یادداشتها
حوزههای تخصصی:
در جریان تصوف، مفهوم «ولایت» ارتباطی عمیق و بنیادین با «وحدت شخصی وجود» برقرار می کند. مطابق نگرش متصوفه «ولی یا انسان کامل» فردی است که به مقام فناء فی الله نائل آمده و با خدا متحد گشته است. در این دیدگاه،« ولی» تجسم زنده توحید است؛ زیرا وجود او با اراده و خواست خدا یکی شده و بدین ترتیب، هرگونه دوگانگی میان او و حق از میان رفته است. این مقام در حقیقت تجلی معرفت خداوند در کامل ترین شکل آن است و نشان می دهد که توحید در عرفان نه تنها در عرصه اعتقاد و نظر، بلکه در عمل و عمق وجود انسان نیز محقق می شود. به واقع، تنها اولیا هستند که معرفت حقیقی به خداوند را کسب کرده اند. دیگر انسان ها نیز تنها ازطریق این اولیا می توانند در مسیر توحید گام نهاده و به شناخت خداوند نائل آیند......
مقالات
تحلیل و بررسی ادله و مبانی اصل تبعیت محض از مرشد
حوزههای تخصصی:
جریان تصوف به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود که بخش عملی آن، درباره کیفیت سیروسلوک الی الله و لوازم و بایسته های آن بحث می کند. این سیروسلوک، اصول و قواعدی دارد که از مهم ترین آن ها انتخاب «مرشد طریقت» و «تبعیت محض» از اوست. سالک باید حلقه ارادت به مراد را بر گردن انداخته و در برابر او، تسلیم محض و مطیع بی چون وچرا باشد. تبعیت محض از استاد، به معنای تعبّد در اطاعت بوده و به حجیت و منجزیت تمامی اقوال و افعال او می انجامد و بر همین منوال، سنجش دستورات مرشد با منقولات (آیه ها و روایت ها) لازم نبوده و دستورات مرشد عین دستور حقّ است؛ اما این نگاه با برخی از اصول اعتقادی و مبانی معرفتی مسلمانان در تضاد است. به همین جهت بزرگان صوفیه، برای اثبات این نظریه و مشروع جلوه دادن آن، به مجموعه ای از ادله و قواعد استناد کرده و این نگاه خود را بر مبانی مشخصی استوار ساخته اند. این نوشتار با روش تحلیلی-توصیفی و مبتنی بر داده های کتابخانه ای، به بازخوانی مهم ترین ادله و مبانی صوفیه در موضوع اطاعت مطلق از مرشد پرداخته و این دلایل را ذیل سه دسته کلی تقسیم بندی کرده است: ادله کلامی و اصول فقه، ادله مبتنی بر عرفان نظری و ادله نقلی. سپس نوع استدلال و مدعای صوفیه در هرکدام از این موارد را به چالش کشیده و نهایتاً مدعای صوفیه در اطاعت مطلق و تبعیت محض از مرشد را ناتمام و غیرقابل اثبات یافته است.
بررسی آموزه وحدت وجود در مکاتب و ادیان
حوزههای تخصصی:
نظریه وحدت وجود، یکی از مباحث جنجالی در عرصه خداشناسی است که از دیرباز تاکنون در گستره وسیعی از مشرق تا مغرب زمین مطرح شده است. این دیدگاه عمدتاً توسط عارفان و اهل شهود در ادیان و آیین های مختلف بیان شده، اما مکاتب فلسفی نیز از آن غافل نبوده اند؛ به طوری که می توان ردپای آن را از فلسفه های یونانی و رومی تا فلسفه صدرایی مشاهده کرد. این جستار با رویکرد توصیفی و تحلیلی و بر پایه داده های کتابخانه ای، به معرفی مشهورترین قائلین به وحدت وجود در مکاتب و ادیان غیراسلامی می پردازد. بدین منظور، ابتدا به بررسی ادیان و مکاتب باستانی از هند تا یونان و روم پرداخته می شود، سپس به ادیان ابراهیمی مانند مسیحیت و یهود نگاهی می اندازد تا ردپای وحدت وجود را در هریک از این مکاتب شناسایی کند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که وحدت گرایی در الهیات و اعتقاد به وحدت خالق و مخلوق تنها مختص صوفیان مسلمان نیست، بلکه این نظریه در سایر مکاتب و ادیان نیز با عبارات متفاوت مطرح شده است. همچنین، فاصله گرفتن از تعالیم رسمی ادیان و سلوک باطنی، گاه می تواند به گرایش به این دیدگاه منجر شود.
بررسی و تحلیل قاعده بسیط الحقیقه
حوزههای تخصصی:
براساس نظر برخی از پژوهشگران حوزه تصوف، به ویژه ابن عربی، نظریه «وحدت شخصی وجود» ریشه در مکاشفات اهل سلوک دارد و از منظر عقلانی و برهانی قابل تبیین نیست؛ بااین حال، تعدادی از محققان صوفی تلاش کرده اند تا با استناد به ادله و قواعد فلسفی، این نظریه را به طور عقلانی تبیین کنند. این ادله در طول تاریخ مورد نقد و بررسی اندیشمندان مختلف قرار گرفته و بسیاری از آن ها رد شده یا ادعاهایی بی پایه شناخته شده اند. در میان این ادله، قاعده «بسیط الحقیقه» یا استدلال بر «نامتناهی و نامحدود بودن حق تعالی» به عنوان یکی از معدود دلایلی که هنوز هم مورد توجه پژوهشگران قرار دارد و به عنوان دلیلی مستحکم تلقی می شود، مطرح است. با توجه به اهمیت این قاعده و ادعای طرفداران آن مبنی بر عدم نقدپذیری اش، پژوهش حاضر به بررسی انتقادی این قاعده اختصاص یافته است. این تحقیق، برخلاف رویکردهای پیشین، به تحلیل دقیق اقسام تبیین ها و تقریرهای مربوط به قاعده بسیط الحقیقه پرداخته و اشکالات وارد بر آن را بررسی می کند. با استفاده از روش های عقلی و استدلالی و بر پایه منابع کتابخانه ای، پانزده نقد بر این قاعده ارائه شده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که نمی توان از قاعده مزبور برای اثبات نظریه وحدت شخصی وجود بهره گرفت؛ زیرا این قاعده نه تنها دچار تهافت درونی است و تبیین صحیحی ارائه نمی دهد، بلکه با دیگر مبانی وجودشناسی و خداشناسی، ازجمله وحدت تشکیکی وجود نیز تناقض دارد.
نقد و بررسی مهم ترین ادله قرآنی وحدت شخصی وجود
حوزههای تخصصی:
بررسی و تبیین مفهوم توحید در اسلام، همواره از مباحث مناقشه برانگیز میان اندیشمندان بوده است، به گونه ای که تفاوت در برداشت ها و تفسیرها از توحید اسلامی، گاه به ظهور فرقه های متعدد انجامیده است. اهل تصوف با تکیه بر دریافت های درونی و ذوقی، نظریه های متنوعی را در باب توحید مطرح کرده اند که نظریه «وحدت شخصی وجود»، از برجسته ترین آن ها به شمار می رود. این نظریه که در ابتدا مبتنی بر مکاشفات قلبی و تجارب عرفانی بود، به تدریج مورد استناد به آیه ها و روایت های اسلامی قرار گرفت و به نوعی تلاش شد تا ادله ای نقلی برای آن ارائه شود. در این پژوهش، با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، به بررسی و نقد ادله قرآنی صوفیه درزمینه وحدت شخصی وجود پرداخته ایم. یافته های این تحقیق نشان می دهد که استنادهای قرآنی صوفیان برای اثبات این نظریه از منظر روش شناسی دارای کاستی هایی بوده و از منطق علمی بهره نمی برد. افزون بر این، آیه های مذکور که صوفیه به آن ها استناد کرده اند، هیچ گونه دلالتی بر نفی کثرت موجودات و اثبات وحدت مطلق ندارند؛ بنابراین، چنین برداشت هایی از آیه های قرآن، نیازمند دقت بیشتری است تا به نتایج متقن تری منجر گردد.
بررسی روند دگردیسی مبانی راهنماشناسی صوفیه از مفهوم «صدق» به «ولایت»
حوزههای تخصصی:
مسئله راهنماشناسی در تصوف از مباحث زیربنایی و محوری در بینش صوفیان بوده که عمدتاً ذیل مفاهیمی نظیر «انسان کامل» و «ولایت» بررسی می شود. مطالعه تاریخچه مباحث راهنماشناسی، از دگرگونی مبانی و مفاهیم این مسئله در ادوار مختلف حکایت دارد. این مقاله با بهره گیری از روش توصیفی-تحلیلی ازطریق جمع آوری گزارش های کتابخانه ای، سعی در کندوکاو درباره پیشینه راهنماشناسی صوفیه داشته و در پی آن است که ابتدا به مفهوم صدق و جایگاه و تاریخچه آن در منظومه مباحث راهنماشناسی صوفیان نخستین بپردازد و به دنبال آن، سیر گذار از مفهوم «صدیق» به «ولی» را با نظر به عوامل مهم در این تبدّل رأی، بررسی کند. یافته های این تحقیق نشان می دهد، صوفیان نخستین، بحث از مقام و جایگاه انسان کامل را غالباً ذیل عنوان «صدق و صدیق» تعریف می کردند، نه «ولی و ولایت». علت این مسئله نیز غلبه گرایش های مذهبی و کلامی بر رویکرد های عرفانی آن ها بود، چه اینکه قاطبه مشایخ تصوف تا حوالی قرن ششم ق، در زمره پیروان مذاهب اهل سنت به شمار می رفتند و در نگاه مسلمان سنی مذهب، مفهوم «صدق» و «صدیق» که در شخصیت «ابوبکر بن ابی قحافه» مصداق می یافت، نشانِ بالاترین مرتبه ای بود که یک مسلمان می توانست به چنگ آورد؛ اما با گذشت تاریخ و هم زمان با گرایش صوفیان به تعالیم شیعی، بحث از صدق و صدیق نیز به محاق رفته و عنوان ولی و ولایت جایگزین آن شده و در نهایت شالوده تمام مباحث راهنماشناسی و انسان شناسی در تصوف قرار گرفت.
بازخوانی دیدگاه فرق صوفیه اهل سنت پیرامون آموزه ولایت(با تمرکز بر نقشبندیه، قادریه، سهروردیه، شاذلیه)
حوزههای تخصصی:
ولایت از اهمّ آموزه های جریان تصوف و از جمله اساسی ترین نقاط اشتراک و پیوند «تصوف» با «تشیع» دانسته می شود. صوفیان از همان سده های نخستین، مبانی و اصول عملی خود را عمدتاً بر مفهوم «ولایت شیخ» استوار ساختند و همین رویکرد، آن ها را متمایل به مذهب تشیع و عقائد شیعه جلوه می داد و امروزه جمعی از محققین با استناد به وجودِ اصل ولایت در این دو جریان، بر این نظر اند که رابطه جریان تصوف و تشیع اینهمانی است و این دو مکتب ذاتاً تمایزی با یکدیگر ندارند. منتقدین صوفیه اما با تاکید بر اختلاف نظر این دو جریان در بیان چیستی، کارکرد و شمول ولایت، بر جداسازی تصوف از تشیع پای می فشردند. این نوشتار، با روش توصیفی و تحلیلی و مبتنی بر منابع کتابخانه ای، به پژوهش در مکتوبات چهار مورد از شاخص ترین فرق صوفیه اهل سنت یعنی «نقشبندیه»، «قادریه»، «سهروردیه»، «شاذلیه» پرداخته تا نگاه آن ها به آموزه ولایت را بررسی نماید. از همین رو چیستی ولایت، جایگاه و اهمیت آن و همچنین اقسام و شئون ولی را در نگاه هرکدام از این جریانات مطالعه کرده و نهایتاً به این مهم دست یافته است که فرق صوفیه علی رغم اختلافات گونه گونی که در اندیشه ها و سلوک خود دارند، نگاه مشابهی به مقوله ولایت مرشد داشته و در تبیین معنای آن را بر همان مفهوم برساخته «فناء فی الله» تکیه داشته و عمدتاً اوصاف و شئون و کارکردهای یکسانی هم برای اولیاء در نظام آفرینش ذکر کرده اند و همین مسئله می تواند تمایز نگاه صوفیان با شیعیان در مسئله ولایت را نمایانگر باشد.