علوم و فنون مدیریت اطلاعات
علوم و فنون مدیریت اطلاعات دوره 9 زمستان 1402 شماره 4 (پیاپی 33) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اهمیت همکاری علمی در میزان استناد به پروانه های ثبت اختراع کشورهای حوزه خلیج فارس، موجود در پایگاه اداره ثبت اختراع و نشان تجاری ایالات متحده آمریکا USPTO (United States Patent and Trademark Office) انجام شده است.
روش: این پژوهش با روش توصیفی و با رویکرد علم سنجی انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل 8182 پروانه ثبت اختراع ثبت شده در پایگاه اداره ثبت اختراع و نشان تجاری ایالات متحده آمریکا است که در مرحله دوم پژوهش، برای به دست آوردن تعداد استناد مدارک علمی به هر پروانه ثبت اختراع، عنوان تک تک پروانه های ثبت اختراع در مجموعه هسته پایگاه Web of Science Core Collectionموسوم به وب آف ساینس و با مراجعه به قسمت Cited Reference Search جستجو شد و با تایپ بخشی از عنوان پروانه ها در علامت نقل قول " " جستجو انجام شده و میزان استنادات مدارک علمی به پروانه های ثبت اختراع گردآوری شد. برای تجزیه و تحلیل میزان همکاری های صورت گرفته در پروانه های ثبت اختراع، از نرم افزار اکسل استفاده شده است.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که فقط 841 پروانه ثبت اختراع از 8182 پروانه ثبت شده در کشورهای خلیج فارس موفق به کسب استناد در مدارک علمی نمایه شده در پایگاه وب آف ساینس شده اند و مجموعاً 2496 استناد دریافت کرده اند. یافته های پژوهش در خصوص تعداد پروانه های ثبت اختراع کشورهای حوزه خلیج فارس براساس رده بندی موضوعی سی.پی.سی (CPC) نشان داد که بیشترین میزان ثبت پروانه های ثبت اختراع مربوط به رده فیزیک (G) با تعداد 1717 پروانه است؛ و کمترین میزان ثبت پروانه ها مربوط به رده منسوجات و کاغذ (D) با تعداد 24 پروانه است. در مجموع، بیشترین تعداد پروانه ها مربوط به کشور عربستان با تعداد 5469 پروانه و کمترین میزان پروانه های ثبت اختراع مربوط به کشور عراق با تعداد 22 پروانه است. بیشترین تعداد ثبت پروانه های دارای یک مخترع در کشور عربستان در رده موضوعی فیزیک (G) و با تعداد 288 پروانه است و کمترین میزان پروانه ها براساس رده های موضوعی مربوط به کشور عراق با تعداد 11 پروانه ثبت اختراع است. همچنین بیشترین میزان تولید پروانه های دارای بیش از یک مخترع در کشور عربستان با رده موضوعی شیمی و مهندسی مواد (C) با تعداد 4114، و کمترین میزان تولید پروانه ثبت اختراع مربوط به کشور عراق با تعداد 11 پروانه است.
نتیجه گیری: تعداد کمی از پروانه های ثبت اختراع ثبت شده از سوی کشورهای حوزه خلیج فارس در پایگاه اداره ثبت اختراع و نشان تجاری ایالات متحده آمریکا، در مدارک علمی نمایه شده در پایگاه استنادی وب آف ساینس استناد دریافت کرده اند. بیشترین میزان همکاری در داخل کشورهای حوزه خلیج فارس مربوط به کشور عربستان با تعداد 12583 مخترع و کمترین میزان همکاری نیز مربوط به کشور عراق با تعداد 30 مخترع بوده است. همچنین، بیشترین میزان همکاری با کشورهای خارج از حوزه خلیج فارس مربوط به کشورهای آمریکا با تعداد 2198 مخترع و انگلستان با تعداد 384 مخترع، آلمان با تعداد 333 مخترع، کانادا با تعداد 219 مخترع، هندوستان با تعداد 203 مخترع، و فرانسه با تعداد 171 مخترع بوده است. طبق داده های به دست آمده در خصوص میزان استناد دریافتی در پروانه های ثبت اختراع تک مخترع و چند مخترع، با استفاده از آزمون آماری کروسکال والیس، سطح معناداری داده ها کمتر از 0.05 را نشان داد. از این رو، اختلاف رتبه ها معنادار بوده، و نتیجه آزمون نشان داد که پروانه های ثبت اختراع چندمخترع، تعداد استناد بیشتری نسبت به پروانه های ثبت اختراع تک مخترع، در رده های موضوعی به دست آورده اند.
طراحی و اعتباریابی ابزار سنجش سواد داده ای برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر به منظور تدوین ابزاری استاندارد برای سنجش سواد داده ای دانشجویان تحصیلات تکمیلی به روش توصیفی- پیمایشی انجام شده است.
روش: برای تهیه پرسشنامه اولیه سنجش نظرات دانشجویان در راستای تهیه ابزار نهایی سنجش سواد داده ای، منابع مرتبط در خصوص صلاحیت ها و شایستگی های دانشجویان از نظر سواد داده ای بررسی شده و از میان آن ها برخی از مهم ترین شاخص ها استخراج شد. در گام بعدی، برای سنجش روایی صوری و محتوایی، سؤالات طراحی شده در اختیار اساتید گروه های علم اطلاعات و دانش شناسی و برخی از دیگر متخصصان قرار گرفت. پس از کسب حداقل های شاخص های روایی محتوایی، پرسشنامه اولیه به منظور بررسی پایایی، در بین 27 نفر از دانشجویان دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی توزیع گردید. ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شده برای این پرسشنامه اولیه، 91/0 بدست آمد. پس از کسب حداقل های شاخص های روایی محتوایی سؤالات، و بررسی آن از نظر شاخص پایایی، برای ابزارسازی نهایی بر مبنای نظرات دانشجویان تحصیلات تکمیلی، این پرسشنامه در اختیار 363 دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه تبریز که به شیوه نمونه گیری طبقه ای تصادفی انتخاب شده بودند، قرار گرفت. برای تحلیل داده ها و شناسایی ابعاد مهم و اساسی ابزار سواد داده ای، از آزمون تحلیل عاملی اکتشافی استفاده شد.
یافته ها: نتیجه تحلیل عاملی داده های پژوهش به منظور طراحی و اعتبارسنجی ابزار سنجش سواد داده ای برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی، کاهش 20 شاخص یا متغیر به 4 عامل یا معرف شامل: درک داده؛ جمع آوری، سازمان دهی و ارزیابی داده ها؛ تجزیه وتحلیل و تفسیر داده ها؛ و اشتراک گذاری داده ها با ملاحظه مسائل حقوقی و استنادی است. این ساختار مجموعاً 58 درصد از واریانس سواد داده ای را پوشش می دهد و نشانگر رضایت بخش بودن تحلیل عاملی و متغیرهای مورد مطالعه می باشد.
نتیجه گیری: با توجه به اینکه بررسی ابزار پیشنهادی، نشانگر اثربخشی آن در سنجش سواد داده ای دانشجویان تحصیلات تکمیلی است، استفاده از آن برای سنجش سطح سواد داده ای دانشجویان تحصیلات تکمیلی در دانشگاه های مختلف کشور پیشنهاد می شود.
بنیانی برای جستجوی حقیقت راهبرد ورای تعاریف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: ازآنجا که ارائه تعریفی جامع و مانع از راهبرد، ناممکن است، و هریک از تعابیر گونه خاصی از دانستن را پیش می نهد که تنها به وجهی از منشور چندوجهی شناخت از این پدیده، با ماهیتی سوبژکتیو اشاره دارند، پژوهش حاضر درصدد است تا به بنیانی برای گذر از ظواهر و نیل به جوهره ها، که همانا حقیقت راهبرد به صورت بالذّات است، دست یابد.
روش: این پژوهش در چارچوب یک نگاه کل نگر بر روشی تحلیلی- سینتتیک (بنیان مدار) استوار است. اگرچه به کارگیری توأمان واقع گرایی استقرا ءگرایانه در تحلیل، و پیشینی انگاری ِقیاس گرایانه در سینتتیک، به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر در پژوهش های علوم اجتماعی تلقی می گردد، اما اغلب مورد کم توجهی قرار گرفته است. با کاربست روش تحلیل، ضمن به چالش کشیدن منطق درونی مهم ترین تعاریف منتخب از اندیشمندان بنام در این حوزه به شیوه ای علّی در بازه زمانی 1938-2021 و شناخت اجزاء و عناصر شکل دهنده به آن ها، به طرحِ نقدها و اشکالات وارده بر آن ها با نگاهی فراسو و بیرونی پرداخته شده است، تا مسیر برای برقراری پیوند میان اجزاء بر پایه اصول و بنیان ها، با روشی سینتتیک (بنیان مدار)، برای گذر از تناقضات ظاهری هموار گردد. این روش امکان گذر از حقیقت در معنای ظاهری و رسیدن به حقیقت در معنای بالذات آن را ممکن خواهد ساخت.
یافته ها: امکان ارائه مفهومی اصیل و کامل از پدیده ای نظیر راهبرد در چارچوب مفاهیم شکل دهنده به آن، ممکن نیست، چراکه دانش مبتنی بر تجربه (دانش پسینی) که در نتیجه مشاهده واقعیت های بیرونی است، نه تنها به دلیل تکیه اجزاء و عناصر آن بر عرف و تداعی، اقتضایی بوده و دربردارنده کمترین قطعیت است، بلکه هیچ گاه نمی توان با تجرید از تجربه، به جامعیتی دست یافت که دارای مشخصه های کامل بودن و اصالت است. از این رو در کنار ملاحظات سه گانه مطرح شده برای امکان پذیر ساختن رسیدن به حقیقت راهبرد به صورت بالذات، شامل توجه به محدوده تعاریف، توجه به بُعد فراحسی پدیده ها و توجه به اصول مسلّم ارائه شده توسط کانت برای پی جویی حقیقت از مسیر فهم علمی، تنها راه، تکیه زدن بر اصول و بنیانی است که دارای وجوب مطلق بوده و به دلیل داشتن ماهیتی پیشینی، عبور از تناقضات دنیای واقعی را ممکن می سازد.
نتیجه گیری: هر پدیده از منظر تجربی ضرورتاً بایستی متکی بر جامعیتی باشد که آن جامعیت بتواند چراغ راه و هدایت گر تمام امور تجربی، چه در گذشته و چه در آینده، قرار گیرد. بدین ترتیب، بدیهی است که بسنده کردن به ظواهر و دیدگاه های سوبژکتیو برخاسته از آن برای نیل به حقیقتِ هر پدیده، نه تنها کارساز نخواهد بود، بلکه سدِّ راه تأملات عمیق در آن حوزه مطالعاتی قرار خواهد گرفت. از این رو، چنانچه در مطالعات علوم انسانی به ویژه مطالعات حوزه راهبرد، توجه به ریشه ها و منشأ پیدایش و تکوین پدیده ها و حقیقتِ آن ها به صورت بالذات با مبنا قرار دادن اصول پیشینی به عنوان راهنما و هدایت گر، اساس قرار گیرد، نه تنها دستیابی به جامعیتی فراذهنی از پدیده (Idea) را ممکن خواهد ساخت، بلکه خلق اندیشه های بی بدیل و تجلّی ظرفیت های بالقوه وجود انسانی در اندیشه پردازی را ممکن کرده و یک گام به پیش نهادن در ساحت علم را محقق خواهد ساخت.
تأثیر مدیریت دانش از طریق یادگیری سازمانی بر نوآوری دیجیتال (مورد مطالعه بانک رفاه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: در سازمان های خدمات محور مانند بانک، یادگیری، مدیریت دانش و نوآوری دیجیتال، موجب بهبود استفاده موثر از زمان، منابع و ظرفیت های موجود سازمان می شود. نیاز به توسعه دانش جدید براساس فناوری اطلاعات، یکی از چالش هایی است که امروزه مدیران با آن روبرو هستند. در پارادایم جدید که فضایی رقابتی و دانش محور است، سازمان ها اگر بخواهند در صحنه رقابت باقی بمانند، باید به نوآوری به عنوان یک استراتژی ضروری نگاه کنند. از طریق نوآوری دیجیتال، فرصت های دسترسی به بازارهای جدید، مزیت های رقابت در سطح ملی، بین المللی، ایجاد خواهد شد. یکی از چالش هایی که امروزه سازمان ها با آن روبرو هستند، از تغییر در محیط نشأت گرفته، که نیاز به توسعه دانش جدید براساس فناوری اطلاعات دارد. لذا، این پژوهش با هدف تعیین تأثیر مدیریت دانش از طریق یادگیری سازمانی، بر نوآوری دیجیتال در بانک رفاه انجام شد. روش: این پژوهش از نوع کمّی بوده، جامعه پژوهش شامل 9063 نفر از مدیران و کارکنان بانک رفاه سراسر کشور بود. روش نمونه گیری به صورت تصادفی ساده انجام شد (حجم نمونه 368 نفر). از پرسشنامه مدیریت دانش لاوسن، فرم کوتاه پرسشنامه یادگیری سازمانی سنگه، پرسشنامه نوآوری دیجیتال کین و هو، و پرسشنامه دانش دیجیتال برای جمع آوری داده ها استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با نرم افزار Smart PLS2 صورت گرفت و با استفاده از تکنیک حداقل مجذورات جزئی، مدل مفهومی پژوهش آزمون گردید. برای اعتبارسنجی و برازش الگوی پژوهش، از روش حداقل مربعات جزئی استفاده شد. یافته ها: اثر میانجی یادگیری سازمانی در رابطه با ابعاد مدیریت دانش با نوآوری دیجیتال، تأیید شد. متغیرهای مدیریت دانش بر یادگیری سازمانی، و یادگیری سازمانی بر نوآوری دیجیتال تأثیر دارد. بنابراین، یادگیری سازمانی می تواند در رابطه بین متغیرهای مدیریت دانش و نوآوری دیجیتال، نقش میانجی ایفا کند. نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش اکتساب دانش، خلق دانش، تسهیم دانش، نگهداری دانش، دانش دیجیتال، از طریق یادگیری سازمانی بر نوآوری دیجیتال تاثیر دارد. یادگیری سازمانی، واسط مهمی میان مدیریت دانش و نوآوری دیجیتال می باشد. بانک ها می توانند با استفاده از سیستم مدیریت دانش و یادگیری سازمانی، باعث بهبود در نوآوری های دیجیتال شوند. لازم است مدیر با مفهوم مدیریت دانش آشنایی داشته و از برنامه مدیریت دانش در قالب تخصیص منابع و تجدیدنظر در اولویت های بانک رفاه پشتیبانی نماید. ابزارهای نوآوری دیجیتال مطابق با فرایندهای مورد انتظار مدیریت دانش و با استفاده از یادگیری سازمانی باید همسو گردد و برنامه ریزی دقیق در این مورد صورت گیرد. پیشنهاد می شود کارگروه دانش آفرینی برای به حداقل رساندن نقش تعصبات فردی، ایجاد گردد. به نقش پراهمیت منابع انسانی در پیشبرد مدیریت دانش، بیش از پیش توجه شده و تصمیماتی گرفته شود که منجربه تولید، ذخیره و انتشار دانش در سازمان شود.
بررسی عوامل موثر بر قصد رفتاری مشتریان در استفاده از واقعیت مجازی مبتنی بر نظریه های انتشار نوآوری، نظریه استفاده و رضامندی و مبانی ارزش درک شده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: امروزه به دلیل اهمیت استفاده از فناوری واقعیت مجازی، مشتریان محدودیت زمانی و مکانی در تجربه خرید خود ندارند. همچنین با دسترسی به دستگاه های واقعیت مجازی، تعداد فزاینده ای از خرده فروشان، از این تکنولوژی سه بعدی تعاملی، برای تجسّم محصولات خود استفاده می کنند. تجربیات شبیه سازی شده، موقعیت های واقعی و غیرواقعی را ایجاد کرده و منجربه پاسخ مثبت از سمت مشتریان شده و قصد خرید را تحت تاثیر قرار می دهند. در زمینه پذیرش واقعیت مجازی، مطالعات متعددی انجام گرفته است و تاثیر نظریه هایی نظیر انتشار نوآوری و استفاده و رضامندی بر روی قصد رفتاری مشتریان در استفاده از واقعیت مجازی، به ویژه در حوزه گردشگری، بررسی شده است، اما در اینگونه مطالعات، تاثیر عوامل منفی مهمی مانند هزینه درک شده، ریسک فیزیکی درک شده و پیچیدگی درک شده نادیده گرفته شده اند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر، بررسی عوامل موثر بر قصد رفتاری مشتریان در استفاده از واقعیت مجازی با در نظر گرفتن عوامل مثبت و منفی موثر مبتنی بر نظریه های انتشار نوآوری، نظریه استفاده و رضامندی و مبانی ارزش درک شده است.
روش: پژوهش حاضر از منظر هدف کاربردی بوده و با استفاده از روش توصیفی- پیمایشی اجرا شده است. جامعه آماری پژوهش شامل کاربران شبکه های مجازی مجهز به تکنولوژی واقعیت مجازی است که از این تکنولوژی حداقل یک بار استفاده نموده اند و تمرکز بر محصولاتی است که قبل از خرید به بررسی احتیاج دارند. ۲۵۰ نفر با روش نمونه گیری غیراحتمالی در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها نیز از ابزار پرسشنامه استفاده شد که روایی آن توسط خبرگان مورد تایید قرار گرفت. برای سنجش پایایی از آلفای کرونباخ استفاده شده است. به منظور تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS و نرم افزار Amos و روش های آماری کولموگروف اسمیرنوف، تی تک نمونه ای و تحلیل رگرسیون و معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحقیق، مدل مفهومی ارائه شده را تأیید نمود و نتایج معادلات ساختاری نیز نشان داد که نظریه های انتشار نوآوری، استفاده و رضامندی و ارزش درک شده بر قصد رفتاری مشتریان در استفاده از واقعیت مجازی رابطه مثبت و معناداری دارد. براساس نتایج به دست آمده از مدل مفهومی، بیشترین تاثیر مثبت را استفاده و رضامندی بر آسودگی ذهنی، با مقدار۰.۵۷ دارد. در بین روابط منفی به دست آمده، پیچیدگی درک شده، بیشترین تاثیر منفی را بر ارزش درک شده با مقدار ۰.۶۲- نشان داد. از میان متغیرهای موثر بر قصد رفتاری، ارزش ادراک شده، بیشترین تاثیر را بر قصد رفتاری داشته است.
نتیجه گیری: ارزش ادراک شده مشتری، بیشترین تاثیر را بر قصد استفاده مشتریان در استفاده از تکنولوژی واقعیت مجازی دارد. در این راستا، افراد هرچه بیشتر احساس کنند که تکنولوژی واقعیت مجازی می تواند نیاز آنان را برآورده کند، احتمال اینکه این تکنولوژی را انتخاب کنند، بیشتر است؛ و زمانی که ارزش ادراک شده این تکنولوژی، فراتر از انتظارات مشتریان باشد و مشتریان درک کنند که نسبت به هزینه، زمان و تلاشی که انجام می دهند، ارزش بیشتری از حالت واقعی دریافت می کنند، تمایل بیشتری به استفاده از این تکنولوژی خواهند داشت. مبتنی بر این نتیجه پیشنهاد می شود که پیچیدگی تکنولوژی واقعیت مجازی کاهش یابد و انواع هزینه های مشتریان، اعم از ملموس و ناملموس و نیز ریسک فیزیکی محصول در طراحی و استفاده از این تکنولوژی مد نظر قرار گیرد تا ارزش ادراک شده مشتریان نسبت به این تکنولوژی، افزایش یابد. در نهایت به منظور طراحی تجربه قابل اعتماد، پیشنهاد می شود تدابیری نظیر پشتیبانی آنلاین در پاسخگویی سریع به پرسش ها و مشکلات مشتریان به منظور افزایش اعتماد مشتریان و بهبود تجربه خرید آنها اتخاذ شود.
طراحی پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت های پیش رو در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پلتفرم دیجیتالی سازی با تغییر بافت استراتژیک، ساختار رقابتی و رفتار شرکت، عاملی جهت بهره برداری از فرصت ها و مبنای موفقیت و رقابت پذیری شرکت ها می باشد. ازآنجایی که دگرگونی اقتصاد جهانی نیز فرصت های زیادی را در اختیار شرکت ها قرار داده و اکثر آن ها نیازمند توسعه و تغییر فرایندهای خود جهت انطباق سریع و مؤثر با تحولات هستند، پژوهش حاضر با هدف ارائه پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت ها انجام شده و آنچه برای درک و اجرای دیجیتالی سازی لازم است را به صورت یکپارچه در کنار هم مورد مطالعه قرار داده است، تا بتوان با شناخت آن ها، اجرا و پیاده سازی این فرایند را تسهیل نمود.
روش: پژوهش کیفی حاضر با استفاده از روش فراترکیب تدوین شده است. در این راستا، کلیدواژه های تخصصی پژوهش شامل تحول دیجیتال، پلتفرم دیجیتال، دیجیتالی سازی و کسب وکار دیجیتال در پایگاه های خارجی Emerald، ProQuest، Tylor & Francis، Science Direct و Wiley و پایگاه های داخلی مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پایگاه مجلات تخصصی نور و بانک اطلاعات نشریات کشور در بازه زمانی 2000 تا 2022 میلادی و 1380 تا 1400 جستجو شدند. نتیجه جستجو شامل 673 مطالعه بود. مطالعات طی چندین مرحله ارزیابی گردید و مقالات غیرمرتبط از نظر عنوان، چکیده، محتوا و کیفیت روش پژوهش، از تحلیل کنار گذاشته شدند. جهت بررسی اعتبار مطالعات مورد استفاده و کیفیت روش پژوهش نیز از ابزار حیاتی «CASP» استفاده گردید و در نهایت 52 مطالعه به تحلیل نهایی راه یافت. برای فراترکیب ساندولسکی و باروسو، روش 7 مرحله ای را معرفی می کنند که در این پژوهش از این روش استفاده شده است.
یافته ها: باتوجه به پژوهش های انجام شده در حوزه موضوع پژوهش و استخراج 97 کد، یافته ها نشان می دهد که 16 مفهوم در قالب 4 مقوله، پلتفرم دیجیتالی سازی شرکت ها را تشکیل داده که در چهار دسته رقابت پذیری مبتنی بر دیجیتالی سازی، ظرفیت سازی دیجیتالی، تسهیل گران دیجیتالی سازی و قابلیت های دیجیتالی سازی قرار گرفتند.
نتیجه گیری: با افزایش روز افزون دیجیتالی سازی در فعالیت های اقتصادی و توسعه ابزارها در ارائه خدمات بازاریابی و افزایش سهم بازار، عنصر رقابت، چالشی جدی در شرکت های فناوری محور شده است. جهت دستیابی به رهبری بازار و پیشرو شدن در بازار نیاز است که استراتژی های شرکت با تغییرات تکنولوژیکی هم راستا شود. پلتفرم دیجیتالی سازی بستری جهت همسو نمودن استراتژی ها با تغییرات است که سرعت تغییرات دیجیتال شرکت ها را افزایش خواهد داد. در پژوهش حاضر مفاهیم مدیریت هزینه ، افزایش کارایی نوآورانه، فشار شرکت های رقیب، افزایش سهم بازار، رهبری مبتنی بر تحول دیجیتال، زیرساخت های سازمانی، کانال ها و شبکه های ارتباطی، بلوغ دیجیتال، پیوستن به رقابت جهانی و افزایش تعاملات بین المللی، اثربخشی سرمایه گذاری، استانداردسازی و اصلاح فرایندهای کسب وکار، بهره وری منابع انسانی، جستجوی روندهای دیجیتال، ایجاد ذهنیت دیجیتال، تصمیم گیری اثربخش و نوسازی استراتژیک دیجیتال، این پلتفرم را تشکیل داده است.
بررسی راهکارهای جستجو و بازیابی معنایی متون فارسی و عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: در دهه های اخیر، موتورهای جستجوی وب به یکی از ابزارهای برجسته و ضروری برای به دست آوردن اطلاعات در جهان متصل شده امروزی تبدیل شده اند. با افزایش حجم اطلاعات موجود در وب، نیاز به یافتن و دسترسی به اطلاعات مرتبط و معنادارتر افزایش یافته است. اما موتورهای جستجوی سنّتی، معمولاً براساس تطابق کلمات کلیدی و تعداد ورودی های مشابه در متن ها، نتایج را بازیابی می کنند. این روش، در بسیاری از موارد به نتایج ناخوشایند و غیرمرتبط منجر می شود. در زبان فارسی و عربی نیز این مشکلات به دلیل وجود دستور زبان پیچیده آن که در بین کلمات وجود دارد و برای ماشین قابل درک نیست، بیشتر وجود دارد. در این راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی و ارائه راهکارهای جستجو و بازیابی معنایی متون فارسی و عربی است.
روش: تحقیق حاضر از نوع تحلیل محتوا بوده و برای گردآوری داده ها از روش کتابخانه ای استفاده شده است. به منظور جمع آوری اطلاعات و دستیابی به منابع مورد نیاز، از منابع مختلفی ازجمله مقالات علمی، کتب، پایان نامه ها و گزارش ها استفاده گردید. برای جمع آوری مقالات فارسی، منابعی با تاریخ انتشار از سال 1398، و برای جمع آوری مقالات انگلیسی، منابعی با تاریخ انتشار از سال 2020 به بعد مورد استفاده قرار گرفتند. برای تحلیل داده های جمع آوری شده، از روش تحلیل محتوا استفاده شد. با استفاده از روش های تحلیل و تفسیر داده ها، نتایج حاصل از مطالعات پیشین و یافته های جدید تحقیق مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفت. این ارزیابی شامل شناسایی مشکلات و محدودیت های موجود در موتورهای جستجوی معنایی و ارائه پیشنهادها برای بهبود عملکرد آن ها است.
یافته ها: در پژوهش های جستجوی معنایی و بازیابی اطلاعات در متون فارسی و عربی، روش های مبتنی بر تحلیل و پردازش معنایی متون با استفاده از مدل های زبانی پیش آموزش دیده، الگوریتم های خوشه بندی مانند K-Means و منابع دانش مانند گراف های دانش به کار گرفته می شوند. همچنین تفاوت ها در مجموعه داده، نحوه استفاده از این مدل ها و الگوریتم ها و روش جستجو و بازیابی معنایی بین کلمات، عملکرد و دقت سیستم را تحت تأثیر قرار می دهد.
نتایج حاصل از پژوهش های متعدد، حاکی از آن است که برای جستجو و بازیابی معنای متون، گستره ای از روش ها و الگوریتم ها وجود دارد که می توانند نتایج متفاوتی را ارائه دهند. این نتایج نشان می دهند که هر یک از روش های مورد استفاده، قابلیت بازیابی معنایی متون را دارا هستند و قابلیت های مختلفی در ارائه دقت جستجو دارند. همچنین برخی از روش ها عملکرد بهتری نسبت به سایر روش ها از خود نشان می دهند. این روش ها با استفاده از تکنیک ها و الگوریتم های متفاوتی مانند تحلیل موضوع، شبکه های عصبی، بازنمایی های برداری و غیره، قدرت خوبی در جستجوی معنایی دارند. از طرفی، انتخاب روش مناسب باید با توجه به ماهیت مسئله و ویژگی های داده ها انجام شود. هر مسئله و داده ممکن است نیازهای خاص خود را داشته باشد و برای بهترین عملکرد، انتخاب روش مناسب و تنظیم پارامترهای آن ضروری است.
نتیجه گیری: هر کدام از روش های ارائه شده برای مشکلات و ویژگی های زبانی دو زبان فارسی و عربی، راهکارهای منحصربه فردی ارائه می دهند. همچنین روش های مختلف از مدل های زبانی پیش آموزش دیده مانند BERT، الگوریتم های خوشه بندی مانند K-Means و سیستم های بازیابی مبتنی بر منابع دانش مانند گراف های دانش استفاده می کنند. همچنین راهکارهای ارائه شده، مجموعه داده ها و منابع خاصی را برای آموزش و ارزیابی مورد استفاده قرار می دهند. تفاوت ها در مجموعه داده و نحوه استفاده و تنظیم این مدل ها و الگوریتم ها بسیار حائز اهمیت است. برخی از روش ها نیز براساس معنا و روابط معنایی بین کلمات، جستجوی اطلاعات را انجام می دهند، در حالی که برخی دیگر، از روش های مبتنی بر کلمات کلیدی و ریشه ها استفاده می کنند. این تفاوت در روش جستجو و بازیابی می تواند بر عملکرد و دقت سیستم تأثیر داشته باشد. هر روش، عملکرد و دقت متفاوتی در بازیابی اطلاعات دارد که این تفاوت ها به دلیل نحوه استفاده از مدل ها، الگوریتم ها و منابع داده مختلف است.
واکاوی چالش ها و فرصت های هوش مصنوعی بر توسعه کارآفرینی و رشد کسب و کارهای نوپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: در چند سال گذشته، جهان شاهد ظهور تعداد زیادی از محصولات و خدمات هوشمند، در دسترس بودن تجاری آنها و تأثیرات اجتماعی- اقتصادی آنها است. استفاده از هوش مصنوعی می تواند سطح عملکرد کسب وکارهای نوپا را افزایش دهد. با توجه به نقش و تاثیر هوش مصنوعی در سرعت بخشیدن به کارآفرینی و توسعه کسب وکارهای نوپا، هدف پژوهش حاضر واکاوی چالش ها و فرصت های هوش مصنوعی بر توسعه کارآفرینی و رشد کسب وکارهای نوپا است.
روش: این پژوهش از نظر رویکرد کیفی و از نظر هدف کاربردی- توصیفی بوده، و از طریق مصاحبه های عمیق نیمه ساختارمند، به تدوین و اعتباریابی چارچوبی مفهومی با روش تحلیل مضمون پرداخته است. جامعه آماری شامل خبرگان و صاحب نظران و کارآفرینان در حوزه کسب وکارهای نوپا هستند که از بین آنها ۱۲نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. تعداد نمونه ها از قاعده اشباع پیروی می کند. به منظور حصول اطمینان از روایی تحقیق، تلاش شد نمونه آماری از افرادی باشند که از دانش و تخصص لازم در زمینه تحقیق برخوردار بوده و همچنین مداخله محققین در تحقیق را به حداقل برسانند. برای محاسبه پایایی از شیوه توافق درون موضوعی یا دو کدگذار استفاده شده، که برابر با 79 درصد است. با توجه به اینکه سطح پایایی بیش از 60 درصد است، پایایی کدگذاری تأیید شد و می توان ادعا کرد که سطح پایایی تحلیل مصاحبه مناسب است. پژوهش حاضر چند ایده در مورد چگونگی انطباق فرصت ها و عملکردها با فناوری های نوظهور هوش مصنوعی ارائه می دهد که عبارتند از: حفاظت از داده های کارکنان، ایجاد داده های واقعی همراه با کیفیت و حجم داده ها، نهادینه کردن مرحله آموزشی مناسب برای یادگیری، شناسایی و اصلاح الگوها، جلوگیری از ورودی داده های مغرضانه.
یافته ها: در تحقیق حاضر با نگاهی نو به نقش هوش مصنوعی در رشد کارآفرینی و توسعه کسب و کارهای نوپا، به اهمّ نقش های آن نسبت به توسعه کارآفرینی و کسب وکارهای نوپا پرداخته شد. با توجه به نتایج حاصل از مصاحبه های انجام شده با خبرگان و فعالان، نقش هوش مصنوعی را می توان در دو مضمون فرصت ها و چالش ها و 10 مضمون سازمان دهنده برای رونق و ارتقاء کارآفرینی و توسعه کسب وکارها طبقه بندی کرد. فرصت ها با 5 مضمون سازمان دهنده شامل قابلیت شبکه سازی برای کسب وکارهای نوپا، همگرایی تکنولوژی با اهداف کارآفرینان، مشتری محوری جهانی، ارزش آفرینی شغلی، تاب آوری کسب وکارهای نوپا شناسایی شدند. چالش ها نیز در قالب 5 مضمون سازمان دهنده شامل شکاف استعدادها، حریم خصوصی و امنیتی کارآفرینان، تعمیر و نگهداری مداوم، عدم قابلیت های یکپارچه سازی و کاربردهای ثابت و محدود، دسته بندی شده اند. در نهایت براساس تحلیل های صورت گرفته روی داده های کیفی، مدل پارادایمی نقش هوش مصنوعی در توسعه کارآفرینی و کسب وکارهای نوپا ارائه گردید.
نتیجه گیری: توصیه می شود هنگام استقرار سرویس های هوش مصنوعی، احتیاط شود. برای مدیریت موثر و کارآمد سیستم های هوش مصنوعی، بینش مناسب مورد نیاز است. امروزه سازمان ها با شرایط در حال تغییر اقتصادی، فنی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی مواجه اند که بقاء آنان در چنین شرایط رقابتی و بسیار پیچیده، به هوشمندی و پاسخ به موقع و مناسب به این تغییرات بستگی دارد. در حوزه کسب وکارهای نوپا، سیستم های هوش مصنوعی برای حل این مشکلات طراحی شده اند و می توانند وظایف را به خوبی اجرا کنند. با این حال، آنها قابلیت های محدودی دارند. مدل نهایی این تحقیق می تواند در پیاده سازی و عملیاتی کردن هوش مصنوعی مفید واقع گردد. این مطالعه با داشتن دو بازبین مستقل مسئول انتخاب مطالعه و استخراج داده ها، با توافق بسیار بالا در هر دو فرآیند، سوگیری انتخاب را به حداقل رساند.
تحلیل رابطه داد و ستد دانش و تدریس نوآورانه در دوره های درس پژوهی شهرستان خرم آباد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: مدیریت دانش مسأله یا مفهوم جدیدی نیست. صدها سال است که صاحبان مشاغل خانوادگی، دانشِ خود را به فرزندانشان انتقال می دهند؛ استادکارانِ حرفه ای، با شور و اشتیاق، حرفه خود را به شاگردانشان می آموزند و کارگران در محل کار، ایده ها و دانش خود را ردّوبدل می کنند. درواقع می توان گفت که مدت هاست که گزاره «دانش، قدرت است»، به گزاره «اشتراک دانش ، قدرت است»، تغییر یافته است. بر همین اساس، هدف پژوهش حاضر بررسی دادوستد دانش در میان معلمان شرکت کننده در دوره های درس پژوهی و تأثیر آن بر تدریس نوآورانه در شهرستان خرم آباد است.
روش : این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر نحوه گردآوری داده ها، توصیفی- همبستگی و از نوع معادلات ساختاری است. جامعه پژوهش شامل 180 شرکت کننده دوره های درس پژوهی آموزش وپرورش شهرستان خرم آباد در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ است که با استفاده از جدول کرجسی و مورگان، 118 نفر از آن ها به صورت تصادفی به عنوان نمونه آماری پژوهش انتخاب شدند. به منظور پیمایش نظر پاسخگویان درباره دادوستد دانش، از پرسشنامه های مورد استفاده در پژوهش اواکوک و همکاران (2021)، و برای سنجش متغیر تدریس نوآورانه، از پرسشنامه علیزاده (1386) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و SmartPLS انجام شد.
یافته ها: تحلیل شاخص های توصیفی متغیرهای پژوهش نشان داد که میانگین متغیرهای پذیرندگی گیرنده برای دریافت دانش، پذیرندگی گیرنده برای اشتراک دانش، رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده، استفاده از دانش گیرنده و تدریس نوآورانه به ترتیب برابر با 878/3، 725/3، 228/4، 975/3 و 384/4 است. نتایج معادلات ساختاری پژوهش نشان داد که میزان تأثیر پذیرندگی گیرنده برای دریافت دانش، بر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده 292/0 به دست آمده است. مقدار آماره t نیز 428/2 است. بنابراین، با اطمینان 95% می توان گفت میزان پذیرندگی گیرنده برای دریافت دانش بر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان تأثیر پذیرندگی گیرنده برای اشتراک دانش بر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده 407/0 به دست آمده است. مقدار آماره t نیز 808/3 است. بنابراین، با اطمینان 95% می توان گفت میزان پذیرندگی گیرنده برای اشتراک دانش، بر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان تأثیر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده بر استفاده از دانش گیرنده 504/0 به دست آمد. مقدار آماره t نیز 572/7 است. بنابراین، با اطمینان 95% می توان گفت رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده بر استفاده از دانش گیرنده تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان تأثیر رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده بر تدریس نوآورانه 397/0 به دست آمده است. مقدار آماره t نیز 011/4 است. بنابراین، با اطمینان 95% می توان گفت رفتار اشتراک دانش ارائه دهنده بر تدریس نوآورانه، تأثیر مثبت و معناداری دارد. میزان تأثیر استفاده از دانش بر تدریس نوآورانه 251/0 به دست آمده است. مقدار آماره t نیز 489/2 است. بنابراین، با اطمینان 95% می توان گفت استفاده از دانش، بر تدریس نوآورانه تأثیر مثبت و معناداری دارد.
نتیجه گیری: یافته های این مطالعه اهمیت دادوستد دانش و تدریس نوآورانه را تأیید کرد. سیاست گذاران نظام آموزش وپرورش کشور بایستی بدانند با توجه تغییر پارادایم از «نوآوری مبتنی بر کشف» به «نوآوری مبتنی بر یادگیری»؛ یکی از راه هایی مؤثر برای دستیابی به اهداف سند تحول بنیادین و ایجاد کیفیت و نوآوری در نظام آموزشی، ایجاد محیط های تعاملی برای خلق، اشتراک و استفاده از دانش کارکنان است. یکی از این محیط های تعاملی، دوره های درس پژوهی است که می تواند رفتار نوآورانه کارکنان را بهبود بخشد. در واقع کارکنان به عنوان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان دانش، تسهیل گر فرایند مدیریت دانش هستند و نقش مهمی در فرآیندهای اصلی دانش، یعنی ایجاد، اشتراک گذاری و استفاده دارند. کارکنان، سرمایه انسانی سازمان بوده و خالق سرمایه فکری آن هستند. از این رو، مدیران نه تنها باید کارکنان را به جمع آوری دانش موردنیاز برای نوآوری تشویق کنند؛ بلکه باید آن ها را تشویق نمایند تا دانش را به دیگران نیز منتقل کنند.
بررسی چگونگی تأثیر مدیریت دانش در استقرار صنعت 4.0 در صنعت لوازم خانگی کشور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به افزایش فشار رقابتی و توسعه و پیشرفت فناوری، امروزه شرکت های تولیدی به صنعت 4.0 به عنوان یک موضوع اساسی و مهم در راستای بهبود عملکرد و حفظ و توسعه موقعیت رقابتی خود نگاه می کنند. در این راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی چگونگی تأثیر مدیریت دانش و عوامل اثرگذار بر آن در استقرار صنعت 4.0 در صنعت لوازم خانگی است.
روش : این پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از جنبه نحوه گردآوری داده ها، از نوع پیمایشی است. به منظور انجام پژوهش حاضر در ابتدا 13عامل با مرور پیشینه پژوهش شناسایی شد. سپس با استفاده از تکنیک مدل سازی ساختاری تفسیری، نحوه ارتباط عوامل شناسایی شده تعیین گردیده و براساس آن مدل مفهومی این پژوهش ارائه شد. در ادامه با استفاده از رویکرد مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار Smart PLS برازش مدل مفهومی به دست آمده، مورد سنجش و بررسی قرار گرفت. برای گردآوری داده ها از ابزار پرسشنامه استفاده شده است. همچنین به منظور برازش مدل مفهومی شکل گرفته، پرسشنامه ای متشکل از 42 سوال با توجه به پیشینه پژوهش طراحی شده و در اختیار خبرگان، مدیران و کارکنان صنعت لوازم خانگی، به روش نمونه گیری در دسترس قرار گرفت. با توجه به استفاده از رویکرد مدل سازی معادلات ساختاری، حجم نمونه لازم در این پژوهش از رابطه q15< n < q5 که در فرمول فوق q تعداد سوالات پرسش نامه و n اندازه نمونه می باشد، به دست آمد. با توجه به تعداد 42 سوال طراحی شده، 250 پرسشنامه توزیع گردید، که از این میان تعداد 217 پرسشنامه بازگشت داده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که فرهنگ سازمانی، رهبری، نوآوری سازمانی، ساختار سازمانی، ظرفیت جذب، کارِ گروهی، منابع مالی، سازگاری سیستم های اطلاعاتی، انعطاف پذیری کارکنان، چشم انداز و استراتژی، ارزیابی عملکرد و ارائه بازخورد، آموزش و فناوری های صنعت 4.0 به عنوان عوامل مؤثر بر مدیریت دانش در استقرار صنعت 4.0 در صنعت لوازم خانگی کشور شناسایی شده اند. همچنین عوامل مؤثر بر مدیریت دانش در استقرار صنعت 4.0 در هشت سطح قرار گرفته اند که فرهنگ سازمانی و رهبری، به عنوان متغیر های مهم و زیربنای مدل مفهومی به دست آمده، نقش اساسی در استقرار صنعت 4.0 در صنعت لوازم خانگی دارند. از سوی دیگر، متغیرهای منابع مالی در سطح هفتم، کار گروهی، ساختار سازمانی و آموزش در سطح ششم، ظرفیت جذب و چشم انداز و استراتژی در سطح پنجم، فناوری های صنعت 4.0 در سطح چهارم، ارزیابی عملکرد و ارائه بازخورد در سطح سوم، انعطاف پذیری کارکنان در سطح دوم و نوآوری و سازگاری سیستم های اطلاعاتی در سطح اول قرار گرفته اند.
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه می تواند استقرار صنعت 4.0 را در صنایع لوازم خانگی کشور تسهیل کرده و مدیران صنایع لوازم خانگی را به استفاده موثرتر از مدیریت دانش در صنعت 4.0 ترغیب کند.
رتبه بندی کیفیت وب سایت های تجاری- رفاهی مناطق آزاد ایران با استفاده از روش ترکیبی FBWM و FCODAS(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین معیار های سنجش کیفیت یک وب سایت تجاری- رفاهی ایده آل برای مناطق آزاد و میزان اهمیت این معیارها بوده و وب سایت های فعلی مناطق آزاد کشور را رتبه بندی کرده است. در نهایت بر اساس نتایج تحقیق، راهکارهایی به منظور بهبود کیفیت خدمات وب سایت و همچنین افزایش میزان رضایتمندی کاربران، ازجمله توجه به سرمایه گذاری در طراحی وب سایت و تقویت محتوای اطلاعاتی ارائه شده است. روش: ابزار ارزیابی، پرسشنامه های سیاهه وارسی و مدل وب کوآل برای بررسی کیفیت خدمات وب سایت ها بود. پس از تعیین عوامل ارزیابی وب سایت های مناطق آزاد توسط مرور پیشینه و با استفاده از روش دلفی فازی، اهمیت هریک از عوامل براساس روش بهترین- بدترین فازی (FBWM) محاسبه شد. برای انجام این دو مرحله، خبرگان از میان افراد متخصص، در زمینه های طراحی و توسعه وب سایت در حوزه front-end و back-end، رابط کاربری UX، تولیدکنندگان محتوای وب سایت و برنامه نویسان وب، به صورت نمونه گیری گلوله برفی انتخاب شدند. در پایان رتبه بندی وب سایت های مناطق آزاد با استفاده از روش FCODAS انجام شد. به دلیل عدم قطعیت و مبهم بودن تفکرات انسان ها، در تمامی مراحل از روش های تصمیم گیری جدید فازی استفاده شده است. یافته ها: مهم ترین شاخص های ارزیابی کیفیت وب سایت مناطق آزاد، به ترتیب تناسب و کفایت اطلاعات وب سایت، موتور جستجوی قوی، پشتیبانی از محیط های رابط کاربری مختلف، توجه به مشتری و برخورد محترمانه، زمان پاسخ دهی بعد از طرح تقاضای کاربر، ارتباط ایمن و مخفی نگاه داشتن اطلاعات شخصی، معرفی شد. همچنین وب سایت منطقه آزاد چابهار در این ارزیابی به عنوان بهترین وب سایت و مناطق آزاد ارس، انزلی، قشم، کیش، ماکو و اروند، به ترتیب در رتبه های بعدی قرار گرفتند. نتیجه گیری: با پیشرفت تکنولوژی و کارکرد بالای فضای مجازی در زمینه های رفاهی- تجاری، بهبود طراحی وب سایت می تواند منجربه بازخورد مثبت در تجربه کاربری شده و عامل مهمی در جذب بازار های داخلی و خارجی، تور های گردشگری و در نتیجه تجارت بهتر باشد.
بررسی نقش نگرش مدیران به تغییر و توسعه منابع انسانی با مدیریت دانش در کتابخانه های دانشگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: امروزه، دانشجویان و جامعه علمی در انتظار افزایش دسترسی و پشتیبانی از خدمات اطلاعاتی هستند. کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی در حال ایجاد تغییرات قابل توجهی برای همگام شدن با این پدیده می باشند. در دنیای متحول دانش و دانایی، نقش متخصصان اطلاعات نیز تغییر یافته است. برخی پژوهشگران بر این باورند که تنها راه حل موجود برای متخصصان اطلاعات برای غلبه بر همه مشکلات ناشی از محیط دائماً در حال تغییر در عصر دیجیتال، مدیریت تغییر است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش نگرش مدیران به تغییر و توسعه منابع انسانی با مدیریت دانش در کتابخانه های دانشگاهی انجام شده است.
روش: پژوهش حاضر از نظر ماهیت و هدف، کاربردی توصیفی و از نظر گردآوردی داده ها و رویکرد پیمایشی، همبستگی است. جامعه آماری پژوهش 49 نفر از مدیران کتابخانه های دانشگاهی استان فارس در سال 1401-1400 بوده که به روش سرشماری مشخص شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های تغییر سازمانی مدل ادکار (هیات[1]، 2006) شامل ۶ بعد (مشارکت در تغییر، پشتیبانی از تغییر، مقاومت نکردن، آمادگی برای تغییر، اطلاع رسانی و درک ضرورت تغییر)، توسعه منابع انسانی شای[2] (2006) در 4 بعد (آموزش کارکنان، توسعه شایستگی ها، تسهیم اطلاعات و توانمندسازی) و مدیریت دانش لاوسون[3] (2003) در 6 مؤلفه (به کارگیری دانش، انتشار دانش، سازمان دهی دانش، ذخیره دانش، دانش آفرینی، جذب دانش)، در طیف لیکرت استفاده شد. روایی پرسشنامه ها، با سنجش روایی صوری و محتوایی، مورد تأیید قرار گرفت. نتایج حاصل از آزمون پایایی پرسشنامه ها به ترتیب 74/0، 81/0، 78/0 به دست آمد و مورد تأیید قرار گرفت. به منظور سنجش توزیع طبیعی داده ها، از آزمون کولموگروف- اسمیرنوف و جهت آزمون فرضیه های پژوهش، از ضریب بتای رگرسیونی (ضریب مسیر)، آماره t و ضریب همبستگی پیرسون، و از نرم افزار PLS استفاده شد.
یافته ها: نتایج پژوهش حاکی از آن است که تأثیر نگرش به تغییر، بر توسعه منابع انسانی کتابخانه های دانشگاهی با ضریب مسیر 733/0 و مقدار تی 016/7، با احتمال 95 درصد معنادار است؛ به این معنی که با افزایش یک انحراف استاندارد در نگرش به تغییر، توسعه منابع انسانی کتابخانه های دانشگاهی به اندازه 733/0 انحراف استاندارد افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر، تأثیر نگرش به تغییر بر مدیریت دانش با ضریب مسیر 0/746 و مقدار آماره تی 8/254 تأیید شد. مقدار ضریب همبستگی پیرسون بین دو متغیر ذکر شده، برابر با 0/735 بوده و با توجه به سطح معناداری 0/00 می توان نتیجه گرفت که همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد. مدیریت دانش همچنین تأثیر معناداری بر توسعه منابع انسانی با ضریب مسیر 0/483 و مقدار آماره تی 2/397 در کتابخانه های مورد بررسی داشت. با تایید تأثیر مستقیم نگرش به تغییر بر توسعه منابع انسانی، مشخص شد که متغیر مدیریت دانش، به صورت یک متغیر میانجی، در تأثیرگذاری مستقیم نگرش به تغییر بر توسعه منابع انسانی عمل می نماید. با توجه به داده های به دست آمده، با احتمال 95 درصد تمامی اثرگذاری نگرش به تغییر بر توسعه منابع انسانی (0/746*0/483=0/360) از طریق میانجی گری مدیریت دانش صورت گرفته است.
نتیجه گیری: این مطالعه چشم انداز جدیدی برای ایجاد تغییر پیش روی کتابخانه های دانشگاهی مورد بررسی قرار داد. کشف اثر واسطه ای مدیریت دانش و نگرش به تغییر و تأثیر مثبت و مستقیمی که بر توسعه منابع انسانی دارد، می تواند راهبرد مناسبی برای توسعه کتابخانه های دانشگاهی که شیوه های جدید ارائه خدمات به مشتریان خود را همسو با استانداردهای ملی و بین المللی مدنظر قرار داده اند، در اختیار قرار دهد. بنابر نتایج به دست آمده و تایید همه فرضیه های پژوهش، توصیه می شود که مدیران کتابخانه های دانشگاهی بر مزایای ایجاد تغییر در جهت توسعه منابع انسانی و افزایش قابلیت ها و مهارت های کارکنان تأکید داشته باشند. ایجاد استراتژی برای اجرای تغییر، به گونه ای که اقدامی مثبت در جهت دستیابی به اهداف و مقاصد سازمانی باشد، نیازمند آموزش و توسعه مهارت های جدید و قابلیت های ارتقاء دانش فردی و سازمانی کلیه کارکنان کتابخانه براساس اهداف جدید و کاهش چالش های تغییر است، تا بتوانند به طور مؤثر در اجرای آن مشارکت داشته باشند.
گسترش محتوای آموزشی برنامه درسی برونر با استفاده از مهارت های سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: شناسایی، دسترسی و ارزیابی محتوای درسی، همراه با مهارت استخراج، استدلال و استنتاج، منجربه سازماندهی و نحوه صحیح ارائه مطالب در تدریس می شود. در این راستا، هدف پژوهش حاضر، گسترش محتوای آموزشی برنامه درسی برونر با استفاده از مهارت های سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی است.
روش: پژوهش حاضر به لحاظ هدف، بنیادی بوده و با روش تحلیل محتوای کیفی قیاسی، با رویکرد جهت دار انجام شده است. داده های پژوهش طی شش مرحله از طریق مطالعه اسناد کتابخانه ای گردآوری شده است. روایی پژوهش حاضر صوری محتوایی بوده و پایایی بر مبنای قابلیت اعتبار، با استفاده از متون و اسناد کتابخانه ای؛ و قابلیت اعتماد، با شرح مبسوط مراحل و تحلیل اطلاعات؛ و همچنین اصل تاییدپذیری با حفظ مستندات مربوط به مراحل مختلف پژوهش؛ و در نهایت با اصل قابلیت، درصدد انتقال نتایج پژوهش به طور دقیق و جز به جز آمده است.
یافته ها: مهارت تشخیص نیازهای اطلاعاتی و مهارت توانایی تحلیل، فراگیران را در پاسخ به سوال و سوال های غیرمعمول در محتوا، توانمند می سازد. مهارت دستیابی به اطلاعات مورد نیاز و مهارت توانایی استنباط، باعث تشویق فراگیران به مسئله سازی می شود، و با توجه به مفاهیم قبلی، درس را شروع می کنند. مهارت معیارهای نقد و ارزیابی منابع اطلاعاتی، و مهارت استدلال استنتاجی برای ارائه مفهوم جدید، به گونه ای برجسته و مشخص، محتوا را از ساده به پیچیده تبدیل می کند. مهارت استفاده بهینه از منابع اطلاعاتی و مهارت استدلال استقرایی موجب درک مفهوم فراگیران شده و با استفاده از اصل کشف تشابه و تضاد، به حدس زدن عملی تشویق می کند. مهارت رعایت مبانی قانونی و اخلاقی استفاده از اطلاعات، و مهارت ارزشیابی، موجب تهییج آگاهی در فراگیران شده و زمینه را برای فعال بودن، مشارکت و کارِ گروهی، خودراهبری و استقلال فراهم می سازد.
نتیجه گیری: فراگیران در فرآیند یادگیری براساس موارد چهارده گانه تدوین محتوای آموزشی برنامه درسی برونر با مهارت های سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی، رابطه بیشتری بین اجزاء اطلاعاتی که در ذهن دارند، برقرار می کنند. این امر موجب درک بیشتر، یادگیری عمیق تر و دستیابی به مطالب و مفاهیم جدید می شود. پیشنهاد می گردد، تدوین محتوای آموزشی برنامه درسی برونر، با استفاده از مهارت های تفکر انتقادی و سواد اطلاعاتی، بسط و گسترش معنایی پیدا کند.
ارائه و ارزیابی الگوی مدیریت دانش در واحدهای علم سنجی دانشگاه های علوم پزشکی کشور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر ارائه و اعتبارسنجی الگوی پیشنهادی مدیریت دانش و همچنین بررسی وضعیت مدیریت دانش در واحدهای علم سنجی دانشگاه های علوم پزشکی کشور است. آگاهی از اینکه دانش چگونه خلق و اداره می شود، مؤلفه های مدیریت دانش در این واحدها کدام است، چه الگوی مدیریت دانشی برای واحدهای علم سنجی دانشگاه های علوم پزشکی مناسب است، آیا الگوی پیشنهادی از اعتبار لازم برخوردار است؟ و اینکه وضعیت واحدهای علم سنجی در مدیریت دانش و مولفه های آن چگونه است، ضروری به نظر می رسد.
روش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی است و با روش توصیفی پیمایشی انجام شد. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه محقق ساخته بود که براساس الگوی پیشنهادی در سوال اول پژوهش، 5 مولفه مدیریت دانش شامل مؤلفه های شناسایی (18 گویه)، کسب (11 گویه)، کاربرد (9 گویه)، ثبت (6 گویه) و ارائه (8 گویه) در طیف لیکرت تنظیم شد. جامعه مورد مطالعه، کلیه مدیران و کارکنان مرتبط با واحد علم سنجی در دانشگاه های علوم پزشکی کشور بود. با بررسی وب سایت واحدهای فعال علم سنجی در دانشگاه های علوم پزشکی کشور، تعداد 164 نفر مشغول به کار شناسایی شدند. براساس جدول مورگان، تعداد نمونه مورد نیاز 115 نفر تعیین شد، که به صورت تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. تعداد 84 پرسشنامه تکمیل شده، دریافت گردید. نظر به اینکه نرخ بازگشت پرسشنامه ها بالای 70 درصد بود، تحلیل داده ها بر روی 84 پرسشنامه انجام شد. به منظور سنجش اعتبار پرسشنامه، از روش اعتبار محتوا استفاده شده است. در پژوهش حاضر پس از تدوین پرسشنامه، به منظور اعتباریابی آن از نظرات هفت نفر از متخصصان شامل: چهار عضو هیأت علمی و سه نفر متخصصان و نویسندگان مقالات در این حوزه، استفاده شد. در بخش اعتباریابی نیز روایی از طریق تحلیل عاملی تأییدی بررسی گردید. همچنین پایایی این پژوهش از روش محاسبه همبستگی درونی (آلفای کرونباخ) با کمک نرم افزار اس. پی. اس. اس. محاسبه شد و مقدار آن برای کل پرسشنامه 949/0 به دست آمد. تجزیه و تحلیل اطلاعات با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری و نرم افزار پی. ال. اس. برای اعتباریابی مدل و نیز از آزمون های تی تک نمونه ای و دوجمله ای برای بررسی وضعیت مؤلفه های مدیریت دانش استفاده شد.
یافته ها: الگوی پیشنهادی مدیریت دانش در واحدهای علم سنجی دانشگاه های علوم پزشکی شامل پنج مؤلفه شناسایی (12 گویه)، کسب (10 گویه)، کاربرد (هشت گویه)، ثبت (پنج گویه) و ارائه (هفت گویه) تدوین شد. آزمون مدل اندازه گیری شامل آزمون پایایی (پایایی متغیرهای مشاهده پذیر، پایایی مرکب، و آلفای کرونباخ)؛ آزمون روایی (شامل روایی همگرا، و روایی واگرا)؛ و آزمون کیفیت مدل اندازه گیری دارای اعتبار بود و تأیید شد. برای متغیر مدیریت دانش و دو مؤلفه شناسایی و کسب دانش، سطح معناداری آزمون کولموگروف اسمیرنوف بزرگ تر از 05/0 بود، بنابراین، کجی داده ها معنادار نبوده و داده ها نرمال بودند؛ لذا، از آزمون تی تک متغیره برای بررسی وضعیت آنها استفاده شد. برای مؤلفه های کاربرد، ثبت و ارائه دانش، داده ها نرمال نبوده و از آزمون دو جمله ای استفاده گردید. نتایج آزمون تی تک متغیره و آزمون دو جمله ای نشان داد که از نظر آماری وضعیت متغیر مدیریت دانش و مؤلفه های شناسایی دانش، کسب دانش و کاربرد دانش بیشتر از حد متوسط (عدد 3) است و برای دو مؤلفه ثبت و ارائه دانش، آزمون معنادار نیست و در حد متوسط (عدد 3) است. با توجه به اینکه مدیریت دانش در سازمان های ایرانی سابقه چندانی ندارد، اکثر پژوهش ها وضعیت مدیریت دانش و مؤلفه های آن در سازمان های ایرانی را در وضعیت متوسط و نامناسب گزارش کرده اند. با این حال، نتیجه ای که در این پژوهش به دست آمد نشان داد که وضعیت مؤلفه های مدیریت دانش شامل شناسایی دانش، کسب دانش و کاربرد دانش در حوزه علم سنجی، متوسط به بالا است، اما در مؤلفه ثبت و ارائه دانش میزان آنها کمتر بوده است.
نتیجه گیری: مدل پیشنهادی مدیریت دانش در واحدهای علم سنجی دانشگاه های علوم پزشکی کشور شامل 5 مولفه شناسایی، کسب، ثبت، کاربرد و ارائه دانش است که به عنوان مرجع و الگویی می تواند در سایر دانشگاه ها نیز پیاده سازی شود.
تأثیر سرمایه فکری و مدیریت دانش بر مزیت رقابتی با توجه به نقش میانجی نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: سازمان های پیشرفته ای که اقتصاد دانش محور را مورد پذیرش قرار داده اند، باید مهارت خلق، تجمیع و نگهداری دانش خود را تقویت نمایند، تا از طریق آن بتوانند بر قابلیت های خود افزوده و مزیت رقابتی به دست بیاورند. مدیریت دانش، فرآیند گردآوری ساختاریافته، امنیت و مدیریت اطلاعات و دانش در سازمان قلمداد می شود؛ در واقع داشتن توان رقابتی، بدون بالا بردن درک سازمانی از مدیریت دانش، تولید ارزش و سرمایه فکری میسر نخواهد بود. امروزه، چالش بزرگ تر پیش روی سازمان ها، ایجاد سرمایه فکری جهت تشخیص اینکه چگونه مدیریت سازمان تسهیم دانش در میان کارکنان را تسهیل می کند، و چگونه اطمینان حاصل شود که دانش به موفقیت سازمان کمک می کند، است. پژوهش حاضر با هدف کشف تاثیر سرمایه فکری و مدیریت دانش بر مزیت رقابتی، با توجه به نقش میانجی نوآوری در دانشگاه علوم پزشکی شیراز انجام شده است.
روش: روش پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر ماهیت و روش گردآوری داده ها توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری این تحقیق عبارت است از کلیه مدیران و کارکنان ستادی دانشگاه علوم پزشکی شیراز که براساس اطلاعات به دست آمده، تعداد آنها 400 نفر است. با استفاده از فرمول کوکران، 196 نفر از طریق نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات میدانی در این پژوهش، پرسشنامه است که از پرسشنامه های سرمایه فکری (کیانتو و همکاران، 2010؛ بانتیس، 1998؛ سابرامانیام و یوندت، 2005)، مدیریت دانش (گلد و همکاران، 2001)، مزیت رقابتی (وو و چن، 2012)، نوآوری (هارلی و هالت، 1998) استفاده شده است. روش تحلیل مورد استفاده در این پژوهش، مدل یابی معادلات ساختاری براساس نرم افزار SmartPLS3 بود. در این پژوهش جهت اطمینان بیشتر، از روش روایی محتوا استفاده شد. به این منظور، پرسشنامه در اختیار متخصصین و خبرگان قرار گرفت. با اصلاحات جزئی، پرسشنامه مورد تأیید قرار گرفت. برای تعیین پایایی ابزار اندازه گیری، از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است.
یافته ها: نتایج حاصل از اجرای تحقیق نشان داد که سرمایه فکری اثر مثبت و معناداری بر نوآوری دارد و ضریب مسیر اثرگذاری آن (0.304) و مقدار آماره t (4.860) است. همچنین مدیریت دانش بر نوآوری اثر مثبت و معناداری دارد و ضریب مسیر اثرگذاری آن (0.516) و مقدار آماره t (8.009) است. تاثیر نوآوری بر مزیت رقابتی نیز تایید شد و ضریب مسیر اثرگذاری آن (0.370) و مقدار آماره t (4.014) بدست آمد. تاثیر مدیریت دانش بر مزیت رقابتی نیز تأیید شد، که ضریب مسیر اثرگذاری آن (0.255) و مقدار آماره t (3.602) است. همچنین مشخص شد که نوآوری، رابطه بین سرمایه فکری، مدیریت دانش و مزیتی رقابتی را میانجی گری می کند.
نتیجه گیری: سازمان های امروزی برای آنکه بتوانند در پارادایم جدید رقابت میان سازمان ها که فضایی کاملاً رقابتی و دانش محور است، به حیات خود ادامه دهند، باید به نوآوری به عنوان یک استراتژی ضروری در عصر کنونی نگاه کنند، تا بتوانند مناسب ترین پاسخ را به تغییرات بدهند؛ زیرا نوآور بودن در سازمان در برخورد با محیط متلاطم خارجی، که با پیچیدگی و تغییر همراه است، کمک می کند. سازمان هایی که تاکید بیشتری بر سرمایه های فکری دارند، نسبت به دیگر سازمان ها نوآورتر هستند؛ زیرا در چنین سازمان هایی، به علت وجود سرمایه های فکری و استفاده از دانش، یادگیری دانش نیز بیشتر است؛ این امر به نوبه خود، ارائه راهکارهای جدید برای انجام امور و به طور کلی نوآوری را درپی خواهد داشت.
تحلیل کیفی الگوی رفتاری کارشناسان امنیت اطلاعات در رویارویی با تهدیدات سایبری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: همزمان با تحولات قرن بیستم و فرایند جهانی شدن در عصر حاضر، فناوری اطلاعات و ارتباطات، امکان ظهور جامعه شبکه ای را فراهم آورده است. جهان جدید به صورت شبکه ای درآمده که بافت اصلی آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الکترونیک تشکیل می دهد. تغییر ماهیت مراودات اجتماعی به شکل جوامع مجازی، باعث پیدایش نوعی ناامنی اجتماعی و جرایم و بزهکاری های جدید در فضاهای مجازی شده است. به تدریج با گسترش فناوری اطلاعاتی و ارتباطی، به ویژه اینترنت و متعاقباً گسترش نوع تهدیدات و مخاطرات مرتبط با آن، مفاهیم امنیت اطلاعات، امنیت سیستم های اطلاعاتی و امنیت سایبری نیز توسعه یافت. همانگونه که در جنگ، به سربازان رفتار صحیح مقابله با انواع خطرها را آموزش می دهند، دنیای اطلاعات با وجود هکرها و حملات سایبری، یک میدان جنگ واقعی است و کارشناسان امنیت اطلاعات می بایست همانند یک سرباز خبره، رفتار صحیح مقابله با حملات سایبری را بشناسند. پژوهش کاربردی- توسعه ای حاضر، با رویکرد رسیدن به شاخص های اساسی برای طراحی الگوی رفتاری صحیح کارشناسان امنیت اطلاعات در مواجه با تهدیدات سایبری انجام شده است.
روش: در این پژوهش با هدف و رویکرد کاربردی- توسعه ای، به کمک روش فراترکیب و کیفی- کمّی (متوالی- اکتشافی)، ابتدا به روش کتابخانه ای، از 270 منبع اولیه، 112 منبع غربال شده و به عنوان محور کار قرار گرفت، و به منظور شناسایی مؤلفه های امنیت سیستم های اطلاعاتی، از تکنیک هفت مرحله ای باروسو و ساندلوسکی(2007) استفاده شده است. 142 شاخص از اسناد غربال شده احصاء گردید و پس از خوشه بندی شاخص ها به کمک نرم افزار رپید ماینر، ابعاد و مولفه های پژوهش مشتمل بر 5 بعد و 17 مؤلفه استخراج شد. سپس به کمک روش دلفی دومرحله ای، با استفاده از دو گروه 15 نفره از خبرگان، سؤالات، ارزش سنجی و روایی سنجی شده و پس از اتمام بخش کیفی، وارد مرحله کمّی یا اکتشافی شده و یک دعوتنامه و پرسش نامه با 125 شاخص تأیید شده، آماده گردید و برای 156 کارشناس امنیت اطلاعات ارسال شد. با دریافت 111 پرسش نامه کامل، به دلیل اینکه مطابق رابطه کوکران، حداقل حجم جامعه آماری برابر 111 نفر است، جمع آوری پرسش نامه ها پایان یافت و فرایند تحلیل به کمک نرم افزارهای اس.پی.اس.اس. و متلب آغاز شد.
یافته ها: در این پژوهش بعد «تهدیدات امنیتی» با وزن 0.983 بالاترین وزن بار عاملی را از بین سایر ابعاد داشته و مؤلفه «خسارت های غیرعمدی» از میان سایر مولفه های بعد «تهدیدات امنیتی»، بالاترین وزن را داشته است. «آسیب پذیری های امنیتی» با وزن بار عاملی 0.979 رتبه دوم، «عوامل فرایندی» با وزن بار عاملی 0.975، رتبه سوم، بعد «عوامل انسانی» با وزن بار عاملی 0.970 رتبه چهارم، و در نهایت بعد «عوامل فنی» با وزن بار عاملی 0.920 رتبه آخر را به خود اختصاص داده است. باوجود اینکه بعد «عوامل فنی» در مجموع پایین ترین امتیاز و وزن دهی را کسب کرده است؛ ولی در همین بعد، بالاترین وزن بار عاملی را مولفه های «رمزنگاری» و «تجهیزات» با امتیاز 0.978 به خود اختصاص داده و پایین ترین امتیاز را مولفه های «پایش» با وزن 0.88 و «برنامه ریزی» با وزن 0.84 به خود اختصاص داده است.
نتیجه گیری: برخلاف پنداشت اکثر شرکت های داده محور مبنی بر اینکه بعد «عوامل فنی» را رتبه اول در امنیت اطلاعات می پندارند؛ ولی از نتایج به دست آمده این پنداشت نقض گردید و اهمیت الگوی رفتاری کارشناسان امنیت اطلاعات احراز شد که ناشی از قوانین، ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی و آموزش است. در نهایت، به کمک وزن مؤلفه ها و شاخص های به دست آمده، پس از رتبه بندی و اولویت بندی مولفه ها و مشخصه ها، پیشنهاد هایی برای اصلاح الگوی رفتاری کارشناسان امنیت اطلاعات ارائه شد.
تحلیل تولیدات علمی نمایه شده مرتبط با حیطه موضوعی نانو مواد در پایگاه استنادی وب آوساینس و ترسیم نقشه علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر ترسیم نقشه علمی و تحلیل مقالات منتشر شده در حوزه موضوعی نانو مواد با استفاده از مقالات نمایه شده در پایگاه wos است.
روش: این پژوهش از نوع کاربردی بوده و با رویکرد علم سنجی انجام شده است. جهت استخراج داده ها از قسمت جستجوی پیشرفته wos استفاده شد، و کلیدواژه به شکل "nano materials" جستجو شد و 4637 رکورد بازیابی گردید. داده ها پس از پالایش و یکسان سازی وارد نرم افزارهای علم سنجی شده و نقشه های مورد نظر ترسیم شد. در نهایت جهت ترسیم نقشه ها از نرم افزار بیبلیومتریکس در نرم افزار R استفاده شد.
یافته ها: یافته ها نشان داد که در مجموع 4637 رکورد اطلاعاتی در حیطه موضوعی مورد نظر در این پایگاه نمایه شده است. کشور چین با تولید 3459 رکورد اطلاعاتی در رتبه اول قرار دارد و کشورهای هند و آمریکا با تولید 1370 و 884 رکورد اطلاعاتی در رتبه های دوم و سوم قرار دارند. ایران نیز با تولید 589 رکورد اطلاعاتی در رتبه چهارم قرار دارد. بیش از 95 درصد تولیدات علمی به زبان انگلیسی بوده و زبان چینی با 166 رکورد اطلاعاتی در رتبه دوم قرار دارد. دانشگاه آزاد اسلامی از کشور ایران با تولید 105 رکورد اطلاعاتی رتبه اول را به خود اختصاص داده است. پرتکرارترین کلیدواژه مربوط به nanomaterial با بسامد 847 است.در بین کلیدواژه های رکوردهای علمی نمایه شده، کلیدواژه nanoparticles و nanomaterials با 14 تکرار، دارای بیشترین هم رخدادی هستند. رکوردهای علمی نمایه شده در 5 خوشه مواد نانو، نانولوله کربنی، ویژگی های مکانیکی، فوتوکاتالیز و نانومواد کربنی تقسیم بندی شد که خوشه نانومواد کربنی به بلوغ رسیده است. خوشه های فوتوکاتالیست و ویژگی های مکانیکی، توسعه یافته، اما مجزا هستند. نانولوله های کربنی در بخش خوشه های حاشیه ای (رو به ظهور یا زوال) و در نهایت خوشه مواد نانو در بخش خوشه های مرکزی اما توسعه نیافته، قرار دارند. بنابراین، این حوزه از تکنولوژی با وجود سابقه بیش از 30 سال، هنوز جای کار بسیاری دارد.
نقش کتابخانه ها و کتابداران در طراحی و ایجاد مخزن دانش سازمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: با توجه به هدف مخزن دانش سازمانی برای مدیریت و انتشار یافته های علمی جامعه دانشگاهی، نتایج پژوهش ها نشان می دهد طراحی و ایجاد مخازن دانش سازمانی حاصل کار و فعالیت بخش های مختلف یک سازمان است. کارکنان کتابخانه دانشگاه می توانند نقش مهمی در برقراری ارتباط با اعضای هیئت علمی ایفا کرده و با مشارکت خود، فرصت های جدیدی در تولید علم خلق نمایند. آنها می توانند همراه با متخصصان کامپیوتر و نرم افزار و مدیران مخازن دانش سازمانی، مسئول طراحی، ارزیابی و نگهداری فرآیندهای خروجی مجموعه های دیجیتالی باشند. به همین علت، یکی از وظایف و رسالت های اصلی کتابداران کتابخانه های دانشگاهی، مدیریت دانش و به طور اخص راه اندازی و مدیریت مخزن دانش سازمانی دانشگاهی است. در این راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی نقش کتابخانه های دانشگاهی در طراحی و ایجاد مخزن دانش سازمانی است. روش: با استفاده از روش کتابخانه ای یا روش اسنادی، در ابتدا با مرور پژوهش های انجام شده درباره مخزن دانش سازمانی، پس از بیان تعریف و ضرورت های ایجاد آن در دانشگاه ها، با توجه به هدف پژوهش به نقش کتابخانه ها و کتابداران کتابخانه های دانشگاهی به عنوان کارکردی جدید، در ایجاد و گسترش مخزن دانش سازمانی پرداخته شده است. یافته ها: کتابخانه های دانشگاهی با توجه به ماهیت کارشان در سازماندهی اطلاعات، کاربرد فراداده، آشنایی با حق مولف و مجوزهای دسترسی آزاد، نقش مهمی در مدیریت دانش و اطلاعات دارند. همچنین کتابداران کتابخانه های دانشگاهی به دلیل ارتباط مستقیم با منابع تولید دانش در دانشگاه ها، همچون اساتید، دانشجویان و پژوهشگران، می توانند نقشی اساسی در جلب مساعدت نویسندگان برای ارائه مطالب خود به مخازن دانش داشته باشند. از طرفی، با کمک به برندسازی دانشگاه در بین متخصصان و افزایش رویت پذیری آثار پژوهشی و در نتیجه افزایش میزان استناد و ضریب تاثیر آثار پژوهشی، به عنوان دستاوردهای راه اندازی مخزن دانش سازمانی، نقشی اساسی در این موضوع داشته باشند. علاوه بر این، تعامل نزدیک کتابداران دانشگاهی با کاربران کتابخانه، به خصوص پژوهشگران، اساتید و دانشجویان در جستجوی اطلاعات، به تسهیل انتقال اطلاعات به مخزن دانش کمک خواهد کرد. نتیجه گیری: بنابراین، تجربیات کتابداران کتابخانه های دانشگاهی در جستجو و استفاده از طیف گسترده ای از پایگاه های داده، می تواند در طراحی رابط های کاربری برای نرم افزار های مخزن دانش سازمانی و همچنین آموزش پژوهشگران برای بارگذاری پژوهش های خود در مخزن دانش سازمانی و جستجوی موثر و بازیابی آنها موثر باشد. هرچند بسیاری از دانشگاهیان و محققان، رغبت کمتری به سپردن آثار خود به مخازن دانش سازمانی دارند، اما لازم است ریشه این نوع عدم مشارکت ها مورد مطالعه دقیق قرار گرفته و با برقراری ارتباط با مسئولین دانشگاه ها، زمینه های لازم برای ایجاد اینگونه مخازن علمی فراهم گردد. راه اندازی اینگونه مخازن، دسترسی به دانش تولید شده در دانشگاه های کشور را آسان تر کرده و زمینه لازم را برای مخازن دانش سازمانی دانشگاه های سراسر کشور را فراهم می سازد.