مقالات
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله : بخش عمده نگارگری ایرآن که اوج آن را در دوران صفوی شاهد هستیم، به تصویر کردن داستان های شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی اختصاص یافته اند. با نگاهی کلی به نگاره های این دوران درمی یابیم که نگارگران در پرداختن به موضوعات عاشقانه موجود شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی رویکردهای متفاوتی را نسبت به تصویرگری از سایر موضوعات از خود نشان داده اند. لذا چگونگی ارتباط نگاره های دارای مضمون عاشقانه با روایت متنی شاهنامه و خمسه مساله اصلی این مقاله تلقی می گردد.
هدف پژوهش : تحقیق پیش رو با هدف بررسی و شناخت رابطه متن و تصویر در نگاره های مرتبط با مضامین عاشقانه در نگارگری دوران صفوی به انجام رسیده است.
سوال پژوهش : در نگارگری دوران صفوی که به مضامین عاشقانه اختصاص یافته اند، چه رابطه ای میان متن روایی و تصاویر برقرار است؟
روش پژوهش: در این مقاله با رویکرد به روشی توصیفی تحلیلی سعی شده ابعاد گوناگون موضوع به بحث گذاشته شود و هفت نگاره از دوران صفوی که به تصویر کردن روایت های عاشقانه در خمسه نظامی (نظیر داستان «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین») و شاهنامه فردوسی (نظیر داستان «رستم و تهمینه» و «زال و رودابه») اختصاص یافته اند به عنوان مطالعات موردی تحقیق انتخاب شده و به تحلیل ارتباط متن و تصویر در هر یک از آن ها پرداخته شده است.
نتیجه گیری : نتایج حاصل از این تحقیق حاکی از آن است که نگارگران دوران صفوی در پرداختن به مضامین عاشقانه تا حد زیادی به متن شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی وفادار بوده اند. در نگاره های موردمطالعه، اغلب همان ویژگی هایی را شاهد هستیم که شاعر در توصیف صحنه ها بکار برده است و همچنآن که روایت های عاشقانه در شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی مملو از استعارات و ظرافت های بیانی و زبانی هستند، نگاره های مرتبط با آن ها نیز این استعارات و ظرافت ها را به بیانی تصویری ارائه نموده اند.
واکاوی پیوند متن و تصویر در منطق الطیر عطار(مطالعه موردی: نسخه خطی 1261ق)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: منطق الطیر اثر منظومِ عطار، دربردارنده محتوای فرازمینی و تجلی روحیات و گرایش های عرفانی است. در طی ادوار مختلف نسخه هایی از منطق الطیر تولیدشده است. یکی از نسخه های خطی مصور بسیار محدود این اثر، در دوره قاجار تولید و امروزه در کتابخانه ملی ایران نگهداری می شود و تاکنون تصاویر آن موردنقد و تحلیلِ پژوهشی قرار نگرفته است. هدف پژوهش: بررسی ریشه های خلق تصاویر نسخه خطی 1261 ق منطق الطیر (محفوظ در کتابخانه ملی با شماره بازیابی 19039)، در راستای بازنمایی و ضریب تأثیر گفتمان بصری تولیدی از روایت مکتوب و بررسی میزان وفاداری تصویرگر به پیشامتن، مبنی بر نقد تکوینی. سؤال پژوهش: سؤال کل گرایانه پژوهش بر این محور قرار دارد که تصویرسازی های نسخه 1261 ق تا چه میزان به حفظ اصالت و یا تغییر گفتمان روایی در گفتمان بصری منطق الطیر توجه داشته است؟ و دراین بین به صورت جزگرایانه، میزان تأثیر پیشامتن بر متن نهایی، صحنه پردازی های تصویری ویژگی های ظاهری شخصیت های موجود در این نسخه چگونه بازنمایی شده است؟ روش پژوهش: با بهره گیری از روش توصیفی-تحلیلی و مبنی بر چارچوب نظری نقد تکوینی به بررسی جامعه موردمطالعه (10 تصویر) پرداخته شده است. نتیجه گیری: تصویرسازِ ناشناسِ این اثر از اصول تصویری دوره خود (دوره اول قاجار) آگاهی کامل داشته و از تمامی نکات ویژگی های این دوره در تصویرسازی هایش استفاده نموده است. از سویی دیگر، تصاویر داستان به طورکلی با متن اشعار مطابقت دارد، اما تصویرگر در شخصیت پردازی و تعداد شخصیت ها، فضاسازی و به تصویر کشیدن حالات روحی و جسمی شخصیت ها به طور کامل به متن پایبند نبوده و دراین بین هنجارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری و سبک شخصی هنرمند، مؤثر بوده است. کلیدواژه ها: منطق الطیر، نقاشی دوره قاجار، نقد تکوینی، پیشامتن، متن
تخیل خلاق درآثار نقاشی سهراب سپهری از منظر محی الدین ابن عربی
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله
سهراب سپهری از شاعران و هنرمندان نوپرداز ایرانی است که مبنای فکری و اندیشه های عرفانی این هنرمند در خلق تصاویر مناظر طبیعی، از نظام تخیّلی موجود در ناخودآگاه ذهن او نشأت گرفته است و تجلّی نوع تفکرات هنرمند نسبت به هستی و مظاهر آن می باشد و از طرفی دیگر جاذبه، غنا، در عین سادگی و به دوراز پیچیدگی فنی و فرمالیستی نقاشی های سپهری به دلیل شگرد او در هماهنگ ساختن بی نظیر آراء و اندیشه ها ی فلسفی او با عناصر طبیعی است. مسلم است که هیچ هنرمندی، بدون ارزش ها و معیارهای زیبا شناسانه زمان خود قادر نیست به فعالیت و آفرینش هنری بپردازد، روح با زمان و جامعه پیوند خورده و عجین شده است. فائق آمدن به وجهه نوآوری در اثر هنری، به مفهوم دیگر، دریافت عمق و معانی خارج از محدوده ظرف زمان و مکآن که برای تداوم و بقای هنری ضرورتی تام دارد.
هدف پژوهش
هدف این مقاله بررسی اندیشه های عرفانی سهراب سپهری در «مجموعه نقاشی های تنه درختان» و ارتباط آن از منظر تخیّل خلاق ابن عربی است.
سوال پژوهش
با توجه به این که سؤال اصلی پژوهش «چگونه اندیشه های عرفانی سهراب سپهری را در آثارش از باب تخیّل خلاق ابن عربی بررسی کنیم؟» می باشد
روش پژوهش
این پژوهش ازنظر هدف بنیادی به روش ترکیبی شامل ماهیت توصیفی تحلیلی برمبنای تجزیه وتحلیل به روش کیفی بوده با استفاده از گردآوری منابع کتابخانه ای انجام شده است
در این مقاله ضمن بیان عرفان سهراب سپهری و گردآوری آراء و تفکرات ابن عربی، به بررسی تأثیرات پذیرفته شده ی آثار سهراب سپهری پرداخته و هم چنین به مطالعه در اندیشه های عرفانی، مکاتب فکری و فلسفه ای متأثر از آن ها، در آثار سپهری پرداخته شده است. بامطالعه بیان نمادینی که در انتخاب رنگ ها، عناصر، ترکیب بندی نقاشی هایش داشته است، آثارش مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفت.
نتیجه گیری
این تحقیق حاکی از آن است که درختان در آثار سپهری نماد عالم معنی و هستی هستند و به مخاطب این درک را القاء می کند که عالم درختان یکی ازخوانش های هستی می باشند. آنچه قابل تأمل می باشد، ظهور نوعی خودآگاهی در جهان نوین است که باعث هم زیستی دوباره فرهنگ ها و تمدن های گوناگون می باشد که آن هم مستلزم ترکیب خلاقانه علم، هنر و عرفان با سازوکار خود ویژه ای است که متفکّران بسیاری را در سراسر عالم به تفکّر و تعمق وا داشته است و نویدبخش دنیای هماهنگ و متعالی است
تجلی خیال در هنر تصویرسازی معاصر (مطالعه موردی آثار فرشید مثقالی و هاینز ادلمن)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: هنر تصویرسازی معاصر، از ویژگی های منحصربه فردی همچون بازتاب خیال پردازی های ذهنی و ترکیب واقعیت با عناصر سورئال برخوردار است؛ چراکه خیال به عنوان یکی از قدرت های ذهنی انسان، می تواند به شکلی منحصربه فرد در بیان مفاهیم پیچیده، خلق دنیای جدید و ارائه روایت های بصری نقش آفرینی کند. بررسی تجلی خیال در این نوع هنر، به ویژه در آثار برجسته ای مانند فرشید مثقالی و هاینز ادلمن، زمینه ای را برای تحلیل مفهوم خیال در تصویرسازی معاصر فراهم می آورد. این مسئله ضرورت بررسی چگونگی به کارگیری عناصر خیالی و نمادین در آثار این دو هنرمند را مطرح می کند.
هدف پژوهش: هدف این پژوهش، شناسایی و بررسی چگونگی تجلی خیال در هنر تصویرسازی معاصر از طریق مطالعه موردی آثار فرشید مثقالی و هاینز ادلمن است. پژوهش تلاش می کند تا تفاوت ها و شباهت های به کارگیری عناصر خیالی و نمادپردازی در آثار این دو هنرمند را شناسایی و تحلیل کند.
سؤال پژوهش: چگونه خیال در آثار تصویرسازی فرشید مثقالی و هاینز ادلمن تجلی یافته و چه نقشی در روایت و معنا پردازی آثار آن ها دارد؟
روش پژوهش: این پژوهش از روش تحلیل محتوا و مطالعه موردی بهره می برد. در ابتدا، آثار منتخب فرشید مثقالی و هاینز ادلمن موردبررسی قرارگرفته و سپس عناصر تصویری، نمادین و خیالی به کاررفته در این آثار تجزیه وتحلیل می شود. همچنین، از منابع دست اول و مقالات تخصصی مرتبط برای پشتیبانی تئوریک استفاده شده است.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که هر دو هنرمند از عناصر خیال و نمادپردازی به گونه ای خلاقانه استفاده کرده اند تا به آثار خود عمق معنایی بیشتری بخشند. فرشید مثقالی از خیال به عنوان ابزاری برای روایتگری اجتماعی و فرهنگی بهره می برد، درحالی که هاینز ادلمن از نمادهای خیالی برای خلق دنیایی سورئال و فانتزی استفاده کرده است. این تفاوت ها و شباهت ها، مرزهای نوینی در هنر تصویرسازی معاصر ایجاد کرده اند که جایگاه خیال و تجلی آن را در این حوزه تقویت می کند.
سادگی در بافت: پارچه های مینیمالیستی ایران در تطبیق با مینیمالیسم غربی
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله : با این وجود، در میان پارچه های سنتی ایرانی، نمونه هایی با ویژگی های مینیمالیستی وجود دارد که سادگی در طراحی و عدم پیچیدگی در نقوش را نمایان می سازند. شناسایی این پارچه ها اثبات وجود طرح های مینیمال در پارچه بافی ایرانی پیش از ظهور هنر مینیمال در جهان مسئله تحقیق است.
سؤالات پژوهش : در این پژوهش سؤالات زیر مطرح گریده اند:
کدام یک از پارچه های سنتی ایرانی ویژگی های مینیمالیستی را دارند؟
چه ویژگی های طراحی و ظاهری در برخی پارچه های ایرانی وجود دارد که آن ها را در زمره پارچه های مینیمالیستی قرار می دهد؟
چه شباهت هایی در عناصر فرم و طراحی میان پارچه های سنتی ایرانی و نقاشی های مینیمالیستی وجود دارد؟
اهداف پژوهش : این پژوهش با هدف شناسایی و معرفی پارچه های سنتی ایرانی دارای ویژگی های مینیمالیستی، به بررسی نمونه هایی همچون کرباس بافی، برک، ارمک، شمد، فرت و تون بافی می پردازد که به عنوان دستباف های مینیمالیستی شناسایی شده اند. در ادامه، این پارچه ها با آثار نقاشی هنرمندان پیشگام مینیمالیسم غربی مقایسه می شوند تا وجود طراحی های مینیمالیستی در پارچه بافی سنتی ایرانی پیش از ظهور جهانی هنر مینیمالیسم و به کارگیری آن در طراحی لباس های مدرن را اثبات کنند.
روش پژوهش: این پژوهش به صورت کتابخانه ای و با استفاده از منابع معتبر انجام شده و داده ها به صورت کیفی گردآوری و تحلیل شده اند. روش تحقیق توصیفی و تطبیقی است که به بررسی و تحلیل ابعاد مختلف موضوع می پردازد و هدف آن ارتقای درک علمی در حوزه طراحی پارچه و مینیمالیسم است.
نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان می دهند آنچه هنرمندان مینیمالیست به عنوان یک جنبش مدرن مطرح کردند، در سنت های بصری و هنری ایران، به ویژه در تولید منسوجات، به صورت ارگانیک و بر اساس نیازهای زیباشناختی و کارکردی، از قرن ها پیش وجود داشته است. در واقع میان آثار مینیمالیستی غربی و آثار هنرمندان پارچه باف ایرانی شباهت هایی فرمی وجود دارد.
بررسی تطبیقی نقوش و هنرهای قومی باآثاربرگرفته شده از نقش پرنده درساخته های پرویز تناولی
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله
در دهه های اخیر، بازگشت به ریشه های قومی و فرهنگی به عنوان واکنشی به جهانی شدن و اضمحلال فرهنگی جوامع، به موضوعی محوری در هنر معاصر تبدیل شده است. در ایران نیز، توجه به هنر قومی با هدف بازیابی هویت فرهنگی و هنری موردتوجه بسیاری از هنرمندان قرارگرفته است. پرویز تناولی یکی از برجسته ترین هنرمندانی است که با نگاهی نو به مفاهیم بومی و قومی، دست به بازآفرینی آن ها در قالب های نوین زده است. بخشی از آثار او به الهام از نقش پرنده در هنر اقوام ایرانی اختصاص دارد که بررسی آن می تواند به شناخت بهتر پیوند میان هنر معاصر و ریشه های قومی بیانجامد.
هدف پژوهش
این پژوهش با هدف تحلیل نحوه بهره گیری پرویز تناولی از نقوش پرنده در هنر قومی ایران و بازآفرینی آن در آثارش انجام شده است. هدف نهایی، روشن ساختن چگونگی بازتاب عناصر هویتی در آثار تناولی از منظر پیوند با هنر اقوام ایرانی است.
سؤال پژوهش
تناولی به چه شکل از هنر قومی ایران، به ویژه نقش مایه پرنده، در آثار خود بهره برده است و چگونه این عناصر را به زبان هنر معاصر ترجمه کرده است؟
روش پژوهش
روش این پژوهش توصیفی تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای است. ابتدا منابع نظری مرتبط با هنر قومی و آثار پرویز تناولی گردآوری شده و سپس چند نمونه از آثار تناولی که نقش پرنده در آن ها برجسته است، انتخاب و تحلیل تطبیقی آن ها با نقوش پرنده در هنر اقوام ایرانی صورت گرفته است. نتیجه گیری
پژوهش حاضر نشان می دهد که پرویز تناولی، با شناخت عمیق از ریشه های فرهنگی و هنری ایران، به ویژه در زمینه هنر اقوام، توانسته است عناصر نمادین مانند پرنده را از بافت بومی جدا کرده و در قالب زبانی نوین و جهانی بازآفرینی کند. آثار او در عین دارا بودن بار هویتی و فرهنگی، توانسته اند مخاطب جهانی را نیز تحت تأثیر قرار دهند. این تلفیق موفق، نقش مهمی در حفظ و احیای هنر قومی در عرصه هنر معاصر ایفا می کند.