مقالات
حوزههای تخصصی:
چهره پوشانی پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) نخستین بار در نگارگری ایران دوره صفوی دیده می شود. درحالی که تا پیش از آن، چهره ایشان در نگاره ها آشکارا مصور می شد. صاحب نظران آراء متفاوتی در شرح چرایی این انقلاب تصویری بیان کرده اند که اکثرا ذیل عوامل کلامی-فقهی-اعتقادی جای دارد. این نوشتار تلاشی است در راستای پاسخ به این سؤال، که چه نظریاتی در خصوص تاثیر عوامل کلامی-فقهی-اعتقادی بر چهره پوشانی پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) در نگاره های دوره صفوی مطرح شده و کدامیک از آنها را می توان در این انقلاب تصویری موثر دانست؟ روش تحقیق این نوشتار توصیفی-تحلیلی، انتقادی و روش گردآوری اطلاعات، به صورت کتابخانه ای است. تحلیل و بررسی انتقادی نظریات مذکور نشان می دهد که تنها برخی از عوامل کلامی-فقهی-اعتقادی در پوشاندن چهره به وسیله برقع (نقاب) مؤثر بوده است که عبارت اند از: تکریم و تقدس بخشی، تجسم آزاد مخاطب از چهره پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم).
نقش کنش شخصیت در نمادپردازی اجراهای آیینی
حوزههای تخصصی:
آیین های ایرانی بر اساس نوع آن شامل: آیین های ملی، مذهبی و محلی (منطقه ای) می شود که نه تنها بخشی از هویت فرهنگی ایرانیان را تشکیل می دهند، بلکه به عنوان ابزاری برای انتقال ارزش ها و باورهای اجتماعی نیز عمل می کنند و به وسیله کنش شخصیت ها در بافت های فرهنگی و اجراهای مختلف، نمود نمادین دارند. لذا هر آیینی نمادپردازی را در کنش شخصیت در اجرا دنبال می کند که تماشاگر را به حقیقتی ورای تجربه مادی سوق می دهد. این مقاله با روش توصیفی تطبیقی، نقش کنش شخصیت در نمادپردازی اجراهای آیینی را مورد بررسی قرار می دهد.نتایج برآمده از این پژوهش نشان می دهد، هرچقدر کنش شخصیت و اجراگر و به طبع آن برانگیختن احساس تماشاگر در اجراهای آیینی، در مرتبه بالاتری قرار داشته باشد، به همان میزان نماد در اجراهای آیینی در مرتبه بالاتری متجلی می شود. بر این اساس با کنش اجراگران و برانگیختن احساس تماشاگران در اجراهای آیینی، اشیاء و لوازم صحنه به صورت تشکیکی و مراتبی نمود نمادین می یابند.
تغییر نگرش به هنر در سایه نظریه اعتباریات علامه طباطبائی
حوزههای تخصصی:
ابن سینا و دیگر اندیشمندان مسلمان پس از او، تحت تأثیر منطق و فن شعر ارسطویی، زیبایی را به معنای «سازگاری و ملائمت با نفس» تعریف کردند و از آن جا که معنای ثابتی برای نفس انسانی قائل بودند، تعریف آنان نیز حالتی ذات انگارانه پیدا کرده است. با تحولی که ملاصدرا با نظریه حرکت جوهری در تعریف نفس مطرح کرد، تعریف ذات انگارانه از زیبایی دیگر نمی توانست با پویایی و تغییر نهفته در نفس انسانی سازگار باشد. به اعتقاد نگارنده، علامه طباطبایی با مطرح کردن ادراکات اعتباری در مقابل ادراکات حقیقی تحول دیگری را در این زمینه به وجود آورده اند که منجر به تعریفی کارکردگرایانه از زیبایی و هنر می شود.مقصود علامه طباطبایی از ادراکات اعتباری اعتباریاتی است که لازمه فعالیت های حیاتی انسان است و تنها در ظرف عمل محقق می شود. بنابردیدگاه ایشان رابطه ادراکات اعتباری با ادراکات حقیقی از سنخ تولیدی و استنتاج برهانی نیست بلکه تقلید، تکرار و عادت سهم به سزایی در شکل گیری اعتباریات دارند. علاوه بر این قرار گرفتن اعتباریات در مسیر استکمال وجود و رفع نواقص انسان است. حیات اجتماعی انسان و اعتباریات بعد از اجتماع را نیز باید در همین راستا دید. به این ترتیب آنچه در قالب آداب و رسوم و ارزش ها و هنجارها و ... طی قرون و اعصار در یک جامعه پدید آمده و انباشته شده است، همین اعتباریاتی است که وجودِ درحالِ تحول و رو به جانبِ تمامیتِ انسان را به سمت استکمال وجودی می برد. بر این اساس تغییر نگرش ما به هنر به عنوان یکی از مهم ترین این اعتباریات اجتناب ناپذیر است.
مبانی عرفانی زیبایی و هنر اسلامی
حوزههای تخصصی:
هنر اسلامی همواره با نوعی بینش عرفانی همراه بوده است به طوری که هم در مرحله ایجاد هنر توسط هنرمند و هم در مرحله درک هنر توسط مخاطب بی اطلاعی از این بینش عرفانی رهزنی می کند و هنرمند یا مخاطب را از مسیر مطلوب در هنر اسلامی دور می کند. در عرفان اسلامی منشا حسن و زیبایی خداوند است و هر چه از زیبایی در این عالم می بینم جلوه ای از زیبایی اوست. خداوند از مرحله ذات و صرافت اطلاق که تنزل کند، تجلیاتی دارد و تجلی او خلق او است. تجلی خداوند موجب سریان زیبایی او در عالم می شود. هر کسی این زیبایی را ببیند عاشق آن می شود. هنرمند نیز حسن بین و عاشق است و در عین حال اهل تشبیه. او حسن الهی را در قالب زیبایی های محسوس نشان می دهد. هنرمند چون عاشق است پس به خود نیست بنابراین هنر مطلوب در عرفان هنرِ بی هنری است. هنری که ناشی از بی-خودی هنرمند و فراتر رفتنش از فن و تکنیک است. در این مقاله ابتدا چند اصطلاح مهم که در فهم مبانی عرفانی زیبایی و هنر موثر است تبیین می شود و سپس به هنر مطلوب و هنرمند مطلوب از منظر عرفانی پرداخته می شود.
امکان تحقق سینمای سنتی نزد سنت گرایان
حوزههای تخصصی:
حکمت خالده، طرفداران گرایشی هستند که در قرن بیستم ظاهر شد و مهمترین وظیفه ی خود را احیاء و دفاع از سنت ظهور یافته در این تمدن ها - از طریق شرح و تبیین مفهوم سنت و تمدن های سنتی - می داند. رنه گنون، آناندا کوماراسوامی و فریتیوف شوان از مؤسسان این گرایش تلقی می شوند. تیتوس بورکهارت، سیدحسین نصر و مارتین لینگز از جمله مهمترین سنت گرایانی هستند که آثاری درباره هنر پدید آورده اند. در این نوشتار قصد داریم ابتدا جایگاه سینما در اندیشه ی هنری این متفکران و سپس امکان تحقق سینمای سنتی را نزد ایشان بررسی کنیم. در گام نخست و برای ورود تفصیلی به بحث لازم است سنت و تجدد را تعریفی اجمالی کنیم تا امکان توضیح معنای سنت گرایی را داشته باشیم و سپس به چیستی سینما و زمینه های شکل گیری این هنر- صنعت مدرن بپردازیم و در ادامه با فرض تحقق سینمای دینی نزد سنت گرایان و از این رهیافت، به خوانش مجدد هنر سینما و شرایط امکان تحقق سینمای سنتی در اندیشه این فیلسوفان بپردازیم.
شناختی بودن شعر از دیدگاه فیلسوفان مسلمان
حوزههای تخصصی:
روش شناسی فیلسوفان مسلمان بر آن بوده که شعر را از مقوله شناخت بیرون بدانند. از دیدگاه آنان شعر کارکرد روان شناختی دارد و نه شناختی. از این رو به مرور از بررسی فلسفی آنان حذف می شود. حذف بررسی فلسفی شعر از إشارات ابن سینا آغاز می شود؛ هر چند در میان پیروان منطق نه بخشیاو بدون هیچ ابداعی گاه به گاه فن شعر به صناعات خمس افزوده می شود. با چشم پوشی از این رخداد منطقی در لابه لای گفتار ایشان دلایلی وجود دارد که بر اساس آنها شعر نیز عامل شناخت انسان از واقع است ولی نوع شناختی که ایجاد می کند تفاوت دارد. این جستار بر آن است دیدگاه ایشان را درباره چیستی شناخت بررسی کند و نشان دهد گفتار آنان این قابلیت را دارد که شعر نیز عامل شناخت باشد و برای فاعل شناسا شناخت حاصل کند. روش بررسی، تحلیل و تبیین است و نتیجه حاصل آن است که شعر فرآیند شناختی است با این تفاوت که نوع شناخت و آثار آن با آنچه فیلسوفان مسلمان انتظار داشته اند تفاوت دارد.
خلاقیت و آفرینش در هنرهای نمایشی از نگاه ابن سینا
حوزههای تخصصی:
ابن سینا، فیلسوف و دانشمند بزرگ ایرانی، یکی از پرنفوذترین متفکران جهان اسلام است که دیدگاه های او در زمینه های مختلف علمی و فلسفی، از جمله هنرهای نمایشی، تأثیرگذار بوده است. ابن سینا معتقد است که خلاقیت نتیجه ای از تعامل مستمر بین عقل و تجربه است. او بر این باور بود که هنرمندان باید از طریق تجربیات خود، ایده های جدید و ابتکارات هنری را کشف کنند و به کار ببرند. این فرآیند خلاقانه به هنرمند اجازه می دهد تا آثاری اصیل و نوآورانه خلق کند که نه تنها از نظر زیبایی شناسی بلکه از نظر معنوی نیز غنی باشند . از نگاه ابن سینا، آفرینش هنری فرآیندی است که در آن هنرمند باید با تکیه بر عقل و دانش خود، به بررسی و تحلیل دقیق موضوعات بپردازد و سپس با الهام گرفتن از تجربه ها و دیدگاه های جدید، اثری نوین و منحصر به فرد خلق کند. او تاکید می کند که خلاقیت نه تنها به توانایی هنرمند در ایجاد ترکیبات و ایده های جدید بستگی دارد، بلکه به تعهد و پشتکار او در پیگیری و تحقق این ایده ها نیز مرتبط است . در این پژوهش، به تحلیل دیدگاه های ابن سینا درباره ی خلاقیت و آفرینش در هنرهای نمایشی می پردازیم و نشان می دهیم که چگونه می توان از آموزه های او برای تقویت و ترویج خلاقیت در هنرهای نمایشی معاصر استفاده کرد. همچنین به بررسی تاثیرات این دیدگاه ها بر هنر و فرهنگ اسلامی پرداخته و نقش آنها را در تحولات هنری مختلف بررسی می کنیم .
تحلیلی بر چیستی هنر در آینه معنویت ایرانی-اسلامی از منظر علی شریعتی
حوزههای تخصصی:
این پژوهش بنا دارد با واکاوی چیستی هنر از نگاه دکتر علی شریعتی، به این پرسش پاسخ دهد که چگونه گفتمان فکری او، هنری را که میان سه گانه هنر، مذهب و عرفان پیوند برقرار می کند، به عنوان ابزاری برای بازگشت به خویشتن و تجدید هویت انسان ایرانی معاصر معرفی می کند. چنان که از عنوان بحث آشکار است، چارچوب نظری این تحقیق بر تحلیل گفتمان شریعتی و رویکرد وی به مقوله هنر به مثابه نقطه تلاقی تجرد روحانی، زیباشناسی معنوی و مسئولیت اجتماعی استوار است. شریعتی هنر را به عنوان یک راهبرد معرفتی و وجودی در جهت رهایی از بیگانگی انسان مدرن و بازگشت به خویشتن اصیل تلقی می کند، خویشتنی که در تعاملی پویا میان مذهب، عرفان و هنر شکل می گیرد. روش تحقیق از نوع توصیفی-تحلیلی بوده و بدین ترتیب با بررسی آثار مکتوب، سخنرانی ها و مقالات به نگارش درآمده، به سوی تحلیل اندیشه شریعتی در مواجهه با هنر در پرتوی معرفت شناسی ایرانی-اسلامی گام برداشته می شود. یافته ها گویای این واقعیت اند که شریعتی نگاهی ابژکتیو به هنر داشته و آن را تجلی حقیقتی می داند که از تجرد روح برمی خیزد و از طریق پیوند با عرفان و مذهب، نه تنها به معنویت و تعالی انسان می انجامد، بلکه ابزاری برای نقد اجتماعی و مبارزه علیه انفعال فرهنگی نیز به شمار می رود. این پژوهش نشان می دهد که شریعتی با تأکید بر ضرورت بازگشت به خویشتن، هنر را پلی میان ارزش های سنتی و نیازهای جهان مدرن می بیند که می تواند ایرانی معاصر را از سردرگمی در برابر بحران هویت رهایی بخشد و او را به سوی وحدتی درونی و تعالی اجتماعی سوق دهد
نگرشی حکمی به عناصر بنیادی تجسمی از منظر زیباشناسی عرفانی فیض کاشانی و کاربست آن در تحلیل آثار تایپوگرافی
حوزههای تخصصی:
علامه فیض کاشانی از اعاظم و مفاخر علمای شیعه و در فقه، اصول، فلسفه، کلام، عرفان، حدیث و به عبارتی تمام علوم مهم عصر خود از مردان کم نظیر روزگار است. از خلال آثار ایشان می توان به بسته جامعی از اصول عرفان نظری مطابق با سیره و درر کلام ثقلین دست یافت که در آن، نظام هستی مملو از اسماءالله و مناسبات آن، تبیین می شود. وی در رساله ای مختصر به نام مشواق، با استناد به مثنوی گلشن راز شیخ محمود شبستری ضمن شرح نمادهای محسوس رایج در شعر عارفان، شیوه ای در رازگشایی از نمادگرایی عرفانی به کار برده که می توان با بازتعریف، آن را در تحلیل آثار هنرهای تجسمی به کار برد. فیض در نمادسازی، هم زمان از ویژگی های ظاهری و کیفی نمادهای حسی در تطبیق با امور معقول بهره می برد. از منظر زیباشناسی عرفانی وی، اصول و نمادهای هنرهای تجسمی مانند ترکیب بندی، ریتم و رنگ همانند نمادهای عرفانی رخ و زلف و لب قابل تأویل و ارجاع به امور باطنی اند. بنابراین کثرت خطوط در پوستر یادآور ریتم زلف یار است و نقطه مقام اختفای غیب است. رنگ نفخ روح و افاضه وجود است که در نماد ادبی کار لب دانسته می شود. چشم محبوب محل بروز احساسات و غمزه است. نور عامل نمایش جذابیت و دیدن اثر است. خط روی معشوق حد فاصل غیب و شهادت، مهم ترین عنصر جداکننده تجسمی است و رخ با کارکرد ترکیب بندی در هنر همخوان است. کار شراب ایجاد شور و هدم قواعد عقلی است و این نقش از آن عامل مسلط یا تضاد در اثر تجسمی است
نظم متافیزیکی و آزادی وجودی در هنر: تحلیل تطبیقی دیدگاه های فارابی و سارتر
حوزههای تخصصی:
این مقاله به تحلیل تطبیقی دیدگاه های فلسفی فارابی و ژان-پل سارتر درباره زیبایی شناسی و نقش هنر در دستیابی به کمال و آزادی می پردازد. از نظر فارابی، فیلسوف برجسته اسلامی، زیبایی تجلی کمال نهایی و ارتباط با خداوند است. او هنر را ابزاری برای انتقال مفاهیم عقلانی و اخلاقی به جامعه و هدایت افراد به سوی سعادت و کمال در چارچوبی متافیزیکی می داند. در مقابل، سارتر، متفکر پیشرو اگزیستانسیالیسم، بر اهمیت آزادی فردی و خلق معنا تأکید دارد و هنر را رسانه ای برای بیان آزادی و مسئولیت انسان در جهانی بدون نظم متافیزیکی از پیش تعیین شده می بیند. این پژوهش نقش هنر در دستیابی به خیر، سعادت و اصالت را در هر دو دیدگاه بررسی می کند و به طور خاص بر نمایشنامه هملت اثر ویلیام شکسپیر تمرکز دارد. این اثر به عنوان نمونه ای برجسته از تجسم تعارضات اخلاقی و وجودی انسان تحلیل می شود و تنش میان نظم متافیزیکی و آزادی وجودی را نشان می دهد. این مطالعه با مقایسه این دو دیدگاه، نقش چندوجهی هنر در پاسخ به پرسش های بنیادین درباره وجود، هدف و مسئولیت اخلاقی انسان را روشن می سازد.
واکاوی ماهیت زیبایی از دیدگاه فلاسفه و اندیشمندان غربی
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله حاضر، بررسی ماهیت زیبایی از دیدگاه فلاسفه و اندیشمندان غربی است. در این پژوهش، روش تحقیق، توصیفی و تحلیلی است و از روش کتابخانه ای جهت جمع آوری اطلاعات استفاده شده است و ابزار گردآوری اطلاعات به صورت فیش برداری از کتب بوده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که "زیبایی" از دیدگاه افلاطون کارایی و سودمند بودن، اندازه و تناسب داشتن است، از دیدگاه ارسطو ویژگی امر زیبا عبارت است از ارزشمندی ذاتی، لذت بخش بودن، خیر بودن، مطبوع و خوشایند بودن، نظم داشتن اجزاء درونی و همسانی، روشنی و وضوح داشتن، داشتن اندازه و تناسب، از دیدگاه لایب نیتس، زیبایی امری است سوبژکتیو و ناشی از تعمق به امری خوشایند که متضمن لذت است، از دیدگاه شافتسبری زیبایی هماهنگی و تناسب موجود در عالم خارج است، از دیدگاه هاچسون زیبایی تنها کیفیتی عینی در عالم خارج نیست، بلکه احساس لذت و شادمانی است که از مشاهده کیفیتی خارجی حاصل می گردد و ذوق (یکی از قوای درونی انسان) است که زیبایی را دریافت می کند، از دیدگاه هیوم زیبایی ایجاد احساس تحسین از کیفیات متعدد یک اثر طبیعی یا هنری است، از دیدگاه کانت ویژگی امر زیبا، خرسندی بی شائبه، خرسندی عمومی، متصف بودن به یک هماهنگی بی مقصود یا بی نتیجه و سود یا همان غائیت بدون غایت و خرسندی واجب و ضروری است، از دیدگاه هگل زیبایی های هنری بر زیبایی های طبیعی که منشأ این زیبایی ها والایی روح است که امری راستین و ذاتاً همه شمول است، برتری دارد و از دیدگاه الیوت آیزنر زیبایی، وجود درجه بالایی از انسجام و هماهنگی در اشیاء است.