the lived experiences of 31 adoptive parents residing in Austria, all of whom had previously experienced infertility. Participants were recruited through purposive sampling, ensuring diversity in gender, relationship status, and duration since adoption. Data were collected through semi-structured interviews, each lasting between 60 and 90 minutes. Interviews were transcribed verbatim and analyzed using thematic narrative analysis with the assistance of NVivo software. Theoretical saturation guided the cessation of data collection. Data analysis focused on identifying shared themes and patterns in the way participants narrated their transition from infertility to adoptive parenthood. Findings: Three major themes emerged from the data: Redefining Parenthood, Emotional Journey, and Social and Relational Adjustments. Within these categories, participants described subthemes such as letting go of biological ties, reconstructing identity, symbolic rituals, emotional ambivalence, hope and renewal, navigating social stigma, and coping with institutional processes. Participants emphasized the importance of narrative reconstruction, spiritual or moral reframing, and peer support in legitimizing their parental identity. Despite the fulfillment found in adoption, many expressed that emotional residues from infertility persisted, shaping their experience of parenthood in both subtle and explicit ways. Conclusion: The findings highlight that adoptive parenthood after infertility is a complex, emotionally layered, and socially negotiated process. Narrative identity construction plays a vital role in helping individuals reconcile reproductive loss with the joys and challenges of adoption.
Self-Esteem in Marital Relationships(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The objective of this study is to explore the role of self-esteem in marital relationships, examining how self-esteem influences marital satisfaction, communication, and overall relationship dynamics. Methods: This research utilizes a descriptive analytical narrative review approach. Data were collected from valid scientific databases, including both Persian and English sources such as Google Scholar, PubMed, SID, Magiran, and IranDoc. The inclusion criteria focused on peer-reviewed studies that examined the link between self-esteem and marital relationships. A qualitative content analysis was conducted to identify key themes, patterns, and differences across the literature. Findings: The analysis reveals that self-esteem is a critical factor in marital satisfaction, with individuals possessing higher self-esteem experiencing more fulfilling and stable relationships. Self-esteem also plays a significant role in improving communication between couples, reducing marital conflicts, and enhancing emotional intimacy. Furthermore, the review highlights a reciprocal relationship between self-esteem and sexual satisfaction, where individuals with higher sexual self-esteem demonstrate better marital functioning. Cross-cultural comparisons between Persian and English literature suggest similar themes but also reveal cultural nuances in the perception and role of self-esteem within marriages. Conclusion: The findings emphasize the importance of self-esteem in marital relationships, suggesting that higher self-esteem leads to better marital satisfaction, improved communication, and reduced conflicts. Interventions aimed at boosting self-esteem, particularly among women, could have a positive impact on marital dynamics and overall family well-being. The study calls for greater attention from family counselors and institutions to promote self-esteem through workshops and educational programs, ultimately contributing to happier and more stable marriages.
Effectiveness of a Mindfulness-Based Acceptance Training Package on the Attitude of Mothers of Children with Autism Spectrum Disorder(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to examine the effectiveness of a mindfulness-based acceptance training package on the attitude of mothers of children with ASD. Methods: This quasi-experimental study used a pre-test and post-test design with a control group. The statistical population consisted of mothers of children with ASD attending the Special Children’s Clinic at Shahid Beheshti University in Tehran. Using convenient sampling, 30 mothers were selected. These mothers were randomly assigned to either the experimental group or the control group, with 15 participants in each group. The experimental group received the 12-session, 120-minute mindfulness-based acceptance training package, while no intervention was applied to the control group. Both groups completed the Parent Attitude Toward Special Needs Children Scale (Gonder, 2002) before and after the intervention. Data analysis was conducted using the covariance matrix analysis method in SPSS version 27. Findings: The results showed that there was a significant difference between the experimental group, which received the mindfulness-based acceptance training package, and the control group in terms of overall attitude (p < 0.001). The effect of the intervention was also stable at the follow-up stage (p < 0.001). Conclusion: Based on the findings of this study, it can be concluded that a mindfulness-based acceptance training package can foster a positive attitude in mothers of children with ASD. Therefore, this training package can be utilized to promote a positive attitude among mothers of children with ASD.
Modeling Marital Satisfaction and Parental Problem-Solving on Children's Mental Health with the Mediating Role of Parental Emotional Support(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: The present study aimed to model marital satisfaction and parental problem-solving on children's mental health with the mediating role of parental emotional support. Methods: The research method was descriptive-correlational and of the structural equation modeling type. The study population included all adolescent girls aged 15 to 18 years along with their parents residing in Tehran in 2024, from whom 258 adolescents and their parents were selected as the sample through convenience sampling. Data collection instruments included the Marital Satisfaction Questionnaire (EMSS, ENRICH, 1987) and the Problem-Solving Styles Questionnaire (PSS, Cassidy & Long, 1996) for parents, and the Emotional Atmosphere Questionnaire (FEA, Hilburn, 1964) and the General Health Questionnaire (GHQ, Goldberg, 1979) for adolescents. Parents responded to the Marital Satisfaction and Problem-Solving Styles Questionnaires, while adolescents responded to the Emotional Atmosphere and Mental Health Questionnaires. Findings: The results showed that the proposed model had a good fit. Findings also indicated that the direct path of marital satisfaction, parental problem-solving, and parental emotional support to children's mental health was significant (P < 0.05), and the indirect path of marital satisfaction and parental problem-solving to children's mental health through parental emotional support was also significant (P < 0.05). Conclusion: These findings suggest that marital satisfaction and parental problem-solving can affect children's mental health through parental emotional support.
Exploring the Role of Humor as a Coping Component in Marital Satisfaction(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to explore how humor functions as a coping mechanism that contributes to marital satisfaction among couples in Slovenia. Methods and Materials: A qualitative design was employed, relying on semi-structured interviews to capture couples’ lived experiences of humor in marriage. Twenty-four participants (12 couples) from Slovenia, married for at least three years, were recruited using purposive sampling. Interviews were conducted until theoretical saturation was achieved, with each session lasting between 60 and 90 minutes. Data were transcribed verbatim and analyzed thematically using NVivo 14 software. Trustworthiness was enhanced through peer debriefing, member checking, and triangulation with field notes. Findings: Four major themes emerged from the data: (1) Humor as an Emotional Buffer, where couples described humor as a strategy for stress relief, emotional recovery, and conflict de-escalation; (2) Humor and Intimacy, highlighting the role of shared jokes, playful teasing, and affectionate humor in strengthening closeness and trust; (3) Humor as a Communication Strategy, with participants explaining how humor allowed them to soften criticism, indirectly express sensitive issues, and repair conflicts; and (4) Humor and Marital Resilience, where humor facilitated coping with external stressors, fostered perspective-taking, and sustained hope during challenges such as illness or financial strain. Couples reported that affiliative and self-enhancing humor styles were most beneficial, while aggressive humor could undermine satisfaction. Humor was also noted as increasingly expressed through digital interactions, including memes and messaging. Conclusion: The findings suggest that humor is a multidimensional coping resource in marriage, functioning simultaneously as an emotional, relational, communicative, and resilience-enhancing tool. While humor generally promotes marital satisfaction, its effects depend on style and context. These insights highlight the importance of constructive humor in maintaining healthy, satisfying, and enduring marital relationships.
Comparison of the Effectiveness of Acceptance and Commitment Therapy and Reality Therapy on the Components of Adaptation in Incompatible Married Individuals(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Methods and Materials: A quasi-experimental design with a pretest-posttest-follow-up framework was employed, involving two experimental groups (ACT and RT) and one control group. The sample consisted of 54 incompatible married individuals (18 per group) recruited from psychological centers in District 7 of Tehran. Participants completed the Spanier Dyadic Adjustment Scale at pretest, posttest, and follow-up stages. The ACT intervention comprised 8 weekly sessions focusing on mindfulness, acceptance, and value-based actions, while the RT intervention consisted of 8 sessions emphasizing need satisfaction and responsible behavior. Data were analyzed using repeated measures ANOVA to assess changes over time and between groups. Findings: Both ACT and RT significantly improved overall marital adjustment compared to the control group, with significant interaction effects observed for dyadic cohesion (F = 11.161, p = 0.001, η² = 0.247), dyadic consensus (F = 24.787, p = 0.001, η² = 0.422), and affectional expression (F = 22.477, p = 0.001, η² = 0.398). RT demonstrated greater effectiveness in enhancing dyadic cohesion and consensus, while ACT showed stronger outcomes in improving affectional expression. Post-hoc analyses revealed significant mean differences between pretest and posttest for dyadic cohesion in RT (mean difference = -8.167, p < 0.001) and affectional expression in ACT (mean difference = 2.694, p < 0.001). Follow-up assessments indicated sustained improvements, with RT maintaining higher scores in dyadic cohesion (mean = 15.139) and consensus (mean = 25.694), and ACT in affectional expression (mean = 4.78). Conclusion: Both ACT and RT are effective interventions for improving marital adjustment, with RT being more beneficial for addressing behavioral and communication aspects of marital conflict, and ACT more effective in fostering emotional intimacy.
Depression vs. Neuroticism, the Relationships with Past and Present Life Satisfaction and Presence of Meaning in Life(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه: دوران سالمندی یکی از دوره های مهم و حساس هر شخص می باشد، سبک زندگی و نشاط معنوی به عنوان مولفه هایی تاثیرگذار بر اختلال آلزایمر در این دوره سنی می تواند نقش آفرینی کند. مقایسه سبک زندگی و نشاط معنوی در مبتلایان به اختلال آلزایمر با افراد بدون اختلال آلزایمر از نوآوری های پژوهش حاضر بود. هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه سبک زندگی و نشاط معنوی در سالمندان بالای 80 سال با و بدون اختلال آلزایمر بود. روش: پژوهش حاضر از نظرروش علی _ مقایسه ای و به لحاظ شیوه ی گردآوری داده ها پیمایشی بود. جامعه آماری شامل کلیه سالمندان (با اختلال آلزایمر و بدون اختلال آلزایمر) شهرستان قلعه گنج بود. که از بین آنها نمونه ای شامل 80 نفر سالمند در نظر گرفته شد. ابزارهای اندازه گیری پژوهش نیز پرسشنامه سنجش و اندازه گیری سبک زندگی اسحاقی و همکاران (1388)، پرسشنامه نشاط معنوی افروز (1395) که بین افراد توزیع گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس تک متغیره با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 26 استفاده شد. یافته ها: بین گروه با اختلال آلزایمر و افراد بدون اختلال آلزایمر در متغیرهای وابسته ترکیبی سبک زندگی از نظر آماری تفاوت معنی داری بود (54/61 F=؛ 013/0 P=؛ 99/0=لامبدای ویلکز؛ و 02/0 =مجذور اتای تفکیکی). بین گروه با اختلال آلزایمر و افراد بدون اختلال آلزایمر در متغیرهای وابسته ترکیبی در متغیر نشاط معنوی از نظر آماری تفاوت معنی داری بود (72/41 F=؛ 019/0 P=؛ 99/0 =لامبدای ویلکز؛ و 03/0 =مجذور اتای تفکیکی). نتیجه گیری: مطابق یافته های پژوهش، سبک زندگی و مولفه های آن و نشاط معنوی تاثیر مثبتی بر پیشگیری از اختلال آلزایمر در سالمندان دارد و می-تواند باعث کاهش آلزایمر در سالمندی گردد. گسترش مهارت آموزی و اصلاح سبک زندگی و ارتقای نشاط معنوی بخصوص در سالهای جوانی و کودکی و ارتقای روزبه روز آنها در کشور می تواند برنامه مقابله ای خوبی جهت پیشگری از آلزایمر در جمعیت
نقش تعدیل گر دوره تحصیلی در رابطه خودکارآمدی انتخاب شغل با هوش های چندگانه و اطمینان به مهارت ها در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (اردیبهشت) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۶
۳۰۲-۲۸۱
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر پیش بینی خودکارآمدی تصمیم گیری مسیر شغلی بر اساس هوش چندگانه و باور به مهارت ها با توجه به نقش تعدیل کننده دوره تحصیلی بود. روش: روش پژوهش توصیفی همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان در سال تحصیلی 1403-1402 به تعداد 14137 بود که از میان آنها با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی 636 نفر انتخاب و به پرسشنامه های خودکارآمدی تصمیم گیری مسیر شغلی (بتز و همکاران، 1996)، هوش های چندگانه (گاردنر، 2002) و باور به مهارت ها (بتز وهمکاران، 1996) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون در نرم افزار spss نسخه 25 و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار PLS نسخه 4 انجام شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که دوره تحصیلی در تأثیر هوش های چندگانه و باور به مهارت ها بر خودکارآمدی تصمیم گیری مسیر شغلی نقش تعدیل گری داشت (05/0< P). اثر هر دو متغیر باور به مهارت ها و هوش های چندگانه روی خودکارآمدی تصمیم گیری مسیر شغلی در گروه کارشناسی ارشد قوی تر از کارشناسی و دکتری است (05/0< P). نتیجه گیری: یافته های این مطالعه می توانند به سیاست گذاران و مشاوران شغلی کمک کنند تا برنامه های آموزشی و مشاوره ای مؤثرتری طراحی کنند که بر تقویت هوش های چندگانه و باور به مهارت ها متمرکز باشد. همچنین، توجه به تفاوت های دوره تحصیلی در این زمینه می تواند راهکارهای اختصاصی تری را برای دانشجویان در مراحل مختلف تحصیلی فراهم کند، که منجر به بهبود تصمیم گیری شغلی و افزایش خودکارآمدی در این زمینه خواهد شد.