مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۰۱.
۱۰۲.
۱۰۳.
۱۰۴.
۱۰۵.
۱۰۶.
۱۰۷.
۱۰۸.
۱۰۹.
۱۱۰.
۱۱۱.
۱۱۲.
۱۱۳.
۱۱۴.
۱۱۵.
۱۱۶.
۱۱۷.
۱۱۸.
۱۱۹.
۱۲۰.
تحول دیجیتال
منبع:
مدیریت فرهنگ سازمانی سال ۲۳ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۷۶)
225 - 241
حوزههای تخصصی:
محیط کسب و کار امروز به قدری غیر قابل پیش بینی شده است که تنها نکته قطعی تغییر است. شرکت های مشاوره ای بزرگ دریافته اند سازمان هایی که تحول دیجیتال را پذیرفته اند دانش و بینش و درک مهم برای ایجاد مزیت رقابتی در مقایسه با رقبای تحول نیافته کسب کرده اند و همچنان می کنند. مقالات بسیاری تحول دیجیتال را امری حیاتی برای بقای سازمان عنوان کرده اند. ولی تحول چالش بزرگی است. سازمان ها با عدم قطعیت و پیش بینی ناپذیری در محیط فعالیتشان مواجه اند و این سازمان ها را وادار به شناسایی و عکس العمل به تغییرات خارجی می کند. این قابلیت انطباق سازمان همان چیزی است که با مفهوم چابکی شناخته می شود. تحول چابک به عنوان یک جهش سازمانی شناخته می شود؛ بیشتر به این دلیل که دامنه تغییرات مورد نیاز تمام رفتارهای سازمان همچنین نقش افراد درگیر و مسئولیت ها را پوشش می دهد. فرایند تحول چابک فقط متدولوژی مدیریت پروژه را تغییر نمی دهد، بلکه بسیاری تغییرات سازمانی بنیادی و پیچیده مرتبط با مدیریت و رهبری و حکمرانی در تمام سطوح را همراهی می کند. تحول دیجیتال نیازمند چابکی کسب و کار است و به کارگیری یافته های چابک در تمام سازمان تنها رویکردی است که موفقیت دائم را باعث می شود. در مقالات و گزارش هایی چابکی را چارچوبی مناسب برای تحول دیجیتال معرفی کرده اند. ولی با وجود این پژوهشی آکادمیک در این حوزه تا به حال صورت نپذیرفته است. در این پژوهش قصد داریم چرخه حیات تحول دیجیتال چابک را از طریق روش مرور نظام مند پیشینه تبیین کنیم.
راهبردهای استقرار فناوری های انقلاب صنعتی چهارم در صنایع ایران با هدف توسعه صنعتی مبتنی بر دیمتل فازی (FUZZY DEMATEL)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
چشم انداز مدیریت صنعتی سال ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
132 - 159
حوزههای تخصصی:
مقدمه و اهداف: انقلاب های صنعتی فرصت های بی نظیری برای رشد و توسعه کشورها فراهم کرده اند. تجربه تاریخی نشان داده است که برندگان و بازندگان انقلاب های صنعتی، به توانایی آن ها در تطبیق با تحولات و بهره گیری از فناوری های جدید بستگی داشته است. انقلاب صنعتی چهارم نیز از این قاعده مستثنی نیست. اهمیت این انقلاب در تحول عمیق ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی نهفته است که کشورها را قادر می سازد با استفاده از فناوری های پیشرفته، بهره وری و رقابت پذیری خود را به طور چشمگیری افزایش دهند. کشورهایی که بتوانند فناوری های این انقلاب را سریع تر مستقر کنند، در بهره وری، تولید مدرن و استفاده بهینه از منابع پیشرو خواهند بود. سیاست گذاری صنعتی مناسب، مهم ترین پیش نیاز تحقق این هدف است. این پژوهش با هدف شناسایی و تحلیل راهبردهای کلان استقرار فناوری های انقلاب صنعتی چهارم، به عنوان یک سیاست افقی در صنایع ایران انجام شده است. در این راستا، اقداماتی که سیاست گذار باید برای ایجاد زیرساخت های نهادی انجام دهد، شناسایی و تأثیرات متقابل آن ها تحلیل شده است.
روش ها: در این پژوهش، ابتدا با استفاده از روش پنل خبرگان متشکل از فعالان صنعتی و اقتصادی، مجموعه عوامل مؤثر بر استقرار صنعت 4.0 در کشور شناسایی شد. پس از شناسایی 10 عامل کلیدی، از تکنیک دیمتل فازی برای تحلیل روابط متقابل این عوامل استفاده شد. دیمتل فازی به عنوان یک روش تحلیلی جامع، امکان بررسی روابط علّی و معلولی میان عوامل پیچیده و ارائه مدلی ساختاری از تعاملات آن ها را فراهم می کند. این مدل، عوامل را به دو گروه علّی و معلول تقسیم کرده و به صورت نموداری تعاملات میان آن ها را نمایش می دهد.
یافته ها: نتایج تحلیل نشان می دهد که تأسیس یک نهاد تنظیم گر صنعت 4.0 به عنوان تأثیرگذارترین عامل در فرآیند استقرار این فناوری ها شناخته شده است. این نهاد می تواند از طریق تدوین برنامه های استقرار، اصلاح قوانین، تأمین مالی، و حمایت از پژوهش ها نقش کلیدی در تحقق سایر عوامل داشته باشد. همچنین، عوامل دیگری نظیر «تدوین برنامه استقرار صنعت 4.0»، «تأمین مالی استقرار صنعت 4.0»، «بازبینی در برنامه های اجرایی متناسب با استقرار صنعت 4.0»، و «پایش صنایع و اعطای مشوق متناسب با سطح آمادگی آن ها» در زمره عوامل کلیدی با بیشترین تأثیرگذاری قرار دارند. این یافته ها چارچوبی روشن برای سیاست گذاران فراهم کرده و به آن ها در تدوین سیاست های صنعتی کارآمد کمک می کند.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج پژوهش، برای استقرار فناوری های صنعت 4.0 در کشور، سیاست گذار باید به عنوان نخستین گام اقدام به تأسیس نهاد تنظیم گر صنعت 4.0 نماید. این نهاد باید وظایفی مانند تدوین برنامه های جامع برای استقرار فناوری، تأمین مالی، اصلاح قوانین، و ایجاد بسته های مشوق را در دستور کار قرار دهد. تمرکز بر این عامل به عنوان زیربنایی ترین اقدام، مسیر تحقق سایر عوامل و تسریع در استقرار فناوری های انقلاب صنعتی چهارم را هموار می کند. مجموعه عوامل و راهبردهای ارائه شده در این پژوهش می تواند به عنوان پیوستی برای سیاست های توسعه صنعتی کشور مورد استفاده قرار گیرد و زیرساخت های لازم برای تحول دیجیتال در صنایع ایران را فراهم کند.
مدلی برای پیاده سازی تحول دیجیتال در بانک های غیر دولتی تجاری ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات مدیریت کسب و کار هوشمند سال ۱۳ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۵۳
77 - 113
حوزههای تخصصی:
تحول دیجیتال در صنعت بانکداری به عنوان یکی از الزامات اساسی برای بقا و رقابت پذیری در عصر دیجیتال شناخته می شود. این تحقیق با هدف تبیین مدل پیاده سازی تحول دیجیتال در بانک های غیردولتی تجاری ایران انجام گرفت. تحقیق حاضر از نظر جهت گیری، یک پژوهش بنیادی و از منظر روش تحقیق، جزء تحقیقات کیفی است. برای دستیابی به هدف پژوهش از طرح اکتشافی استفاده گردید. جامعه مشارکت کنندگان شامل مدیران، مشاوران، متخصصان و کارشناسانی است که در بانک های غیردولتی تجاری نسبت به طراحی و اجرای سفر دیجیتال خویش، اقداماتی انجام داده اند. نمونه گیری به روش هدفمند انجام شد و با 17 نفر به اشباع نظری دست پیدا شد. مقوله های تحقیق با روش تحلیل داده بنیاد شناسایی و تحلیل داده های کیفی با نرم افزار Maxqda انجام شد. براساس مدل پارادایمی پژوهش مشخص گردید عوامل علی مانند نیازها و فشارهای رقابتی، انتظارات و رفتار مشتریان و عوامل بازار و کسب کار بر تحول دیجیتال بانکی تاثیر می گذارند. شرایط زمینه ای مانند عوامل محیطی، اقتصادی، تجربه کارکنان و فرهنگ سازمانی بستر لازم جهت پیاده سازی تحول دیجیتال را فراهم می آورند و وضعیت رقابتی و مسائل قانونی و مقرراتی نقش مداخله گر را ایفا می کند. مولفه های مذکور بر راهبردها و اقدامات مانند استراتژی های مشتری محور، عملیاتی و اکوسیستم و شبکه اثرگذارند که در نهایت به پیاده سازی تحول دیجیتال با پیامدهایی مانند بهبود تجربه مشتری، رشد درآمد و سودآوری و بهبود مدل کسب و کار منجر می شوند. . مدل ارائه شده در این پژوهش، با توجه به چالش های داخلی و ساختار خاص صنعت بانکداری در ایران، امکان اجرایی سازی مدل های تحول دیجیتال را با انعطاف پذیری بیشتری فراهم می کند.
مدل چندوجهی معنی بخشی توسط مدیران در پیاده سازی تحول دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در پروژه های تحول، ابهامات زیادی برای کارکنان سازمان در خصوص آینده و نحوه مواجهه با آن ایجاد می گردد. پیاده سازی تحول، منوط به مدیریت این ابهامات با فعالیت های معنی بخشی و همراه سازی کارکنان است. بر همین اساس، هدف از انجام این پژوهش ارائه یک مدل چندوجهی فعالیت های زبانی و غیرزبانی معنی بخشی مدیران برای کارکنان سازمان حین تحول است. برای این هدف، پژوهشی کیفی با روش مطالعه موردی بر اساس رویکرد تفسیری جیائو بر روی تجربه معنی بخشی مدیر برای کارکنانِ یک بانک پیاده کننده تحول دیجیتال در ایران انجام شده است. داده ها از مستندات متعدد سازمانی، مشاهده، مصاحبه نیمه ساختاریافته با 10 نفر از مدیران و 15 از کارکنان که به عنوان نمونه با روش هدفمند و به کارگیری تکنیک گلوله برفی انتخاب شده بودند، جمع آوری و پس از پیاده سازی نوشتاری، بر اساس روش سه مرحله ای جیائو مفاهیم محوری و یا ابعاد اصلی مشخص گردیده است. مدل استخراج شده از داده ها نشان دهنده این موضوع است که رهبر سازمان پس از ساخت معانی جدید حین تحول، از مصنوعات سازمانی و همچنین نمادسازی امکان تحقق تحول، به عنوان ابزارهای غیرزبانی در کنار ابزارهای زبانی و گفتمانی شامل حساسیت گفتمانی و تکرار مکرر، به عنوان منبع اصلی برای معنی بخشی به کارکنان استفاده نموده است که در نهایت این اقدامات، منجر به هم فرکانسی معانی جدید در میان کارکنان و به عبارت دیگر همراه سازی کارکنان با پیاده سازی پروژه تحول دیجیتال گردیده است.
طراحی الگوی مدیریت منابع انسانی دیجیتال: یک رویکرد سیستماتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مدیریت منابع انسانی دیجیتال به معنای تحول دیجیتالی در شیوه ها و فرآیندهای منابع انسانی از طریق استفاده از رسانه های الکترونیکی، تجزیه وتحلیل داده ها و فناوری اطلاعات به منظور افزایش کارایی مدیریت منابع انسانی است. هدف این پژوهش ارائه الگویی برای مدیریت منابع انسانی دیجیتال می باشد. این پژوهش با رویکرد سیستماتیک و مروری بر مقالات منتشرشده بین سال های 2018 تا 2023 طراحی و تدوین شده است. پژوهش حاضر به روش توصیفی و با رویکرد کیفی انجام شده است. مقالات استخراج شده به طور نظام مند مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. در نهایت، نتایج پژوهش منجر به طراحی الگویی برای مدیریت منابع انسانی دیجیتال با توجه به الزامات تحول دیجیتال در قالب 6 تم اصلی، 33 تم فرعی و 109 کد انتخابی توصیفی بدون تکرار نمایان شده است. نتایج این پژوهش می تواند به سازمان ها در پیاده سازی مؤثر مدیریت منابع انسانی دیجیتال کمک کند و در نتیجه بهبود عملکرد سازمان ها را تسهیل نماید. علاوه بر این، یافته ها می توانند مبنایی برای درک تأثیر مدیریت منابع انسانی دیجیتال بر عملکرد سازمانی فراهم آورند و به محققان در این زمینه کمک کنند.
طراحی مدل ارزیابی خط مشی های فرهنگ تحول دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات رفتار سازمانی سال ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۳)
181 - 232
حوزههای تخصصی:
امروزه، سازمان های دولتی با چالش های متعددی در زمینه تحول دیجیتال روبه رو هستند. این چالش ها ناشی از تدوین و ابلاغ مکرر خط مشی های گوناگون، به ویژه در حوزه فرهنگ تحول دیجیتال و عدم ارزیابی اثربخشی آنهاست. این امر به هدررفتن منابع، عدم استقبال کارکنان از تغییرات فناورانه و ناتوانی در دستیابی به اهداف و چشم اندازهای تعیین شده منجر می شود. به منظور رفع این مشکلات، ارائه مدلی برای ارزیابی خط مشی های این حوزه ضروری است. این پژوهش با هدف ارائه راهکارهایی برای اجرای مطلوب تر خط مشی ها و تحقق اهداف مرتبط انجام شده است. در این پژوهش، داده ها به منظور طراحی مدل ارزیابی خط مشی های فرهنگ تحول دیجیتال در سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی، به عنوان یک سازمان دولتی پیشرو در زمینه ارتباطات و فناوری اطلاعات، گردآوری شده است. این گردآوری براساس مرور نظام مند پیشینه پژوهش از سال 2020 به بعد در پایگاه های داده معتبر داخلی، خارجی و هوش مصنوعی نظیر نورمگز، مگیران، الیسیت، امرالد و ریسرچ گیت و با استفاده از روش فراترکیب 7 مرحله ای (باروسو سندلوسکی) انجام شده است. مدل ارزیابی براساس الگوی ذی نفع گرا و با درنظرگرفتن سه ذی نفع اصلی (شهروندان، متخصصان و اپراتورها) و با استناد به مدل فرهنگ سازمانی ادگار شاین در سه سطح مصنوعات، ارزش ها و مفروضات بنیادین طراحی شده است. درنهایت، با انجام مصاحبه های اکتشافی با خبرگان در هر سه حوزه ذی نفعان و تحلیل مضمون، مدل ارزیابی شامل 8 معیار برای متخصصان، 5 معیار برای اپراتورها و 8 معیار برای شهروندان تدوین شده است.
مدل پیشنهادی بدنه دانش تحول دیجیتال برای بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت راهبردی دانش سازمانی سال ۸ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲۹
11 - 39
حوزههای تخصصی:
هدف: بدنه دانش توصیف رسمی از حوزه هایی است که مجموعه کاملی از نظریه ها، روش ها، مفاهیم به شیوه ای ساختاریافته و فناوری ها را شامل می شود. با توجه به اهمیت تحول دیجیتال در بانک مرکزی، این مقاله با هدف طراحی مدل پیشنهادی بدنه دانش تحول دیجیتال برای بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تدوین شده است. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر نوع تقسیم بندی پژوهش های علمی در رده پژوهش های کاربردی – توسعه ای قرار دارد. برای غربالگری و حصول اطمینان از اهمیت شاخص های شناسایی شده و انتخاب شاخص های نهایی از دیدگاه خبرگان از روش دلفی استفاده شده است. روش انتخاب نمونه، هدفمند و در دسترس بوده است. مولفه ها و شاخص های منتخب با به کارگیری نرم افزار مکس کیودا نسخه 20 کدگذاری شد. در مرحله دوم پژوهش یعنی مرحله کمی، پرسشنامه در بین 159 نفر از مدیران و کارشناسان بانک مرکزی توزیع شد. پس از توزیع و جمع آوری داده های حاصل از پرسشنامه، از تحلیل عاملی تاییدی به کمک نرم افزار Smart PLSبرای برآورد پارامترها و کلیه محاسبات استفاده شد. پس از انجام روایی محتوای شاخص های طراحی شده، روایی سازه بررسی شد. برای تعیین روایی سازه از تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد که به عنوان زیرشاخه ای از مدل سازی معادلات ساختاری است. برای تعیین پایایی از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. یافته ها: با مشخص شدن حوزه های دانشی و نتایج کدگذاری 14 مولفه و 51 شاخص در حوزه تحول دیجیتال نشان داد شاخص هوشمندسازی فرایندهای جمع آوری، تحلیل داده ها و شاخص های عملکردی با میانگین 4.93 به عنوان مهم ترین شاخص در بانک مرکزی شناسایی شد. نتایج ناشی از بخش کمّی پژوهش، نشان دهنده صحت و تائید روابط طراحی شده است. در مجموع، حوزه های " نظام فناوری های نوین" و "نظام عملیات پولی و اعتباری" به عنوان کلیدی ترین عوامل در پیشبرد تحول دیجیتال بانک مرکزی شناسایی شدند. در مقابل، حوزه هایی مانند " نظام تولید کاغذ اسناد بهادار" و " نظام های پرداخت" با تأثیر کمتر، نیازمند توجه ویژه و سرمایه گذاری بیشتری برای ارتقای نقش خود در این مدل هستند. ضریب مسیر به عنوان معیاری از شدت تأثیر، نشان می دهد که "تحول حوزه نظام فناوری های نوین بانک مرکزی" با ضریب 0.159 بالاترین تأثیر را بر مدل تحول دیجیتال دارد. این نشان دهنده نقش کلیدی این حوزه در توسعه تحول دیجیتال است. انحراف استاندارد برای تمامی روابط پایین و در بازه 0.003 تا 0.015 است که نشان دهنده دقت بالا در اندازه گیری ها و پایداری نتایج شده است. نتیجه گیری: مدل مفهومی پژوهش حاصل از بدنه دانش تحول دیجیتال در بانک مرکزی با تفسیر و ترکیب یافته ها طراحی شد. نتایج نشان می دهد که تمامی روابط بین حوزه ها و مدل تحول دیجیتال معنادار هستند. انحراف استاندارد برای تمامی روابط پایین و در بازه 0.003 تا 0.015 است که نشان دهنده دقت بالا در اندازه گیری ها و پایداری نتایج است. این موضوع به اطمینان از نتایج ارائه شده کمک می کند. آماره تی نیز در تمام روابط بالاتر از 5.0 است، که حاکی از معناداری قوی روابط است. در مجموع، حوزه های "تحول نظام فناوری های نوین" و "تحول نظام عملیات پولی و اعتباری" به عنوان کلیدی ترین عوامل در پیشبرد تحول دیجیتال بانک مرکزی شناسایی می شوند. اصالت/ارزش: با تغییرات سریع فناوری های جدید، نقش بانک مرکزی در جایگزینی روش های سنتی ارائه خدمات با روش های جدید بسیار مهم است.
افزایش شفافیت و عدالت مالیاتی از طریق ترکیب فناوری های بلاک چین و هوش مصنوعی در نظام مالیاتی هوشمند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های راهبردی بودجه و مالیه سال ۶ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳
11 - 32
حوزههای تخصصی:
نظام های مالیاتی سنتی با چالش هایی مانند فرار مالیاتی، عدم شفافیت و ناکارایی در فرآیندهای وصول مواجه بوده اند. این پژوهش با ارائه یک چارچوب نوآورانه به نام TAF (ترکیب فناوری های بلاک چین و هوش مصنوعی)، راهکاری برای تحول دیجیتال نظام مالیاتی ایران ارائه میدهد. در این مطالعه، با تحلیل تجربیات موفق جهانی (مانند استونی و سنگاپور) و مطالعات موردی داخلی (طرح صورتحساب الکترونیکی)، اثربخشی فناوری های نوین در افزایش شفافیت و عدالت مالیاتی بررسی شده است. چارچوب پیشنهادی در سه لایه فنی (ثبت غیرمتمرکز تراکنش ها با بلاک چین، تشخیص ناهنجاری ها با الگوریتم های هوش مصنوعی، و پلتفرم کاربردی برای مودیان) و یک لایه حاکمیتی طراحی گردید. یافته ها نشان میدهد که پیاده سازی این مدل می تواند تا ۳۵٪ فرار مالیاتی را طی سه سال کاهش دهد و زمان پردازش اظهارنامه ها را تا ۷۰٪ کاهش دهد. همچنین مطالعه موردی در استان تهران نشان داد که درآمد مالیاتی ۱۸٪ افزایش خواهد یافت. این نتایج نشان میدهد که ترکیب فناوری های نوین، نه تنها یک ضرورت فنی، بلکه گامی اساسی به سوی تحقق عدالت مالیاتی و ارتقاء حکمرانی دیجیتال در ایران است.
تحلیل اهمیت عملکرد مؤلفه های تحول دیجیتال در صنایع (مورد مطالعه صنایع منتخب استان زنجان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
بهبود مدیریت سال ۱۹ بهار ۱۴۰۴شماره ۱ (پیاپی ۶۷)
111 - 148
حوزههای تخصصی:
امروزه واژه تحول دیجیتال یکی از پرکاربردترین واژه ها در ادبیات و فضای کاری شرکت ها و سازمان هاست و سازمان ها نیز می توانند با به کارگیری ابزارهای مختلف از موجودیت خود دفاع کنند و هر چه بیشتر خود را بهبود و اصلاح دهند. در نتیجه در حال حاضر تحول دیجیتال به بخشی جدایی ناپذیر از دنیای شرکت ها و صنعت تبدیل شده و به سرعت در حال گسترش است. با شروع توسعه عصر تحول دیجیتال و انقلاب صنعتی چهارم، تغییراتی در گستره، اهمیت و اولویت های صنایع رخ داد. هدف از پژوهش حاضر احصاء مؤلفه های تحول دیجیتال در صنعت، و همچنین بررسی شکاف وضع مطلوب و موجود در صنایع منتخب استان زنجان شامل صنایع (برق و الکترونیک، نساجی و پوشاک، فلزات اساسی و ریخته گری، صنایع تبدیلی و تکمیلی، محصولات شیمیایی) می باشد. در این مقاله ابتدا با بهره گیری از روش مرور نظام مند مؤلفه های تحول دیجیتال احصاء و سپس با استفاده از روش تحلیل اهمیت-عملکرد، وضعیت صنایع مذکور در این مؤلفه ها مورد سنجش قرار گرفت. نتایج حاصله حاکی از اهمیت بالای مؤلفه «تحلیل داده های مشتری» و «زیرساخت های فناوری اطلاعات» است که در صنایع «برق و الکترونیک» و «صنعت نساجی و پوشاک» عملکرد خوبی داشته؛ ولی سایر صنایع با وضعیت مطلوب فاصله دارند.
ارائۀ الگوی پارادایمی تحول دیجیتال در مدیریت منابع انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت منابع انسانی پایدار سال ۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱۲
231 - 262
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر از نظر هدف بنیادی و توسعه ای، و بر اس اس ماهی ت داده ه ا به صورت کیفی می باشد. طرح پژوهش به روش ترکیبی (آمیخته) متوالی (کیفی-کمی) می باشد. جامعه آماری پژوهش را در بخش کیفی مدیران و معاونین سازمان ثبت احوال کشور، اعضای هیئت علمی که سابقه بالا در تدریس دروس مرتبط با عنوان پژوهش بود. جامعه ی آماری پژوهش را در بخش کمی نیز شامل پرسنل(مدیران، معاونین و کارشناسان) سازمان ثبت احوال کشور بود. همچنین برای تحلیل داده ها در بخش کیفی از نظریه پردازی داده بنیان استفاده شد و برای تحلیل بخش کمی از الگویابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته های مرحله کیفی از بین استراتژی های پژوهش کیفی از نظریه داده بنیاد استفاده شد و به تدوین مدلی جامع و ارائه الگوی تحول دیجیتال در مدیریت منابع انسانی سازمان ثبت احوال کشور، پرداخته شد. براساس نتایج به دست آمده ، در مجموع 183 مفهوم و 20 مقوله یا کد باز شناسایی و استخراج شدند. 20 مقوله شناسایی شده در 6 دسته اصلی داده بنیاد قرار گرفتند. بر اساس نتایج بدست آمده الگوی تحول دیجیتال در مدیریت منابع انسانی سازمان ثبت احوال کشور ارائه شد.و در این الگو مقوله های پژوهش شامل شرایط علی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها و پیامدها مشخص شد. بنا به نتایج به دست آمده ایجاد یک استراتژی آموزش دیجیتال به کارکنان و نحوه استفاده از سامانه های دیجیتال، ربات های چت و دیگر ابزارها و فناوری ها بسیار مهم است.
ارائه الگوی رهبری اثربخش در سازمانهای دیجیتالمحور مبتنی بر رویکرد پایدار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت منابع انسانی پایدار سال ۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱۲
295 - 334
حوزههای تخصصی:
تحول دیجیتال بر سطوح مختلف شامل جامعه، مشتریان، بازارهای کار و شرکت ها تاثیرگذار است و در آینده نیز این تاثیر ادامه دار خواهد بود. تحول در عصر دیجیتال سازمان ها را تحت نوسانات شدید، عدم قطعیت، پیچیدگی و ابهام در عمل قرار می دهد که نیاز است تا با رهبری اثربخش نسبت به تشخیص فرصت های پیرامونی و رفع تهدیدات، اقدام شود که یکی از فرصت های موجود برای مدیریت مؤثر عوامل داخلی و پیرامونی، توجه به رویکرد توسعه پایدار با تأکید بر ابعاد اجتماعی، اقتصاد و زیست محیطی است. در این راستا؛ هدف پژوهش حاضر طراحی الگو رهبری اثربخش در سازمان های دیجیتال محور مبتنی بر رویکرد توسعه پایدار است. این پژوهش با رویکرد آمیخته و با روش های نظریه داده بنیاد در بخش کیفی و روش مدلسازی ساختاری تفسیری در بخش کمّی انجام گرفت. جامعه ی آماری شامل کلیه متخصصان در زمینه رهبری اثربخش و تحول دیجیتال هستند که از طریق نمونه گیری هدفمند از نوع ملاک محور انتخاب شدند؛ داده ها از طریق مصاحبه ی نیمه ساختار یافته با هجده نفر از صاحبان کسب و کار و متخصصان جمع آوری شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش کدگذاری باز، محوری و گزینشی استفاده شد. برای تأمین روایی و پایایی از معیارهای لینکن و کوبا استفاده شد.
مرور نظام مند ادبیات راهبرد دوسوتوانی در توسعه اقتصاد دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش مرور نظام مند ادبیات راهبرد دوسوتوانی در توسعه اقتصاد دیجیتال می باشد. در این مقاله بدنبال شناسایی پیکره و بدنه دانشی این حوزه و پیشنهاد زمینه های پژوهشی در بهره گیری از راهبرد دوسوتوانی در توسعه اقتصاد دیجیتال می باشم. پرسش اصلی که مقاله به آن می پردازد این است که وضعیت فعلی بدنه دانشی در این حوزه و مطالعات مرتبط با آن چگونه است و برای توسعه بدنه دانشی در حوزه دوسوتوانی در توسعه اقتصاد دیجیتال چه پیشنهادهای پژوهشی می تواند مطرح شود؟ فلسفه این پژوهش از گونه تفسیری و در راستای توسعه راهبرد دوسوتوانی در بستر و زمینه صنایع و شرکت ها با مضمون توسعه اقتصاد دیجیتال است. رویکرد پژوهش، استقرایی، از نوع کیفی و روی مقالات پژوهشی پایگاه داده وب آف ساینس است و از استراتژی مرور نظام مند ادبیات و با بهره گیری از رویکرد بیبلیومتریک و بر اساس موارد گزارش گری ترجیحی برای بررسی های سیستماتیک و فراتحلیل(PRISMA 2020) روی114 مقاله، انجام شده و با استفاده از نرم افزار وُس ویوئر تحلیل شده است. با توجه به روند صعودی تعداد این مطالعات در سال های اخیر، این حوزه در حال بسط علمی می باشد. نتایج این پژوهش بیانگر پنج خوشه در نمودار تحلیل کلمات است که عبارتنداز: (1) دوسوتوانی سازمانی، قابلیت های پویا ، بازارگرایی، اقتصاد دیجیتال، کلان داده، ظرفیت جذب. (2)دوسوتوانی، انقلاب صنعتی چهارم، فناوری اطلاعات، نوآوری، چابکی سازمانی، همسویی راهبردی (3) مزیت رقابتی، تحول دیجیتال، دیدگاه مبتنی بر منابع، (4) کاوش، بهره برداری (5) پایداری .
شناسایی ابعاد حکمرانی هوشمند منابع انسانی در بخش دولتی ایران (نمونه پژوهی: شرکت ملی نفت ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات منابع انسانی دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
1 - 29
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در عصری که تحولات فناوری با شتاب هرچه بیشتر در حال تغییر همه جوانب فعالیت سازمان هاست، دیگر نمی توان منابع انسانی را به شیوه های سنتی اداره کرد. حکمرانی هوشمند منابع انسانی، به عنوان رویکردی نوین با تکیه بر فناوری های هوشمند، داده محوری و رویکرد تصمیم گیری شبکه ای، به دنبال ارتقای بهره وری منابع انسانی و افزایش توان انطباق و پایداری سازمان هاست. این پژوهش با هدف شناسایی ابعاد حکمرانی هوشمند منابع انسانی در بخش دولتی ایران اجرا شده است.
روش: این پژوهش یک پژوهش کیفی اکتشافی است که برای تحلیل داده ها از تکنیک تحلیل مضمون استفاده کرده است. جامعه پژوهش، خبرگان دانشگاهی متخصص در زمینه حکمرانی و منابع انسانی و نیز مدیران و رؤسای حوزه منابع انسانی شرکت ملی نفت ایران انتخاب شده است. روش نمونه گیری هدفمند بوده و در طول فرایند جمع آوری داده به صورت مداوم انجام شده است. ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساختارمند بود و پس از ۱۶ مصاحبه، اشباع نظری حاصل شد.
یافته ها: بر اساس یافته های پژوهش، هشت بُعد برای حکمرانی هوشمند منابع انسانی شناسایی شد. این ابعاد عبارت اند از: ابزارهای هوشمند، مدیریت منابع انسانی هوشمند، شفافیت فرایندهای منابع انسانی، فرهنگ سازمانی هوشمند، ارتباطات سازمانی هوشمند، سرمایه انسانی هوشمند، سیاست گذاری شبکه ای هوشمند و اخلاق.
نتیجه گیری: بخش دولتی برای بهبود بهره وری نیروی انسانی، افزایش شفافیت و گام برداشتن در راستای تغییرات محیطی ناگزیر از انطباق است. حکمرانی هوشمند منابع انسانی می تواند در این راستا مثمر ثمر واقع شود. از این رو، برای تحقق این نوع حکمرانی، ضروری است که سازمان ها، علاوه بر پذیرش نقش تعیین کننده ابزارهای هوشمند، مانند هوش مصنوعی، بلاکچین، یادگیری ماشین و…، در جهت به کارگیری این ابزار در فرایندهای منابع انسانی تلاش کنند. توسعه ابزارهای هوشمند همراه با تقویت هوشمندسازی فرهنگ سازمانی و سرمایه انسانی و سیاست گذاری مبتنی بر شبکه، به ایجاد یک نظام حکمرانی مناسب کمک می کند.
ارائه مدل وزن دار ارزیابی فرهنگ دیجیتال در سازمان ها (موردپژوهی: یک شرکت بیمه ایرانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات منابع انسانی دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
30 - 61
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: سازمان هایی که در دنیای دیجیتالِ امروزی فعالیت می کنند، برای ادامه حیات و رقابت با سازمان های دیگر، باید به سمت تحول دیجیتال حرکت کنند. فرهنگ دیجیتال یکی از عوامل موفقیت در این مسیر است. انجام اقدامات فرهنگی در سازمان، مستلزم ارزیابی فرهنگ دیجیتال است؛ بنابراین باید از مدلی استفاده شود که علاوه بر وضعیت هر یک از ابعاد فرهنگ دیجیتال، میزان اهمیت (وزن) تک تک ابعاد را در استراتژی های سازمان تعیین کند تا ابتکارات فرهنگ دیجیتال در سازمان متناسب با ابعاد مهم تر طراحی شود. بر اساس آنچه بیان شد، هدف این پژوهش ارائه مدلی وزن دار است که فرهنگ دیجیتال سازمان ها را از منظر وضعیت و اهمیت ارزیابی کند. روش: استراتژی این پژوهش آمیخته است. در فاز کیفی با روش فراترکیب، ابعاد و شاخص های فرهنگ دیجیتال شناسایی و از طریق مصاحبه با خبرگان اصلاح و تکمیل شد. در فاز کمّی، فرهنگ دیجیتال یکی از شرکت های بزرگ بیمه ایرانی با استفاده از پرسش نامه و با روش بهترین بدترین بیزین که از روش های تصمیم گیری چندشاخصه است، ارزیابی و ماتریس اهمیت عملکرد برای فرهنگ دیجیتال آن سازمان ترسیم شد. یافته ها: در این پژوهش یک مدل وزن دار شامل نُه بُعد و ۳۷ شاخص برای ارزیابی فرهنگ دیجیتال ارائه شد. این ابعاد عبارت اند از: ذهنیت دیجیتال، چابکی، داده محوری، مشتری محوری، نوآوری، همکاری درونی، همکاری بیرونی، استعدادمحوری و گشودگی در برابر تغییر. همچنین، فرهنگ دیجیتال شرکت بیمه مورد مطالعه بر اساس این مدل، ارزیابی و وضعیت و اهمیت هر یک از ابعاد برای این سازمان تعیین شد. در نهایت با ترسیم ماتریس اهمیت عملکرد ابعاد اولویت دار برای سازمان، مشتری محوری و نوآوری و همکاری بیرونی تشخیص داده شد. نتیجه گیری: فرهنگ دیجیتال یکی از ملزومات سازمان ها در مسیر دیجیتالی شدن است. برای داشتن فرهنگی سازمانی در تراز عصر دیجیتال، مدیران باید ابتدا به ارزیابی فرهنگ دیجیتال سازمان خود بپردازند. مدل ارائه شده در این پژوهش، ابعاد فرهنگ دیجیتال سازمان را از دو منظر وضعیت و اهمیت ارزیابی می کند و به مدیران تصویری از فرهنگ دیجیتال سازمانشان ارائه می دهد. این تصویر به مدیران کمک می کند تا هنگام تصمیم گیری درباره پروژه های مربوط به فرهنگ دیجیتال، روی آن دسته از ابعاد فرهنگ دیجیتال تمرکز کنند که اولویت بیشتری دارند و با استراتژی های سازمانشان متناسب است. همچنین این مدل، حاصل تجمیع مرور پژوهش های پیشین و نظرهای خبرگانِ حوزه فرهنگ دیجیتال است که می تواند در پژوهش های مربوط به فرهنگ سازمانی استفاده شود.
شناسایی و اولویت بندی استراتژی های منابع انسانی در چابک سازی سازمان در عصر دیجیتال (نمونه پژوهی: بانک ملت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات منابع انسانی دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
93 - 118
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در عصر دیجیتال، چابک سازی سازمان به معنای توانایی تطبیق سریع با تغییرات فناورانه، نیازهای بازار و تحولات محیطی است. منابع انسانی در این مسیر نقشی کلیدی ایفا می کند؛ زیرا با توسعه مهارت های دیجیتال، ارتقای فرهنگ یادگیری مستمر و تقویت کار تیمی، بستر تحول چابک را فراهم می سازد. مطالعه حاضر با هدف شناسایی و اولویت بندی استراتژی های منابع انسانی در چابک سازی سازمان در عصر دیجیتال انجام شد.
روش: مشارکت کنندگان پژوهش استادان دانشگاهی، مدیران و کارشناسان بانک ملت تهران بودند که در زمینه مدیریت منابع انسانی، تحول دیجیتال و چابکی سازمانی، دانش و تجربه و تخصص کافی داشتند. نمونه گیری با روش هدفمند صورت گرفت و پس از هر مصاحبه، کدگذاری و تحلیل انجام شد. در مجموع ۱۱ مصاحبه انجام شد. برای تحلیل داده ها، ابتدا با استفاده از روش تحلیل کیفی مضمون در نرم افزار مکس کیودا، مضامین پژوهش شناسایی شدند. در بخش دوم یا بخش کمی پژوهش، با استفاده از روش سوارای فازی و نرم افزار متلب، به اولویت بندی مضامین اقدام شد. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه نیمه ساختاریافته و پرسش نامه بود.
یافته ها: نتایج تحلیل کیفی به ۹ مضمون اصلی و ۴۷ مضمون پایه انجامید. مضامین اصلی عبارت اند از: فرهنگ سازمانی، مهارت ها و توانمندسازی دیجیتال، مدیریت عملکرد و انگیزش چابک، ساختار سازمانی و کاری انعطاف پذیر، استفاده از فناوری های نوین در HR، رهبری چابک و مشارکت منابع انسانی، بهبود بهره وری و نوآوری در منابع انسانی بانک، افزایش رضایت و تعهد منابع انسانی، کاهش هزینه ها و افزایش بازدهی بانکی. براساس نتایج بخش کمّی، مشخص شد که شاخص های توسعه مهارت های دیجیتال و فناوری محور، ایجاد فضای باز برای بیان خلاقیت و پیشنهادهای جدید، ایجاد پلتفرم های همکاری دیجیتال و کار تیمی مجازی، توانمندسازی و ایجاد حس مالکیت در منابع انسانی و سیستم های انگیزشی مبتنی بر عملکرد و رشد فردی، در اولویت اول تا پنجم قرار گرفتند.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان می دهد که چابک سازی سازمان در عصر دیجیتال، مستلزم بازنگری بنیادین در سیاست ها و راهبردهای منابع انسانی است. از جنبه نظری، مطالعه حاضر با تلفیق مفاهیم چابکی سازمانی و تحول دیجیتال، مدلی یکپارچه برای ارتقای قابلیت های منابع انسانی در محیط های پرتلاطم ارائه می دهد. از جنبه کاربردی، نتایج بر اهمیت سرمایه گذاری سازمان ها بر توسعه مهارت های دیجیتال، طراحی سازوکارهای خلاقانه برای مشارکت کارکنان، تقویت بسترهای همکاری دیجیتال، استقرار نظام های توانمندسازی و ایجاد فرهنگ مسئولیت پذیری و تعلق سازمانی تأکید دارد. همچنین، طراحی سیستم های انگیزشی هوشمند مبتنی بر عملکرد و رشد فردی به عنوان رکن اساسی در پشتیبانی از چابک سازی توصیه می شود. این یافته ها، راهبردی عملی برای مدیران منابع انسانی به منظور مواجهه با چالش های عصر دیجیتال و تبدیل منابع انسانی به پیشران تحول سازمانی فراهم می سازد.
شناسایی عوامل موثر بر تحول دیجیتال مبتنی بر هوش مصنوعی درکسب و کارهای الکترونیک (مطالعه موردی: دیجی کالا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت استراتژیک هوشمند سال ۴ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
329 - 354
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل مؤثر بر تحول دیجیتال در کسب وکارهای الکترونیکی مبتنی بر هوش مصنوعی، با بهره گیری از روش فراترکیب انجام شده است. در این راستا، ۵۰ مقاله منتخب که طی دو ماه اخیر توسط پژوهشگران انتخاب شده بودند، با دقت مورد بررسی قرار گرفتند و داده های مرتبط با هدف پژوهش استخراج گردید. تحلیل کیفی یافته ها و تلفیق نظرات خبرگان منجر به شناسایی ۷ بعد اصلی شامل: زیرساخت دیجیتال، فناوری های توانمندساز هوش مصنوعی، تجربه مشتری، مدیریت و تصمیم گیری مبتنی بر داده، رهبری دیجیتال، حریم خصوصی داده و زنجیره تأمین هوشمند شد. این ابعاد در قالب ۳۴ مقوله فرعی طبقه بندی گردیده اند. بر مبنای یافته های پژوهش، برای تحقق تحول دیجیتال مبتنی بر هوش مصنوعی، کسب وکارها باید زیرساخت های فناورانه خود را تقویت کرده و ظرفیت هایی چون پردازش ابری، امنیت سایبری و ارتباطات پیشرفته را توسعه دهند. همچنین، به کارگیری فناوری هایی نظیر یادگیری ماشین، پردازش زبان طبیعی و تحلیل پیش بین در فرآیندهای کلیدی، نقش تعیین کننده ای در موفقیت دیجیتال دارند. شخصی سازی تجربه مشتری، طراحی داشبوردهای تحلیلی و استفاده از هوش تجاری، تصمیم گیری داده محور را در سطوح مختلف سازمان تسهیل می کنند. توانمندسازی رهبران سازمانی، تدوین سیاست های دقیق در حوزه حریم خصوصی داده و بهره گیری از اینترنت اشیا و اتوماسیون هوشمند در زنجیره تأمین، از دیگر الزامات این تحول به شمار می روند. یافته های این پژوهش می توانند به عنوان چارچوبی راهبردی برای مدیران، تصمیم گیران و سیاست گذاران در زمینه طراحی و پیاده سازی برنامه های تحول دیجیتال مبتنی بر هوش مصنوعی مورد استفاده قرار گیرند.
توسعه چارچوب استراتژیک تحول دیجیتال مبتنی بر فناوری های صنعت 4 برای ارتقای پایداری و رقابت پذیری جهانی تولید دارویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت استراتژیک هوشمند سال ۴ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳
203 - 256
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف «توسعه چارچوب استراتژیک تحول دیجیتال مبتنی بر فناوری های صنعت 4 برای ارتقای پایداری و رقابت پذیری جهانی تولید دارویی» انجام شده است. صنعت داروسازی در مواجهه با رقابت شدید بین المللی، الزامات زیست محیطی فزاینده و ضرورت نوآوری مستمر، نیازمند راهبردی منسجم برای بهره گیری از قابلیت های تحول دیجیتال است. به کارگیری فناوری هایی چون اینترنت اشیاء صنعتی، هوش مصنوعی و تحلیلات داده های کلان می تواند فرآیندهای تولید را هوشمند کرده، کارایی منابع را ارتقا دهد و آثار زیست محیطی را کاهش دهد؛ با این حال، تلفیق مؤثر این فناوری ها با اصول پایداری مستلزم شناخت عمیق از عوامل مؤثر و روابط میان آن هاست.این تحقیق به صورت کیفی و با رویکرد نظریه داده بنیاد انجام پذیرفت. داده های لازم از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته با ۲۵ صاحب نظرِ کلیدی شامل مدیران زنجیره تأمین و تولید در شرکت های دارویی، کارشناسان تحول دیجیتال و اساتید دانشگاه گردآوری شد. تحلیل داده ها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی صورت گرفت و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. اعتبار نتایج از طریق بازبینی اعضا و مثلث سازی منابع داده تضمین شد.مدل نهایی، شش بُعد اصلی را برای استقرار موفق تحول دیجیتالِ پایدار در صنعت داروسازی شناسایی می کند: (۱) چشم انداز و رهبری پایدار، (۲) زیرساخت هوشمند و یکپارچه فناوری، (۳) نوآوری چابک محصول و فرایند، (۴) مدیریت چرخه عمر منابع و محیط زیست، (۵) حاکمیت داده و شفافیت زنجیره تأمین، و (۶) یادگیری و شایستگی دیجیتال. روابط علّی و زمینه ای میان این ابعاد نشان می دهد که رهبری متعهد به پایداری و سرمایه گذاری هدفمند در زیرساخت های هوشمند، پیش ران تحقق دیگر مؤلفه هاست و نهایتاً به مزیت رقابتی جهانی منجر می شود.یافته ها دلالت می کنند که رویکرد تحول دیجیتالِ پایدار، فراتر از پیاده سازی فناوری است و نیازمند تغییر پارادایم مدیریتی در کل اکوسیستم دارویی است. چارچوب ارائه شده می تواند به عنوان نقشه راهی عملی برای مدیران و سیاست گذاران به منظور طراحی برنامه های سرمایه گذاری، توسعه قابلیت ها و تنظیم مقررات حمایتی در جهت دستیابی به تولید دارویی پایدار و رقابت پذیر در مقیاس جهانی به کار رود.
طراحی مدل بازاریابی متاورس در بانک مسکن با رویکرد داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مدیریت استراتژیک هوشمند سال ۴ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳
633 - 716
حوزههای تخصصی:
هدف نهایی پژوهش حاضر، طراحی مدل بازاریابی متاورس در بانک مسکن با رویکرد داده بنیاد و تمرکز بر تحول دیجیتال در بستر صنعت بانکداری ایران است؛ مدلی که بتواند به بهبود رقابت پذیری، ارتقای تجربه مشتری و خلق ارزش های نوین مبتنی بر فناوری های پیشرفته کمک نماید. این تحقیق با بهره گیری از رویکرد نظام مند نظریه داده بنیاد اشتراوس و کوربین (1998)، فرایند کدگذاری سه مرحله ای (باز، محوری و انتخابی) را طی نموده است؛ به نحوی که محقق بر اساس مصاحبه های عمیق با خبرگان، موفق به شناسایی 5 مقوله اصلی، 26 مقوله فرعی و 65 کد مفهومی به عنوان ابعاد و مولفه های اثرگذار در شکل گیری مدل بازاریابی متاورسی بانک مسکن گردید. در فاز اول (کیفی) پژوهش، جامعه آماری متشکل از مدیران ارشد، کارشناسان متخصص و تحلیل گران حوزه های بانکداری دیجیتال، بازاریابی فناوری محور و متاورس بانکی، همچنین اساتید دانشگاهی و پژوهشگران فعال در زمینه بانکداری آینده نگر و فناوری های مالی نوین بود که با روش نمونه گیری هدفمند و تکنیک گلوله برفی، تعداد ۱۴ نفر از میان خبرگان کلیدی تا مرحله اشباع نظری انتخاب شدند. در این مرحله، داده ها از طریق مصاحبه های نیمه ساختاریافته و بر پایه پروتکل علمی گردآوری و با نرم افزار MAXQDA تحلیل شد. در فاز دوم (کمی) با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی و بر اساس جدول مورگان، تعداد 434 پرسشنامه توزیع و جمع آوری شد. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه استانداردشده بر مبنای ابعاد استخراج شده از مرحله کیفی بود. داده های کمی با استفاده از نرم افزارهای SPSS26 و SmartPLS4 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و برازش مدل مفهومی و آزمون فرضیات انجام شد. یافته های پژوهش نشان داد که متغیرهای علی همچون فشارهای رقابتی بانکداری، الزامات قانونی و نظارتی، تغییرات ترجیحات مشتریان و فشارهای زیست محیطی، به همراه زیرساخت های فناوری، فرهنگ و سرمایه انسانی، ظرفیت تحقیق و توسعه و شبکه سازی دیجیتال، شالوده و بستر لازم را برای تحول بازاریابی داده بنیاد در بانک مسکن فراهم می کنند. نقش محوری بازاریابی داده بنیاد، توسعه محصولات نوآورانه و مدیریت تجربه مشتری، ارتباطی پویا بین شرایط علی، راهبردهای دیجیتال و پیامدهای عملکردی از جمله افزایش بهره وری، توسعه بازار و ارتقای کیفیت خدمات ایجاد نموده است. بر این اساس، مدل نهایی پژوهش پیوندی منسجم و داده محور میان سیاست گذاری کلان، مدیریت ریسک، چابک سازی سازمانی و توسعه بازاریابی متاورسی برقرار ساخته است. این مدل به عنوان نقشه راهی برای مدیران و سیاست گذاران بانکی، می تواند زمینه ساز استقرار بانکداری نسل جدید و ایجاد مزیت رقابتی پایدار در صنعت مالی کشور باشد.
بررسی چالش ها و فرصت های ادغام فناوری در سازمان های ورزشی ایران
حوزههای تخصصی:
ادغام فناوری های نوین در سازمان های ورزشی ایران، علی رغم ظرفیت های تحول آفرین مدیریتی و اقتصادی، با چالش ها و فرصت های متنوعی روبه روست که درک جامع آن ها مستلزم تحلیل منسجم و مبتنی بر شواهد است. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با بهره گیری از مطالعه کتابخانه ای و تحلیل اسناد، به بررسی نظام مند یافته های علمی و اسناد راهبردی منتشرشده در بازه ۲۰۱۳ تا 2024 می پردازد. منابع بر اساس معیارهایی چون اعتبار علمی، ارتباط مستقیم با موضوع و جدید بودن، از پایگاه های داخلی و خارجی انتخاب و با استفاده از کلیدواژه های تخصصی مرتبط، غربالگری شد. در مجموع، ۷۸ منبع شامل آثار داخلی و خارجی تحلیل شدند. بر اساس چارچوب مفهومی پژوهش، یافته ها در دو محور فرصت ها و چالش ها دسته بندی شد. از جمله فرصت های کلیدی، ارتقای شفافیت مالی و مدیریتی، توسعه منابع درآمدی از طریق فناوری، بهبود سلامت ورزشکاران با تحلیل داده ها، و رشد تعاملات دیجیتال با مخاطبان شناسایی شد. مقابله با چالش هایی چون ضعف زیرساخت ها، کمبود نیروی انسانی متخصص، مقاومت فرهنگی و محدودیت ناشی از تحریم ها نیز، محور اصلی یافته های انتقادی بود. تحلیل ها نشان می دهد که میزان موفقیت ادغام فناوری، وابسته به هم افزایی بین رشد زیرساخت، آموزش نیروی انسانی و حمایت سیاست گذاران از استارتاپ های بومی است؛ و بدون توازن در این عوامل، خطر تعمیق شکاف فناوری میان بخش های مختلف ورزش کشور افزایش خواهد یافت. در نهایت، پژوهش تاکید می کند حمایت هدفمند از تولید فناوری بومی، ارتقای سواد دیجیتال اعضای سازمان های ورزشی، و تدوین سیاست های جامع، زمینه تحقق توسعه پایدار و تحول دیجیتال در ساختار ورزش ایران را فراهم می کند.
طراحی پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت های پیش رو در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم و فنون مدیریت اطلاعات دوره ۹ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
149 - 184
حوزههای تخصصی:
هدف: پلتفرم دیجیتالی سازی با تغییر بافت استراتژیک، ساختار رقابتی و رفتار شرکت، عاملی جهت بهره برداری از فرصت ها و مبنای موفقیت و رقابت پذیری شرکت ها می باشد. ازآنجایی که دگرگونی اقتصاد جهانی نیز فرصت های زیادی را در اختیار شرکت ها قرار داده و اکثر آن ها نیازمند توسعه و تغییر فرایندهای خود جهت انطباق سریع و مؤثر با تحولات هستند، پژوهش حاضر با هدف ارائه پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت ها انجام شده و آنچه برای درک و اجرای دیجیتالی سازی لازم است را به صورت یکپارچه در کنار هم مورد مطالعه قرار داده است، تا بتوان با شناخت آن ها، اجرا و پیاده سازی این فرایند را تسهیل نمود.
روش: پژوهش کیفی حاضر با استفاده از روش فراترکیب تدوین شده است. در این راستا، کلیدواژه های تخصصی پژوهش شامل تحول دیجیتال، پلتفرم دیجیتال، دیجیتالی سازی و کسب وکار دیجیتال در پایگاه های خارجی Emerald، ProQuest، Tylor & Francis، Science Direct و Wiley و پایگاه های داخلی مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پایگاه مجلات تخصصی نور و بانک اطلاعات نشریات کشور در بازه زمانی 2000 تا 2022 میلادی و 1380 تا 1400 جستجو شدند. نتیجه جستجو شامل 673 مطالعه بود. مطالعات طی چندین مرحله ارزیابی گردید و مقالات غیرمرتبط از نظر عنوان، چکیده، محتوا و کیفیت روش پژوهش، از تحلیل کنار گذاشته شدند. جهت بررسی اعتبار مطالعات مورد استفاده و کیفیت روش پژوهش نیز از ابزار حیاتی «CASP» استفاده گردید و در نهایت 52 مطالعه به تحلیل نهایی راه یافت. برای فراترکیب ساندولسکی و باروسو، روش 7 مرحله ای را معرفی می کنند که در این پژوهش از این روش استفاده شده است.
یافته ها: باتوجه به پژوهش های انجام شده در حوزه موضوع پژوهش و استخراج 97 کد، یافته ها نشان می دهد که 16 مفهوم در قالب 4 مقوله، پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت ها را تشکیل داده که در چهار دسته رقابت پذیری مبتنی بر دیجیتالی سازی، ظرفیت سازی دیجیتالی، تسهیل گران دیجیتالی سازی و قابلیت های دیجیتالی سازی قرار گرفتند.
نتیجه گیری: با افزایش روز افزون دیجیتالی سازی در فعالیت های اقتصادی و توسعه ابزارها در ارائه خدمات بازاریابی و افزایش سهم بازار، عنصر رقابت، چالشی جدی در شرکت های فناوری محور شده است. جهت دستیابی به رهبری بازار و پیشرو شدن در بازار نیاز است که استراتژی های شرکت با تغییرات تکنولوژیکی هم راستا شود. پلتفرم دیجیتالی سازی بستری جهت همسو نمودن استراتژی ها با تغییرات است که سرعت تغییرات دیجیتال شرکت ها را افزایش خواهد داد. در پژوهش حاضر مفاهیم مدیریت هزینه ، افزایش کارایی نوآورانه، فشار شرکت های رقیب، افزایش سهم بازار، رهبری مبتنی بر تحول دیجیتال، زیرساخت های سازمانی، کانال ها و شبکه های ارتباطی، بلوغ دیجیتال، پیوستن به رقابت جهانی و افزایش تعاملات بین المللی، اثربخشی سرمایه گذاری، استانداردسازی و اصلاح فرایندهای کسب وکار، بهره وری منابع انسانی، جستجوی روندهای دیجیتال، ایجاد ذهنیت دیجیتال، تصمیم گیری اثربخش و نوسازی استراتژیک دیجیتال، این پلتفرم را تشکیل داده است.